رمان «در» از آثار ادبی مجارستان معاصر به قلم ماگدا سابو به فارسی ترجمه و منتشر شد.

به گزارش مهر، رمان «در» با ترجمه نصرالله مرادیانی توسط نشر بیدگل روانه بازار کتاب شده است.

این رمان که برگزیده جایزه ادبی فمینا در سال ۲۰۰۳ نیز هست روایتی است از اعتراف راوی داستان به قتل یک زن.

نویسنده در مقدمه کوتاهی برای این داستان بلند و از زبان راوی اثر در این زمینه می‌نویسد: اعتراف در دین من جایی ندارد، اعتراقی که به واسطه آن از زبان کشیش اقرار می‌کنیم که گناهکاریم، اعتراف به اینکه مستحق لعن و نفرین‌ایم، به این دلیل که خودخواسته ده فرمان را زیرپا گذاشته‌ایم، اعترافی که بعد از آن، بدون نیاز به توضیح یا ارائه جزئیات مسئول آمرزش می‌شویم. اما من می‌خواهم توضیح دهم، می‌خواهم این جزئیات را به زبان بیاورم. این کتاب را محض اطلاع خدا، که از سر ضمیرم  آگاه است ننوشته‌ام و نه حتی محض خاطر ارواح مردگان یکسر بینا که هم شاهد زندگی‌ام در ساعات بیداری‌اند هم شاهد رویاهایم. من برای دیگران می‌نویسم. تا حالا با شهامت زندگی کرده‌ام و امیدم این است که همین‌طور هم بمیرم، شجاعانه و به دور از دروغ. اما برای ژنین چیزی باید رک و بی‌پروا اقرار کنم. امرنس را من کشتم. اما این واقعیت که قصدم نجات او بود، نه نابودی او چیزی را عوض نمی‌کند.

ماگدا سابو در ادامه داستان بیش از ۴۶۰ صفحه‌ای خود را با شرح نخستین دیدارش با امرنس و ماجراهای رخ داده میان او و راوی داستانش پیش می‌برد.

سابو از پروتستان‌های اهل مجارستان است و تحصیل کرده در رشته زبان و ادبیات لاتین و مجاریبود. وی در طول جنگ جهانی دوم در مناطق تحت سلطه آلمان و شوروی معلم بود و پس از جنگ جهانی بود که دو دفتر شعر وی منتشر و برای وی اعتبار و جوایزی را به همراه آورد.  

وی در سال ۱۹۵۸ نخستن رمان خود را نوشت و سال بعد از آن رمان دومش با عنوان «آهوبره» که توانست برای او جایزه ادبی «یوژف آتیلا» را به ارمغان بیاورد. وی در سال‌های فعالیت ادبی خود جز در زمینه رمان برای کودکان و نوجوانان نیز قلم زده است. وی همچنین از اعضای آکادمی علوم اروپا نیز به شمار می‌رفت.

سابو در سال ۲۰۰۷ در مجارستان درگذشته است.

در بخش اول از رمان «در» می‌خوانیم:

در اولین دیدار خیلی دلم می‌خواست از ظاهرش چیزی دستگیرم شود، اما از اینکه اجازه اینکار را به من نداد رنجیدم. مثل مجسمه‌ای بی‌حرکت روبرویم ایستاده بود، در برابر نگاه کنجکاو من، نه خشک و رسمی بلکه کمابیش خودباخته به نظر می‌رسید. چیزی از پیشانی‌اش دیده نمی‌شد. آن موقع نمی‌دانستم  که قرار است او را  فقط در بالین مرگش بدون روسری ببینم. تا آن موقع همیشه با حجاب اینجاو آنجا می‌رفت مثل کاتولیکی مومن...مثل کسی که ایمانش به او اجازه نمی‌داد نزد پروردگار بدون پوشاندن سر حاضر شود.  

روزی تابستانی بود، اما وقتی ما دوتا آن روز در باغچه زیر آسمان تاریک و روشن نیلگون، ایستاده بودیم، نه ضرورتی برای پوشش و محافظت وجود داشت نه حتی نیاز خاصی به آن بود. در بین رزها وصله ناجور بود. آدم می‌تواند از روی شم بگوید اگر کسی گل بود کدام گل می‌بود و او را به طور حتنک از دسته رزها با آن رنگ سرخ آتشی نبود. رز که معصوم نیست. با اینکه آن موقع هیچ شناختی ازش نداشتم درجا فهمیدم امرنس هیچ وقت نمی‌توانست رز بوده باشد یا روزی یک رز بشود...

این رمان را نشر بیدگل با قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر کرده است.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...