پابلو نرودا

03 خرداد 1400

پابلو-نرودا

با پدر و نامادریش در جنوب شیلی بزرگ شد... در مسابقه‌ی شعر اتحادیه‌ی دانشجویان جایزه اول را برد... در 1927 کنسول کشورش در رانگون شد... در اسپانیا برای بار دوم ازدواج کرد و مجله‌ای شاعرانه انتشار داد و به طرفداری از جمهوریت وارد میدان عمل شد... به شیلی بازگشت و اتحادیه‌ی جوانان تحصیل‌کرده را در دفاع از فرهنگ تأسیس کرد... از او سلب مصونیت پارلمانی شد و به خیانت به میهن متهم گردید... از طرف حزب کمونیست نامزد ریاست‌جمهوری گشت، اما به نفع سالوادور آلنده کناره گرفت

پابلو نرودا، Neruda, Pablo نام مستعار، (نام واقعی نفتالی ریس Neftali Reyes) شاعر شیلیایی (1904-1973). پدر نرودا مهندس راه‌آهن بود. مادر در کودکیِ پسر درگذشت و پابلو با پدر و نامادریش در جنوب شیلی بزرگ شد. در چهارده سالگی صفحه‌ی ادبی روزنامه‌ای محلی را اداره کرد و اشعار خود را در آن انتشار داد. در شانزده سالگی نام مستعار نرودا را از شاعر قرن نوزدهم کشور چک‌یان نرودا Jan Neruda که برایش تحسین فراوان قائل بود، گرفت. از 1921 در سانتیاگو Santiago پایتخت شیلی اقامت گزید، به دانشگاه رفت و در 1926 دنباله‌ی تحصیل را رها کرد. اولین شعر نرودا ترانه‌ی عید La canciÓn de la fiesta (1921) در مسابقه‌ی اتحادیه‌ی دانشجویان شیلی اولین جایزه را برای شاعر جوان به همراه آورد و در مجله‌ی کلاریداد Claridad وابسته به این اتحادیه به چاپ رسید و به طور جداگانه نیز در کوچه‌ها به فروش رفت.

در 1923 شعر شامگاهی Crepusculario او را از حیث قالب شعر و لحن بیان پیرو مدرنیسم Modernismo معرفی کرد، اما تازگی و بدیع‌بودن شعر نرودا پس از انتشار بیست شعر عاشقانه و یک سرود نومیدی Veinte poemas de amor y una canciÓn desesperada (1924) آشکار گشت که او را از شاعران امیدبخش برای آینده‌ی شعر و ادب شیلی به جامعه شناساند. نرودا در این اشعار هیجان‌ها و هوای نفسانی را در اوزان شعر عامیانه بیان کرده بود. شعر نیت بشر نامتناهی Tentativa del hombre infinito (1926) در قالبی نو و گستاخانه عرضه گشت که به سوررئالیسم نزدیک شده بود. نرودا زندگی را بیشتر در عالم سیاست گذراند، در 1927 کنسول کشورش در رانگون Rangoon پایتخت برمه شد و در ضمن سفر، از آرژانتین، پرتغال، مادرید و پاریس دیدن کرد و سال‌ها در خاور دور به‌سر برد، در جاوه با دختری هلندی ازدواج کرد که در 1936 از او جدا شد و پس از دیداری از چین، ژاپن و هند در 1932 به شیلی بازگشت.

در 1933 در سمت کنسولی به بوئنوس آیریس Boenos aires رفت. در آنجا بود که با فدریکو گارسیا لورکا آشنایی یافت؛ در 1935 به مادرید اعزام شد. تا این زمان اشعار نرودا در تغزل و عشقی اندوهگینانه و آمیخته با اضطراب ساخته می‌شد، اما مجاورت با کشور اسپانیا و حشرونشر با شاعران آن در پیراستگی اشعارش تأثیر فراوان بخشید. در اسپانیا برای بار دوم ازدواج کرد و مجله‌ای شاعرانه انتشار داد و به طرفداری از جمهوریت وارد میدان عمل شد. میان سال‌های 1933 و 1935 بخش اول و دوم منظومه‌ی اقامتگاهی برروی زمین Residencia en la tierra را به‌تدریج انتشار داد که کششی بود میان ناامیدی مطلق و عشق زمینی. این اشعار چیرگی دنیای پرهرج و مرج، پریشان و پوسیده‌ای را مجسم می‌ساخت که از آن انقلاب پدید می‌آمد و به زندگی هدفی و به شاعر موضوعی زنده می‌بخشید، چنانکه در سومین اقامتگاه Tercera residencia (1947) و ترانه‌ی عام Canto general (1950) دیده می‌شود که شاعر در آنها خود را در ارتباط واقعی با عالم انسانیت می‌بیند.

نرودا از اسپانیا به پاریس رفت و مجله‌ی شاعران جهان از ملت اسپانیا دفاع می‌کنند Los poetas del mundo difienden al pueblo espanol را انتشار داد و با آراگون Aragon دوستی یافت. در این دوره مسائل سیاسی و اجتماعی در اشعار نرودا وارد شد. در 1937 به شیلی بازگشت و اتحادیه‌ی جوانان تحصیل‌کرده را در دفاع از فرهنگ تأسیس کرد و در 1938 مجله‌ی اورورا د چیله Aurora de Chile را بنیان گذارد. پس از آن تا 1943 با مشاغل سیاسی به مکزیکو، گواتمالا، کوبا و آمریکای شمالی رفت. در 1944 جایزه‌ی شهرداری کشورش را در شعر دریافت کرد و سال بعد جایزه‌ی ملی ادبی را. در 1945 از طرف حزب کمونیست به سناتوری انتخاب شد و از ریاست‌جمهوری گونسالس ویده‌لا Gonzάlez Videla طرفداری کرد، اما همین‌که این شخص پیروزی یافت با حزب کمونیست قطع رابطه کرد و مقاله‌ای که نرودا با لحنی موهن در روزنامه‌ی کاراکاس منتشر کرد، موجب شد که با همه‌ی شهرتی که در آمریکای لاتین یافته بود، از او سلب مصونیت پارلمانی شود و به خیانت به میهن متهم گردد. نرودا در سنا در خطابه‌ای از خود دفاع کرد و برای گریز از توقیف‌شدن، پنهانی از مرز شیلی- آرژانتین گذشت و به پاریس رفت، در کنگره‌ی جهانی صلح شرکت کرد و در جشن‌هایی که به افتخار پوشکین در مسکو برپا شده بود، دعوت گشت و همچنان به سفرهای در حال تبعید ادامه داد.

به گواتمالا، رم، پراگ، پاریس و دهلی‌نو رفت و با نهرو ملاقات کرد. نرودا به مناسبت دیوانش به نام باید هیزم‌شکن بیدار شود Que despierte el lenador که قسمتی از مجموعه‌ی ترانه‌ی عام بود، به دریافت جایزه‌ی صلح استالین نایل آمد و پس از ایراد سخنرانی‌های دوره‌ای در کشورهای مختلف و سقوط گونسالس ویده‌لا، به کشورش بازگشت و برای شرکت در هیئت داوری صلح جهانی به شوروی رفت. در 1953 در شیلی مستقر شد و در 1954 به مناسبت پنجاهمین سالروز تولدش جشن‌ها برپا گشت. در 1955 همسر دومش را طلاق داد، و برای بار سوم ازدواج کرد، سفری طولانی به فرانسه و ایتالیا و کشور چین انجام داد و مجالسی برای قرائت اشعارش برپا کرد. در 1954 اودهای ابتدایی Odas elementales را انتشار داد و در 1955 اودهای ابتدایی جدید Nueva sodas elementales را که به سبب فصاحت بیان و انسان‌دوستی شاهکار نرودا به‌شمار آمد. در 1956 خانه‌ی نرودا در شیلی بر اثر زلزله ویران گشت.

پابلو نرودا

در سپتامبر 1970 از طرف حزب کمونیست نامزد ریاست‌جمهوری گشت، اما به نفع سالوادور آلنده Salvador Allende کناره گرفت. در 1971 از طرف آلنده سفیر کشورش در پاریس شد و در 1971 به دریافت جایزه‌ی ادبی نوبل نایل آمد. نرودا در 1973 به هنگام کودتای جبهه‌ی راست بر ضد آلنده به بیماری سرطان درگذشت. خانه و مجموعه‌ی آثار هنری‌اش به غارت رفت. تنها چند تن از دوستداران بی‌پروا در مراسم تدفینش شرکت کردند. از آثار دیگر نرودا این آثار است: صد سونه‌ی عشق Cien sonetos de amor (1959)، یادبود جزیره‌ی سیاه Memorial de Isla Negra (1964)، شمشیر شعله‌ها La espada encendida (1970)، سنگ‌های آسمان Las piedras del cielo، سنگ‌های شیلی La piedras del Chile (1972)، نمایشنامه‌ی شکوه و جلال و مرگ خواکین موریتا Fulgor y miseria de Joaquin Murieta (1966) و مانند آن.

نرودا اگرچه فنون شعری سوررئالیسم را به‌کار برد، نمی‌توان او را شاعر سوررئالیست به‌شمار آورد. اشعارش در سطوح مختلف سروده شده است. اولین دیوان‌هایش از استواری محسوسی برخوردار است با لحنی ووزین، سپس در اودها به لحنی ساده‌تر حتی نزدیک به نثر روی آورد و موضوع اشعار را به مسائل جاری کشید. پس از آن مسائل و وقایع سیاسی را به شعر وارد کرد که از این راه پیروزی چندانی نیافت. نرودا در ورای شیوه ی نیمه‌هشیاری ذهن در شعر و استعاره‌های غریب و ترکیب‌های درهم و آزادی در قالب، شعوری فلسفی نهفته دارد، آمیخته با بدبینی که به انکار خدا نزدیک‌تر است و در برابر اشعار سیاسی اشعاری دارد که خود درباره‌اش می‌گوید: «رؤیاهایی که با جوشش فراوان از قلبم بیرون می‌جهد». نرودا محبوب‌ترین شاعر شیلی است و نفوذ او بر شعر اسپانیایی عظیم است. منتقد معروف آمادو آلونسو Amado Alonso درباره‌ی اشعار نرودا گفته است: «اشعار نرودا به سبب شدت احساس رمانتیک است، به سبب جهش و فورانی‌بودن آن، اکسپرسیونیست و به‌سبب افسارگسیختگی خیال و استعارات و همچنین رؤیای پیچیده و سربسته‌ی مداوم آن شعری است بسیار شخصی».

زهرا خانلری، فرهنگ ادبیات جهان، خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...