ولادیمیر-مایاکوفسکی

در گرجستان زاده شد...در پانزده سالگی به حزب سوسیالیست (بلشویک) پیوست، دوبار دستگیر شد و یازده ماه را در زندان گذراند، در آنجا بود که فرصت یافت به مطالعه‌ی آثار نویسندگان بزرگ روسی مانند تولستوی و نویسندگان دیگر مانند بایرون و شکسپیر بپردازد... در ابر در شلوار با لحنی درشت و بیانی بازاری و مبتذل به همه‌ی اندیشه‌های باب روز و همه‌ی مبانی اخلاقی و معیارهای زیبایی و سیاسی و مذهبی تاخته است... همه‌ی روح و جسمش را وقف انقلاب کرد... در آوریل 1930 خودکشی کرد... استالین او را بنیانگذار بنای عظیم شعر ن

ولادیمیر ولادیمیروویچ مایاکوفسکی، Vladimir Vladimirovich Mayakovsky شاعر و نمایشنامه‌نویس روسی (1894-1930) در گرجستان زاده شد، پدرش جنگلبان بود که در سیزده سالگی او درگذشت. ولادیمیر از کودکی شاهد اسارت و بینوایی دهقانان بود و خود نیز در فقر زیست- فقری که پس از مرگ پدر شدت یافت و خانواده را بر آن داشت که به مسکو نقل مکان کند. ولادیمیر در مسکو در سال 1906 به دبیرستان رفت و در پانزده سالگی به حزب سوسیالیست (بلشویک) پیوست، دوبار توقیف شد و یازده ماه را در زندان گذراند، در آنجا بود که فرصت یافت به مطالعه‌ی آثار نویسندگان بزرگ روسی مانند تولستوی و نویسندگان دیگر مانند بایرون و شکسپیر بپردازد. در 1910 از زندان آزاد شد، هنوز در اندیشه‌ی نویسندگی نبود، حتی گمان می‌کرد که از عهده‌ی این کار برنمی‌آید، پس برای آموختن نقاشی به مدرسه‌ی هنرهای زیبای مسکو وارد شد که سه سال بعد به سبب به‌راه‌انداختن اغتشاش از آن اخراج گشت، در خلال این احوال بود که مایاکوفسکی به استعداد ادبی خود پی برد و به نهضت فوتوریسم Futurisme پیوست و با خلبنیکوف Khlebnikov، بنیانگذار واقعی نهضت فوتوریسم روسیه آشنا شد، با او دوستی یافت، استعداد ادبی خویش را پرورش داد و با گروه دوستان به عصر ماشینی خوش‌آمد گفت و پیشاپیش به انقلاب چشم دوخت.

مایاکوفسکی در 1912 بیانیه‌ی فوتوریسم را با عنوان سیلی بر صورت ذوق مردم امضا کرد و با این اقدام نه‌تنها بر ضد مکتب سمبولیسم سرشار از ظرافت فکری به‌پاخاست و نه‌تنها کوشید که شعر را از حال و کیفیت شعر گذشته خارج کند، بلکه در واقع سیلی سختی بر صورت همه‌ی هنرهای رایج زمان و همچنین ادب گذشته نواخت و پس از آن هدف تیر انتقادهای سخت قرار گرفت که در حقیقت باب طبعش بود. مایاکوفسکی با شور و هیجان بسیار احساس‌های شاعرانه را از میان برد و با اعلام پیوستگی خود به نهضت فوتوریسم، بر ضد ترهات و اباطیل سمبولیسم و تخیلات و ملال‌های روحی شاعران منحط Décadents شورشی برپا کرد. بیش از هرچیز قصد داشت که قالب شعر را برهم ریزد و رعایت قواعد زبان و بیان را از میان بردارد و هرچه بشتر به توده‌ی عظیم ملت نزدیک شود، کوچه‌ها را مسخر کند و زبان رایج و مکالمه‌های آشنا و عامی را با معیارهای شخصی در وزن شعر وارد کند؛ چیزی نگذشت که مایاکوفسکی به‌سبب قامت بلند دو متری و صدای نافذ و سنگین و ابداع هنری، از چهره‌های برجسته‌ی مجامع هنرمندان آزادمنش و نواندیش مسکو و در نظر منتقدان نمونه‌ی هرج و مرج ادبی گشت.

نخستین اثر او کتاب کوچکی است، شامل چهار شعر با عنوان من Ya (1913) که صور ذهنی پرتحرک و وزن‌های پرقدرت آن جنبش و تکان شدیدی در جامعه پدید آورد و مایاکوفسکی را شاعری نوظهور معرفی کرد و این نظر با منظومه‌ی ابر در شلوار Oblako v shtanakh (1915) تثبیت گشت که در آن زبان شعر را به دورترین حد و مرز خود کشانده و کیفیت خاص شعر خود را نمایان ساخته و چنان داد سخنی داده بود که گویی فریادی را از بلندی به‌گوش می‌رساند، همراه با تصویرهایی مبالغه‌آمیز، اوزانی پرقدرت و زبانی ناهنجار. مایاکوفسکی در ابر در شلوار با لحنی درشت و بیانی بازاری و مبتذل به همه‌ی اندیشه‌های باب روز و همه‌ی مبانی اخلاقی و معیارهای زیبایی و سیاسی و مذهبی تاخته است. او دست رد بر سینه‌ی همه‌ی مکتب‌های شاعرانه‌ی پیش از خود گذاشته، شعر را از حال شعری بیرون آورده و به امور واقعی کشانده است. ماکسیم گورکی در 1915 شیفته‌ی این منظومه گشت و مایاکوفسکی را به همکاری با مجله‌ی لتوپیس Letopis (وقایع) که تازه بنیان گذارده بود، دعوت کرد. در طی جنگ مایاکوفسکی شعر ولادیمیر مایاکوفسکی Vladimir Mayakovsky را انتشار داد که سخت خودبینانه بود و مجموعه‌ی جنگ و صلح Voyna I mir (1916) نمونه‌ای از روح انقلابی را که در آن، ولع ثروتمندان در کامرانی و سودجویی از زمین محکوم گشته بود. در 1917 اثر برجسته‌ی مایاکوفسکی به نام انسان Chelovek بهترین نمودار مکتب فوتوریسم به‌شمار آمد که وضع زندگی آینده را در پرتو خوشبختی موعود انقلاب تجسم می‌داد.

ولادیمیر ولادیمیروویچ مایاکوفسکی، Vladimir Vladimirovich Mayakovsky

مایاکوفسکی همه‌ی روح و جسمش را وقف انقلاب کرد، سخنرانی‌ها ایراد کرد، در کار تبلیغات فعالیت شدید به‌کار برد، در دستگاه مخابراتی کمونیست به‌کار پرداخت و پس از شرکت در مبارزه‌ای که به تشکیل حکومت انقلابی ماه اکتبر منجر شد، به‌طور قاطع هنرش را به عنوان ابزاری سیاسی به‌کار انداخت و شعرش را «تبلیغ‌آمیز» خواند، اما طولی نکشید که به‌نحوی شایسته توانست خود را از این نوع شعر برهاند و جنبش انقلابی را در شعر به انسان‌دوستی واقعی و پرشور و عطوفتی بسیار صادقانه و کم‌نظیر تبدیل کند. نمایشنامه‌ی تعزیه‌خوانی مضحکه Misteriya buff هجوی سیاسی است در سقوط سرمایه‌داری که در سه پرده در 1918 بر صحنه آمد. تصویرهای ساده و قابل درک عامه‌ی مردم در این نمایش موجب پیروزی فراوان آن در میان طبقه‌ی کارگر شد. منظومه‌ی صد و پنجاه میلیون 150.000.000 (1921) منظومه‌ی درازی است در زبان رایج کارگری و در عین حال شعری هجوآمیز و باعظمت. مایاکوفسکی در این شعر خود را سخنگوی صد و پنجاه میلیون نفر روسی می‌خواند. این منظومه شهرت و افتخاری عظیم برای مایاکوفسکی فراهم آورد و به‌وسیله‌ی آن شاعر حکومت کارگری، پیامبر دنیای جدید صنعت و ماده، انکارکننده‌ی اصول مبانی رمانتیک و احساسی و انفرادی و شاعر حکومت اشتراکی شناخته شد. شعر دوست دارم Lyublyu (1922) شامل اعترافات شخصی و خصوصی است.

در 1923 با سازمان L.E.F (جبهه‌ی چپ هنری) به همکاری پرداخت که هدفش بر افروختن مشعل هنر با معیار جامعه‌ی تازه‌ی شوروی بود و به این منظور روزنامه‌ای نیز به همین عنوان تأسیس کرد که تا 1925 دوام یافت. منظومه‌ی ولادیمیر ایلییچ لنین Vladimir Iliych Lenin (1925) مدیحه‌ای است از لنین به‌مناسبت اولین سالروز مرگ او. مایاکوفسکی در این دوره به سفری خارج از کشور رفت و از اروپای غربی، امریکای لاتین و امریکای شمالی دیدن کرد، در مدت سه ماه اقامت در امریکا شعر باارزشی درباره‌ی بروکلین سرود و در بازگشت به روسیه در 1927 مجله‌ی نووی لف Novy lef را انتشار داد. پس از یک سال سازمان R.A.PP. (اجتماع نویسندگان پرولتاریا) تأسیس گشت که بررسی ادبیات شوروی را برعهده گرفت. مایاکوفسکی که می‌دید دیوان‌سالاری، که او مدت‌ها با آن مبارزه کرده بود، باز مسلط شده است، دو نمایشنامه‌ی هجوآمیز در این زمینه ساخت به نام: ساس Klop (1928) و حمام Banya (1929) که در آن از تشریفات زائد اداری و سودجویی خاص انتقاد کرده و خود را مبلغ خستگی‌ناپذیر و سخنگوی عامه‌ی مردم معرفی کرده است.

مایاکوفسکی سپس سردبیر مجله‌ی ایزوستیا Izvestya (اخبار) وابسته‌ی حزب کمونیست و کامسومول Komsomol وابسته‌ی جوانان این حزب گشت و با آنکه بت نسل جوان به‌شمار می‌آمد دشمنان بسیار داشت، خاصه در طبقه‌ی کارمندان که گستاخی‌های لجوجانه و هرج و مرج ادبی او را نمی‌پسندیدند. مایاکوفسکی پس از چندی که مشاهده کرد تحقق آرزوهایش پس از انقلاب با کندی فراوان صورت می‌گیرد، به‌سبب عدم اعتماد به آینده یا به سبب عشقی ناکام در آوریل 1930 خودکشی کرد، در حالی‌که پنج سال پیش از آن با لحنی خشونت‌آمیز و به‌صورتی زننده از خودکشی یسه‌نین Esenin، شاعر روسی انتقاد کرده بود. از آثار دیگر مایاکوفسکی بسیار خوب khorosho است در 1927 که در آن همه‌ی تاریخ روسیه‌ی شوروی را شرح داده؛ با تمامی صدا Vo ves golos در 1930 و مانند آن.

استالین در 1936 فرمانی رسمی در تجلیل مایاکوفسکی صادر کرد و در آن او را از شخصیت‌های افتخارآمیز و بنیانگذار بنای عظیم شعر نو روسیه خواند، پس در همه‌ی شهرهای کوچک و بزرگ روسیه مجسمه‌هایی از او برپا شد و در مدح او خطابه‌هایی ایراد گشت. یکی از شاعران جوان شوروی در پاریس گفته است که در نظر او شعر قرن بیستم تحت نفوذ دو غول هنر است، پاسترناک و مایاکوفسکی. هنر مایاکوفسکی بر پایه‌ی استادی و مهارت او در فنون شعر و معانی و بنیان‌ گذارده شده است. وزن در نظر این شاعر آزاد و تنها تابع حرکات و الهام شاعرانه است. مایاکوفسکی چه از نظر قالب شعر، چه از نظر سیر تفنن‌آمیز در قلمرو خیال بنیانگذار شعر نو و اولین شاعری است که وزن را در لحن و توافق اصوات می‌داند، شعرش انعطاف‌ناپذیر، موجز و تکان‌دهنده است. مایاکوفسکی پیشوای مکتب فوتوریسم در روسیه شناخته شده است. با شعر او تغزل نیرومند از ادب شوروی رخت بربست و تعهد سیاسی جای آن را گرفت. مایاکوفسکی از گواهان و راویان فصیح آشفتگی‌های قرن بیستم و از شاعران برجسته‌ی دوره‌ی انقلاب روسیه است. استالین درباره‌ی او گفته است: «مایاکوفسکی بهترین و ستایش‌انگیزترین شاعر عصر ما در روسیه‌ی شوروی است و خواهد بود... بی‌اعتنایی درباره‌ی یادبود شخص او و آثارش جنایت است».

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی  

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...