دیوید مناشری [David Menashri] در کتابش «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» [Education and the making of modern Iran] از نقش آموزش در ایرانِ مدرن صحبت می‌کند. تمرکز او بر آموزش عالی است (ص ۲۴). و ایران مدرن را با شروع تلاش های «ایرانیان برای اقتباس از دستاوردهای نظام آموزشی غربی در اوائل قرن نوزدهم» (ص۲۴) تعریف می کند. «کتاب در چارچوب رشته‌ی تاریخ به تحریر درامده است. به عبارتی این کتاب در ادامه سنت آثاری جای دارد که می کوشند تاریخ را با توجه به ارتباط دوسویه‌ی توسعه آن کشور و توسعه نظام آموزشی بررسی کنند.» (ص۲۴). این تعریف به‌جا است گرچه برای روشن شدن انتظار خواننده کافی نیست. نویسنده سپس اظهار امیدواری می‌کند که کتابش «پر کننده‌ی خلأ‌ موجود در مطالعات تاریخ ایرانی باشد.» با توجه به مجموعه‌ی بیش از ۲۵ کتاب در زمینه‌ی آموزش عالی که در سه سال گذشته پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی از مؤلفان ایرانی داخل کشور منتشر کرده است، می‌گویم که بله این کتاب جای پر اهمیتی دارد، اما خلأ را پُر نمی‌کند.

دیوید مناشری [David Menashri] نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» [Education and the making of modern Iran]

این کتاب سه بخش دارد. پیشگفتار و مقدمه‌ی مولف از ص ۲۳ تا ۴۹؛ بدنه‌ی کتاب ص۵۱ تا ۴۲۲ ؛ و ص ۴۲۳ تا ۴۶۱ نتیجه گیری. متن کتاب متاثر از دیدگاهی است که مولف در بخش مقدمه بیان می‌کند. این دیدگاه دو جنبه دارد. اول این‌که می‌گوید «همان‌قدر که به آموزش به عنوان تسهیل کننده و نمونه‌ی شاخص تغییرات می‌نگرم، به عنوان نهادی که خود فاعل تغییرات بود نیز توجه خواهم داشت.» دوم این‌که به نظریه‌های آموزش می‌پردازد و همزمان گزاره‌هایی تاریخی و ادعاهایی مبتنی بر تاریخ بیان می‌کند. دیدگاه مؤلف که در این گزاره‌ها منعکس شده در نتیجه‌گیری هم بازتاب دارد. در این دو مورد نظرم را در انتها بیان می‌کنم.

بدنه‌ی کتاب تا آن‌جا که به روشهای مرسوم علم تاریخ پیش می‌رود و گزاره‌های مستندی ارائه می‌شود خواندنی است؛ گاهی نقل از کتاب‌های موجود است و گاهی نتیجه‌ی کنکاش‌های فردی مؤلف. اما آن‌جا که مؤلف ادعاهایی بی‌استناد مطرح می‌کند چندان ارزش توجه ندارد. کاشکی کتاب عاری بود از این بیان بینش‌ها و می‌شد به آن به عنوان مستندی تاریخی نگاه کرد. حتی این بیان گزاره‌ها اگر در چارچوب یک مکتبِ جامعه‌شناسیِ خوش‌تعریفی بود ارزشِ علمی خودش را داشت؛ اما این بیان بیش از هر چیز گزاره‌های سیاسی یا عامیانه را تداعی می‌کند.

نویسنده تاکید را بر آموزشِ عالی دارد اما مطلقِ آموزش برای او مهم است. هم از این رو است که آموزش را از تاسیس نهادی شروع نمی‌کند بلکه از اعزام اولین دانشجویان در زمان عباس میرزا به خارج [۳۳]. برای ایران مدرن، مدرنیّت (یا مدرنیزاسیون به زبان مترجمان)، تعریف مشخصی ندارد؛ شاید بشود از گفته‌ی او در صفحه‌ی ۳۲ مدرنیت را مترادف با «گرفتن الگو از غرب» دانست؛ که البته او از توسعه هم همین برداشت را دارد. بنابراین، انتظار از نویسنده این است که در کتاب به این تعریف پایبند باشد و در بدنه‌ی کتاب که مستندات تاریخی آمده این الگو برداری را مأخذ نتیجه گیری خود قرار دهد.

به سؤالی که کتاب می‌خواهد پاسخ دهد توجه بکنیم: نقش آموزش در ساختن ایران مدرن. اگر مدرنیت را، به تعبیر نویسنده، گرفتن الگو از غرب بگیریم، و این الگوبرداری را در سطح ظاهر نهادی ببینیم، باید به این سوال پاسخ بدهیم مگر می‌شود با الگوگیری از ظاهر نهادهای مدنی مدرن به توسعه رسید؟ مؤلف این سوال را بی‌پاسخ می‌گذارد و به‌آن بی‌توجه است. از طرفی، کتاب این بینش را به خواننده تداعی می‌کند که آموزش نقش مهمی در توسعه‌ی ایران یا به تعبیری در مدرن کردن ایران داشته است.این‌که توسعه و مدرنیت، به هر معنی که از آن برداشت شود، بدون آموزش بی‌معنی است، بدیهی است. پس نویسنده به چه سوالی می‌خواهد پاسخ بدهد؟ به‌مَثَل، آیا کسانی که صنایع نوین را به ایران آوردند در توسعه نقشی نداشته‌اند؟ اگر مؤلفه‌های تاثیرگذارِ گوناگونی مدّ نظر نویسنده بوده انتظار این است که در مقام مقایسه به بررسی شاخص‌ها بپردازد تا تاثیرگذاری هر یک مشخص و ممتاز بشود. من هیچ شاهدی در متن کتاب در این جهت ندیدم. گزاره‌ها و مستنداتی که مرتبط با این موضوع در کتاب است عمدتا از گزارش‌های سازمان‌های جهانی است که ارزش آن‌ها بیشتر سیاسی و روزنامه‌نگارانه است تا علمی. حتی هنگامی که مؤلف از روشنفکران ایرانی صحبت می‌کند تمایزی میان روشنفکر و سیاست‌مدار دیده نمی‌شود. از جمله از امیرکبیر به عنوان یک روشنفکر ایرانی (ص ۶۲) نام برده می‌شود. با دیدن نمونه‌هایی از این دست، که در آن امر سیاسی با امر روشنگری و تفکر خَلط شده و از آن نتیجه‌هایی تاریخی گرفته شده، به‌سختی بتوان به اعتبار بخش‌های مستند کتاب اطمینان داشت. شاید همین جنبه‌ی ناحرفه‌ای بودن متن کتاب است که مترجمان را وسوسه کرده مقام مترجمی را فراموش کنند و در مقامِ کارشناس و تاریخِ علم‌دان ایران در پایان کتاب نظر بدهند.

[کتاب «نظام آموزشی و ساختن ایران مدرن» اثر دیوید مناشری با ترجمه محمد حسین بادامچی و عرفان مصلح از سوی نشر سینا منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...