این روزهای كرونایی خدمات كادر درمانی و مجاهدت‌های پزشكان بیش از گذشته موردتوجه قرار گرفته است. البته در گذشته نیز همیشه بوده‌اند پزشكان خدمتگزار و صالح كه بعضی از آنان حتى در گمنامی کارنامه‌ای درخشان از فداكاری و مردم‌داری به‌جا گذاشته‌اند.



كتاب «عزیز جهان» داستان شیرین و پرفراز و نشیب زندگی دكتر عبدالعزیز خضری پزشك متخصص اورولوژی و جراح است كه با زبانی جذاب بر اساس واقعیت نوشته شده است. دكتر عبدالعزیز یا همان عزیز خضری عمر خود را وقف خدمت به محرومین و نیازمندان كرده و تا زمان انتشار كتاب بیش از پانزده هزار عمل جراحی رایگان انجام داده است. او در این كتاب داستان آشنایی و عشق خود به همسرش جهان توكلی و ازدواجشان را به زیبایی شرح می‌دهد. نام كتاب بر اساس همین رابطه انتخاب شده است.

نویسنده شیعه‌مذهب، اكبر صحرایی، داستان دكتر خضری اهل سنت را نوشته و خواننده را شیفته شخصیت و منش و زندگی پربار او می‌کند. خواننده كتاب در متن این داستان واقعی، از سویی با سبك زندگی مردمان منطقه‌ای در جنوب ایران آشنا می‌شود و از جزییات متنوع و جذابی از آداب و سنت‌های آن مردم آگاه می‌گردد و از سوی دیگر بخشی از تاریخ سیاسی و اجتماعی دوران پهلوی را مرور می‌کند. تصویر زندگی سخت مردم در دوران قحطی و بیماری‌های فراوان و شرح شیوه‌های طبابت سنتی در همان محیط بسته و كوچك با دقت تمام ترسیم شده است.

نویسنده از ابتدای كتاب تصویری مثبت و دلپذیر از همزیستی مطلوب میان سنّی‌ها و شیعیان به دست می‌دهد و ما را با كودكی آشنا می‌کند كه پس از فراگرفتن کتاب‌های فقه اهل كتاب در مكتبخانه، برای درس نهج‌البلاغه استاد دارد و كلمات امام علی‌علیه‌السلام را با شوق و رغبت فرامی‌گیرد.

لابه‌لای داستان تصاویر متنوعی از خاطرات پراكنده و رنگارنگ دكتر خضری، از تحصیل و زندگی در اصفهان و شیراز تا خدمت در مراكز درمانی مختلف و تجربه‌های پزشكی متفاوت و خاص بیان شده است. در این میان گاهی مطایبات خواندنی و خنده‌داری هم هست كه نمی‌توان بدون خنده از آن‌ها گذشت.

این پزشك متخصص می‌توانست در بهترین شرایط زندگی كند، اما به‌جای تلاش برای موقعیت‌های شخصی و آسایش و رفاه خانوادگی خود، زندگیش را صرف رسیدگی به مشكلات مردم گرفتار روستاها و نقاط دورافتاده كرده است.

داستان فداكاری دكتر خضری و همسر وفادارش برای همراهی با مردم محروم و نیازمند آن‌قدر شیرین است كه باید خواند. آن دو عرق ریختن در بندرلنگه و روستاهای جنوب كشور را بر اقامت در آمریكا و برخورداری از بهترین فرصت‌های آسایش ترجیح دادند و ثابت كردند كه ارزش‌های انسانی و اعتقادی بر هر چیزی اولویت دارد.

او حتى وقتی برای دوره تكمیلی تخصص خود در انگلستان با پیشنهادهای وسوسه‌انگیز روبرو می‌شود، ماندن در بریستول را قبول نمی‌کند و در روزهای پرشور آغاز انقلاب به ایران می‌آید تا در آغاز انقلاب و دوران دفاع مقدس باز هم شریك درد و رنج هم‌وطنان خود باشد. در بخشی از كتاب می‌خوانیم: «برق نگاه بیمار زجرکشیده‌ای كه مداوا شده، با هیچ لذتی قابل‌قیاس نبود. یك پزشك زمانی می‌تواند ذره‌ای از حس خدا را در زمان خلقت آدم درك كند كه مریض دردكشیده را طبابت می‌کند.»

هرچند كتاب بعد از چند نوبت چاپ هنوز هم در برخی موارد، ویرایش و بازخوانی مختصری می‌خواهد ولی در مجموع از كیفیتی قابل‌قبول برخوردار است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...