پس از انتشار شایعاتی درباره خداحافظی گابریل گارسیا مارکز از دنیای نوشتن، برنده نوبل ادبیات 1982 اعلام کرد که جز نوشتن هیچ کار دیگری انجام نمی‌دهد.

به گزارش فارس، هفته گذشته کارمن بالسلز مدیر برنامه‌های خالق رمان «صد سال تنهایی» در گفت‌وگو با یک روزنامه شیلیایی اعلام کرده بود که گمان نمی‌کند که مارکز دیگر چیزی بنویسد، اما دیروز مشخص شد که گابریل گارسیا مارکز نوشتن را کنار نمی‌گذارد.

زمانی که خبرنگار یک روزنامه کلمبیایی با مارکز تماس گرفت و از او خواست که به سئوالاتی جهت انتشار در روزنامه «ال‌تیمپو» پاسخ دهد او گفت که اکنون در حال نوشتن است و از آن خبرنگار خواست که بعداً با او تماس بگیرد.

سرانجام وقتی مارکز حاضر شد که به سؤالات این روزنامه کلمبیایی پاسخ دهد، تمام ادعاهایی که مبنی بر خداحافظی‌اش با دنیای ادبیات بود را رد کرد.

به گزارش گاردین، مارکز گفته است: نه تنها این ادعا - که من با نوشتن خداحافظی کردم- درست نیست، بلکه من تنها عملی که انجام می‌دهم نوشتن است.

زمانی که از گابو (نامی که دوستان مارکز با آن خالق «عشق‌ سال‌های وبا» را خطاب می‌کنند) درباره این‌که آیا او اثر دیگری را منتشر می‌کند سؤال شد، او قاطعانه پاسخ داد که وظیفه او نوشتن است نه منتشر کردن.

مارکز گفت: من خودم می‌دانم که چه‌ زمانی برای انتشار آثارم اقدام کنم.

سال گذشته دوست نزدیک مارکز، پلینیو آپولیو مندوزا اعلام کرده بود که وی مشغول نوشتن یک داستان عاشقانه است.

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...