ترجمه سادات حسینیخواه | آرمان ملی
سباستین فیتسک [Sebastian Fitzek] (۱٩٧١-برلین) آنطور که اشپیگل میگوید «حرفهایترین و قابلاطمینانترین نویسنده رمانهای هیجانانگیز در آلمان» است. فیتسک وکیلی بود که با انتشار نخستین کتابش با عنوان «درمان» جدول پرفروشترین کتابهای آلمان را تسخیر کرد و نامزد دریافت جایزه فردریش گلاوسه شد. پس از این، او وکالت را رها کرد و به نویسندهای تماموقت و تمامعیار تبدیل شد. او تنها نویسندهای است که توانسته به سلطه بیچونوچرای آثار دن براون، نویسنده آمریکاییِ خالق «رمز داوینچی» و «نماد گمشده» پایان دهد و صدر جدول پرفروشهای آلمان را از آن خود کند. همچنین او از معدود نویسندگان آلمانی است که آثارش در آمریکا و انگلستان- خاستگاه رمانهای هیجانانگیز- بارها تجدید چاپ شده است. فیتسک در طول دوران نویسندگیاش که حدود ۱۹ رمان میشود، جوایز متعددی نیز دریافت کرده است، از جمله جایزه کتابهای محبوب خوانندگان در بخش داستانهای جنایی از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۷، و جایزه بهترن رمان اروپایی در بخش داستان جنایی در سال ۲۰۱۶. مشهورترین آثار فیتسک عبارت است از: «درمان»، «نوح»، «مسافر ۲۳»، «کلکسیونر چشم» و «مرد آرایشگر». از این رمانها «کلکسیونر چشم» با ترجمه از زهره صبوحیزرفشان از سوی نشر ورا، و رمان «مرد آرایشگر» با ترجمه فریده خرمیپور از سوی نشر کتابسرای تندیس منتشر شده است. آنچه میخوانید گفتوگوی بیگی فریدریش از مجله اینترنتی «چه میخوانی؟» و گفتوگوی سایت لزرینگ با سباستین فیتسک درباره این دو رمان و جهان داستانی نویسندههای جنایینویس است.
طی شکلگرفتن ایده تا رسیدن به داستان، چه روندی را طی میکنید و چه مدت طول میکشد؟
بدون احتساب زمانی که قبل از نوشتن اولین جمله به آن داستان فکر میکنم، حدود یک سال روی یک کتاب کار میکنم. به طور مثال برای کتاب «نوح» قبل از آنکه کار نوشتنش را آغاز کنم، سه سال تحقیق کردم و روی طرح آن کار کردم. البته نه به طور مداوم، بلکه بین آنتراکتهایی که بین نگارش سایر کتابهایم داشتم، این کار را انجام میدادم. در مجموع برای طرح اولیه شش ماه زمان لازم دارم و بعد دستکم سه ماه روی آن کار میکنم.
شغل شما وکالت است، این حرفه از نظر من چندان خلاقانه نیست. چطور شد که نوشتن را آغاز کردید؟
اعتراض دارم؛ قانون بسیار خلاقانه است. بیدلیل نیست که بسیاری از نویسندگان وکیل هستند، جان گریشام و فردیناند فن شیراخ برای مثال کفایت میکنند. وکلا باید با کلمات قانع کنند. فقط زبانی را که هنگام تحصیل حقوق یاد میگیرید، باید کنار بگذارید. من از طریق خواندن به نوشتن رسیدم. عاشق رمانهای جنایی و مهیج هستم و فقط میخواستم امتحان کنم آیا من هم میتوانم به یک داستان مهیج فکر کنم.
اعتراض وارد است آقای فیتسک. شما من را متقاعد کردید. وکلا بسیار خلاق هستند. تحقیق تا چه حد برای شما مهم است. چطور آن را انجام میدهی؟
تحقیق و جستوجو مهم است؛ چراکه اساس و شالوده واقعی یک داستان تخیلی را فراهم میکنند. اما همواره سیر داستانی اولویت دارد، به همین علت من تلاش میکنم ابتدا یک تریلر مهیج بنویسم و در جزییات غرق نشوم؛ بنابراین من اغلب با یک تحقیق فاحش اولیه آغاز میکنم، بعد طرح اولیه را مینویسم و درنهایت آن را به کارشناسان میدهم تا بخوانند سپس شخصا و حضوری با آنها هم ملاقات میکنم. اما روند آن از هر کتاب به کتاب دیگری فرق دارد. برای کتاب «کلکسیونر چشم» مجبور بودم ابتدا با افراد نابینا و کمبینا از نزدیک نشست و برخاست کنم. بدون کمک آنها هرگز نمیتوانستم زندگی روزمره یک فرد نابینا را توصیف کنم.
فرقی ندارد کتابهایتان مثل «کلکسیونر چشم» در مورد قاتل زنجیرهای باشد یا مانند «شبگرد» در مورد «کابوس خزنده آرام» باشد، کتابهای شما همواره پرفروش است. آیا نسخهای برای پرفروششدن کتابها دارید؟
نه، این را میتوان از تفاوت کتابهای من با یکدیگر هم فهمید. کتاب «درمان» با کتاب «مثله» هیچ ارتباطی ندارد و کتاب «روحشکن» ارتباط چندانی با «آموک اشپیل» ندارد. همچنین کتاب «نوح» هم با کتابهای دیگر متفاوت است، تا آنجا که حتی از سوی ناشر دیگری منتشر شد.
برنامه روزانه شما چگونه است؟
خوشبختانه من «روز معمولی» ندارم. گاهی سیزده ساعت بیوقفه مینویسم، گاهی روزم با ایمیل و روزم گاهی با مصاحبه و ملاقاتهایی در راستای تحقیقاتم و گاهی با بازدید از مکان و سایر رویدادهای زیبا پر میشود. درضمن تمام فعالیتهای من در طول روز را میتوان از طریق توییتر، فیسبوک و صفحه اصلی من در اینترنت پیگیری کرد. من هر روز با افراد بسیار متفاوت و جالبی ملاقات میکنم. خبرنگاران، کارشناسان و تهیهکنندگان فیلم که میخواهند در مورد فیلمنامه اقتباسی از اثرم با من صحبت کنند و همچنین خوانندگان آثارم از جمله این افراد هستند. متاسفانه فقط یک چیز در روزم کمتر برای آن وقت دارم: وقت برای دوستانم.
رسانههای اجتماعی، فیسبوک و صفحه اولی شما در اینترنت، کارهای مربوط به جذب هوادار چقدر برایتان مهم است؟
من با مفهوم «هوادار» و «جذب هوادار» ارتباط برقرار نمیکنم. برای من داشتن ارتباط با خوانندگان مهم است؛ این ارتباط به همان اندازه پاسخ مستقیم مخاطب، هنگام اجرای یک نوازنده بسیار مهم است.
آیا تابهحال تجربه خندهدار و بامزهای در رابطه با هوادارانتان داشتهاید؟
تا دلتان بخواهد. خوانندگانی هستند که گزیدههایی از کتابهای من را روی پوست بدنشان تتو میکنند. اخیرا هم روی دستکش لاتکس جراحی یک پرستار امضا کردم.
در کدام ژانر نمیتوان انتظار کتاب از شما داشت؟
راهنمای آشپزی.
کتاب «درمان» درباره کودکی است که در مطب پزشک ناپدید میشود. همه ادعا میکنند که کودکی هرگز آنجا نبوده است. اگر دخترتان در مطب دکتر ناپدید شود، واکنش شما چیست؟
زندگی من از آن لحظه به پایان میرسید و تا زمانی که او را پیدا نمیکردم، لحظهای آرام نمیگرفتم.
شما کتاب «مثله» را با همکاری میشائیل تسوکوس پزشک قانونی نوشتید. آیا امکان دارد باز هم کتابهای دیگری با همکاری شما دو نفر بخوانیم؟
از آنجا که ما اکنون دوستان بسیار خوبی هستیم، اثر مشترک بعید نیست. فقط باید ایده جدیدی پیدا کنیم که هردوی ما را به اندازه کتاب «مثله» به وجد بیاورد.
آیا نویسندهای به عنوان الگو دارید؟
تا دلتان بخواهد. من تمام عمرم عاشق خواندن آثار جنایی و مهیج بودم. نویسندگانی مانند توماس هریس، ادگار آلنپو، استیون کینگ، هارلن کوبن، برت ایستون الیس و بسیاری دیگر بر من تاثیر گذاشتند و این تاثیر تا به امروز نیز ادامه دارد. من در حال حاضر مشغول خواندن آثار آندریاس اشباخ، مایکل روبوتام و همچنین نویسندگان دیگری از ژانرهای دیگر مانند جوجو مویز و تام ولف هستم.
آیا کتاب «مرد آرایشگر» (عنوان اصلی کتاب به آلمانی: بسته) بیش از کتابهای دیگرتان تکاندهنده و خونین است؟
فکر نکنم که سریعتر و بیشتر خواست از وظایف نویسنده باشد. در کتابهای من سناریوهای مختلفی وجود دارد که حاوی سطوح متعددی از خشونت هستند. در اولین کتاب من حتی یک جسد هم وجود نداشت، برخلاف آن در کتاب «نوح»، تعداد باورنکردنی جسد وجود داشت هرچند به اندازه کتاب «مثله» که با میشائیل تسوکوس نوشتم، بیرحمانه نبود.
خطوط وگرههای داستانی شما مختلف است؛ مطمئنا همه آنها فقط از یک ایده، سرچشمه نگرفته است؟
ایده اولیه فقط یکبار میتواند به ذهن خطور کند. اغلب هم اینطوری است که ایده اولیه اصلا به طورکامل پیاده نمیشود. مثلا این مورد «مسافر 23» خوب بود. بسیار خب، شخصی در شخصی در یک کشتی تفریحی ناپدید میشود و همه به دنبال او هستند. اما این ایده از یک طرف برای من خیلی آسان بود و از طرف دیگر من آثار زیادی در مورد افراد گمشده نوشته بودم. و بعد این ادعا که هر کسی که ناپدید میشود، میمیرد، رد شد. اما این ادعا کافی نیست. و در کتاب «مرد آرایشگر» هم چنین است. ایدههای بعدی خودشان آمدند. به طور مثال دومین تجربه واقعی من مربوط به مدیرم در هتلی در نیویورک بود: بعد از دوشگرفتن، شیشهها را بخار گرفت و آنجا بزرگ نوشته شده بود «به من کمک کن» بعد مدیرم به من زنگ زد و گفت: «سباستین، حالا این موضوع رمان تو است، مگر نه؟» بعد خیلی سریع مطلع شدیم که کسی شوخی کرده است. او درست بعد از تحویلدادن اتاقش با انگشتهای چاق روی شیشه این عبارت را نوشته بود تا بقیه بترسند. در رمان «مرد آرایشگر»، اِما در هتل از حمام بیرون میآید و روی شیشه نوشته شده است «قبل از آنکه دیر شود، بزن به چاک.» این عبارت ضربه روحیِ دوران کودکی را به یاد اِما میآورد: او از پدرش خواهش کرد که از اینکه برود بخوابد، ارواح را از کمد بیرون بکشد. اما پدرش در آن زمان به خاطر قرار ملاقات مهم روز بعدش، به او با حالت بیادبانه با همان گفته «قبل از آنکه دیر شود، بزن به چاک»، سرکوفت زد و توپید. تجارب فردی تبدیل به داستان میشوند. به طور مثال، من همیشه ارواح را قبل از خواب از کمد دخترم بیرون میکشم - به همین دلیل این ایده به ذهن من رسیده است.
و از همین رو، اِما از همان ابتدا یک قهرمان نامطمئن است، زیرا او از کودکی با مشکلات زیادی روبهرو بوده است. به این ترتیب تجربه هر شب من در رابطه با کمد دخترم و با هتلی در نیویورک و با بسته تحویلشده به من و تمام عناصر دیگر در یک داستان به یگانگی میرسند. برای شروع کار به چیز زیادی احتیاج ندارم، زیرا شخصیتها خودشان رشد پیدا میکنند. من یک پیرنگ خشن دارم و علاوه بر آن، پایان داستان را هم میدانم. اما من یک نقشه راه مشخص صددرصدی برای خودم ندارم. دوست دارم شخصیتهای داستانیام مرا سورپرایز کنند. کتاب ارتباطی به بازنمایی خشونت ندارد. از نظر من لازم نیست که صریحا تجاوز را توصیف کنم. رعب و وحشت از آنجا آغاز میشود که زنی در اتاق هتلی میماند، همه چیز را آنجا بررسی میکند، ولی نمیتواند چیز مشکوکی پیدا کند. سپس وقتی هنوز در تختخواب دراز کشیده، مسئول پذیرش با او تماس میگیرد. آقای مسئول پذیرش میخواهد بداند که آیا او هنوز هم اتاق را رزرو میکند یا خیر- درحالیکه او مدتهاست که در اتاق 1904 بوده است. دفتر پذیرش هتل اظهار تاسف میکند: در هتل اتاق 1904 وجود ندارد. و درست در همین لحظه او مورد حمله قرار میگیرد. و سپس صحنه در تاریکی محو میشود.
چه چیزی در مورد این قاتلان زنجیرهای بسیار جذاب است؟
ما هر روز اخبار خشونت را در روزنامهها میخوانیم. اما انواعی از خشونت وجود دارد که ما نمیخواهیم در مورد آنها بدانیم، به طور مثال هنگامی که داعش دستور میدهد مادران دختران نوزاد خود را ختنه کنند یا هنگامی که یک مصرفکننده مواد مخدر به کودکی در کالسکه شلیک میکند، فقط به این دلیل که مادر به او پول نمیدهد یا هنگامیکه کودکی خردسال در جزیره مایورکا در اسپانیا به خاطر پمپ مکش در استخر شنا میمیرد، این اخبار را نمیخواهیم بدانیم. فکر میکنم ما از اینجور کتابها به عنوان صاعقهگیر استفاده میکنیم. ما در این کتابها با چنین اخبار بدی روبهرو هستیم؛ اخباری که ترجیح میدهید ترس از آنها را در دنیایی خیالی تخلیه کنید.
آیا تروریسم برای شما موضوعی ادبی است؟
من بیش از خشونتِ اعمالشده، به تأثیرات روی قربانیان علاقهمند هستم. چگونه یک فرد با خشونت برخورد میکند؟ این همان چیزی است که کتابهای من را به جریان میاندازد. به همین دلیل من به ندرت بازرسان حرفهای را در نقش یک قربانی قرار میدهم، چون افراد حرفهای معمولا برای مقابله با خشونت آموزش میبینند. خشونت، نقاب را از چهره ما پاره کرده و ما را مجبور میکند برخلاف ترسهای اولیه خود عمل کنیم. اما تروریسم از نظر روانشناسی و روانپزشکی نیز یک موضوع فوقالعاده جذاب است. این به هیچوجه توجیهی برای اعمال دیوانهواری نیست که شاهد آن هستیم. اما مسلما این سوال مطرح میشود که چرا یک آلمانی که اینجا اجتماعی شده است، عازم جنگ مقدس میشود؟ باید یک اختلال روانشناختی گسترده وجود داشته باشد. قابل فهمکردن این مساله، کاری بسیار بزرگ است. نمیدانم آیا این کار را انجام میدهم و از تروریسم برای موضوع ادبی استفاده میکنم، اما دیر یا زود ممکن است به موضوع مورد علاقه من تبدیل شود. ما نیز از طریق رزمندگان مقدس، که همه آنها هم کودکان مهاجر نیستند، وحشت و ترور صادر میکنیم.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............