این کتاب به شرح عشق معصومانه دوران نوجوانی ماریان و ریموند و زندگی عاشقانه آنها بعد از ازدواج می‌پردازد.

خاطرات عاشقانه ماریان برک کارور همسر ریموند کارور، نویسنده و شاعر فقید آمریکایی با عنوان "چیزی مثل این بود: تصویری از ازدواج من با ریموند کارور" روز 11 جولای (20 تیر) توسط انتشارات سنت مارتین راهی بازار کتاب آمریکا شد.

این کتاب به شرح عشق معصومانه دوران نوجوانی ماریان و ریموند و زندگی عاشقانه آنها بعد از ازدواج می‌پردازد و علاوه بر اینکه بر زندگی یکی از مشهورترین چهره‌های ادبی معاصر آمریکا متمرکز شده است، به طور مستقل و به عنوان یک داستان عاشقانه زیبا، خود اثر ارزشمندی محسوب می‌شود.


به گزارش میراث، نوشتن خاطرات زندگی با یک غول ادبی، این خطر را دربردارد که توجه خوانندگان تنها به نکات جالبی که درباره آن چهره مطرح شده جلب شود و بقیه متن را بسیار سرسری بخواند. این موضوع درباره کتاب ماریان کارور صدق نمی‌کند چرا که این اثر حتی به طور مستقل دارای ارزشهای خاص خود است. آنچه او ارائه داده است، بزرگداشت لحظاتی در 27 سال زندگی پر اتفاقش با ریموند کارور است.

ماریان با اشاره به این که نوشتن این کتاب 35 سال به طول انجامیده است، اظهار داشت:« ری (ریموند) در سال 1972 از من خواست که داستان زندگیمان را بنویسم. در آن زمان کمی از این داستان را نوشتم اما زندگی ما بسیار شلوغ بود و ذهن من از کار تدریسم به تربیت دو فرزندم منحرف می‌شد و اصلاً بر نوشتن تمرکز نداشت. برای همین مجبور شدم نوشتن را کنار بگذارم.»

او بالاخره در سال 2003 برای نوشتن این کتاب با انتشارات سنت مارتین قرار داد بست و توانست آن را تکمیل کند. به گفته خودش، آن نوشته‌های اولیه را هم به همان شکل حفظ کرده بود تا کتاب بازتابی از رشد نگرش او در طول زندگی‌اش باشد.

ماریان از 15 سالگی با ریموند آشنا شده و از آن زمان تا هنگام مرگ ریموند، عشق او به این نویسنده بزرگ ذره‌ای کاهش نیافته بود. او در کتاب خود درباره این موضوع نوشته است:« هیچ چیز برای خودم باقی نماند. زندگی‌ام را از هر چیزی خالی کردم تا فقط ری در آن جا بگیرد.»

نقل قولی در اواخر کتاب از ریموند آورده شده نیز بر عشق این نویسنده نسبت به همسرش صحه می‌گذارد: «من بهترین همسر دنیا را دارم. همسر من هیچ ایرادی ندارد. او خود من است. خود من.»

ریموند کارور در ماه اوت 1988 در خانه خود چشم از جهان فروبست اما ماریان هنوز یادگاریهای زندگی عاشقانه‌اش با او را نگه داشته است. او در این باره گفت:« در کریسمس 1955، ری به من یک شیشه کوچک عطر داد و از من خواستگاری کرد. امسال در روز مادر، وقتی لباسها را در ماشین لباسشویی ریخته بودم دیدم که از خشک کنِ ماشین لباسشویی یک شیشه کوچک پلاستیکی بیرون پرید که همان شیشه بود.»

نشریه پابلیشرز ویکلی درباره کتاب ماریان نوشته است:« بیشتر مردم این واقعیت را به یاد می‌آورند که بیشترین آثار ادبی کارور در طول 25 سال زندگی مشترکش با محبوب دوران دبیرستانش نوشته شده است اما وقتی کتاب ماریان شرح می‌دهد که چگونه یک داستان کوتاه با تذکراتی چون "می‌شه لطفاً ساکت باشی، لطفاً؟" خلق می‌شود، داستان بیشتر تبدیل به قصه رنج همسر یک هنرمند می‌شود.»

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...