برمی‌گردیم گل نسرین بچینیم | آرمان ملی


«بازگشت ماهی‌های پرنده» نوشته آتوسا افشین‌نوید با مرگ آغاز می‌شود و همین مرگ است که بهانه‌ مرور زندگی شخصیت اصلی (ترلان) در قالب یک تک‌گویی درونی می‌شود. داستان در فاصله‌ای دوازده‌ساعته‌ بعد از شنیدن این خبر، روایت می‌شود و مخاطب را از حال به گذشته و بالعکس با خود همراه می‌کند. این روایت پس‌نگر غیرخطی بدون تلاش برای آفرینش سبکی پیچیده از سوی نویسنده، در بخش‌بندی‌هایی منظم ارائه می‌شود و با این تمهید است که پای مخاطب، بدون هر مقدمه‌چینی اضافه یا درگیری در فهم فرم به داستان باز می‌شود و با داستان زنی در آستانه‌ چهل‌سالگی آشنا می‌شود که برای رسیدن به آنچه حقش بوده سختی‌های مهاجرت را به جان خریده و بعد از آن هم بسیار تلاش کرده تا در سرزمینی بیگانه از نو شروع کند و به موفقیت برسد. اما با شنیدن خبر مرگ عزیزی بار دیگر به گذشته‌ای پرتاب می‌شود که سال‌های مهاجرت از آن فرار کرده؛ زمان تقویمی این گذشته به سال‌های بعد از انقلاب و اوج جنگ بازمی‌گردد.

بازگشت ماهی‌های پرنده آتوسا افشین‌نوید

نقطه‌ ثقل ماجرا آ‌نجاست که فشارها و تنش‌های آن دوران با آرزوهای آرمان‌گرایانه‌ ترلان دوازده‌ساله در تناقضی آشکار قرار می‌گیرد. هرچند این آرزوها هم تحت‌تاثیر همان فشارها به ذهن او تزریق می‌شدند. رویای ساختن یک مدینه‌ فاضله که از رادیو و تلویزیون گرفته تا تعالیم پدرش و شعارهای پرشور ناظم و مدیر مدرسه به آن دامن می‌زدند. بااین‌حال وقتی برای اولین‌بار او و گروهی از هم‌کلاسی‌هایش با تأسی به همین آموزه‌ها از حق پایمال‌شده‌ همکلاسی ضعیفشان دفاع می‌کنند به شورش و نفاق متهم می‌شوند؛ آن‌هم درست زمانی‌که انتظار دارند بابت این حمایت و رفتار انقلابی تشویق شوند! اظهار به ندامت و پشیمانی برای ترلانی که به کار درست خودش ایمان دارد به چالشی بزرگ تبدیل می‌شود و این چالش وقتی عمیق‌تر می‌شود که متوجه می‌شود بخشی از حق هم متوجه طرف مقابل است. همذات‌پنداری ترلان با گروهک‌های مختلف آن دوران هم به همین ماجرا برمی‌گردد. در نهایت او متوجه می‌شود گاهی حق‌های مختلف مقابل هم قرار می‌گیرند. ولی سیستم جداکننده‌ خوب و بد مدرسه که می‌توان آن را به کل جامعه تعمیم داد، این طرز تفکر را نمی‌پذیرد.

اجبار به بیان پشیمانی و رفتارهای بعدی در مدرسه، شخصیت ترلان را به‌نوعی فروپاشی درونی می‌رساند. ترس از باورداشتن به هر عقیده‌ای نیز از همان دوران در وجود او شکل می‌گیرد و همچنین اولین اختلاف‌های ذهنی با آرمان‌های پدرش. هرچند که این اختلاف ناگفته باقی می‌ماند اما این سکوت بعدها به شکلی بدتر، با بریدن از پدر و جامعه خودش را نشان می‌دهد. در خانه هم وضعیتی بهتر از مدرسه وجود ندارد. نوعی از همین اختلاف‌ها بین پدر و دیگران جریان دارد. علاوه بر این سایه‌ سنگین جنگ همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار داده. حتی پایان جنگ هم نوعی پوچی را برای او به‌همراه دارد. همه‌ اینها درنهایت باعث می‌شود «ترلان» مهاجرت را انتخاب کند و در جوانی راه همان عمویی را برود که پیش از این برای رفتن و ترک‌کردنشان او را نبخشیده.

در کنار این پترن اجتماعی-سیاسی، نویسنده از روابط انسانی و عشق نیز در پس‌زمینه‌ زندگی شخصیت اصلی، غفلت نکرده. عشق نوجوانی ترلان به جوانی افغان به‌نام عتیق و نیز عشق میانسالی او به جوانی سوری (الیاس) که بی‌شباهت به عتیق نیست. هرچند این شباهت در ابتدا فقط درظاهر بیان می‌شود، ولی در ادامه صورتی عمیق‌تر به‌خود می‌گیرد؛ چراکه هردو وطنی را ترک کردند تا زندگی بهتری بسازند، بااین‌حال وطن فراموش‌شدنی نیست. همان‌طور که در نقاشی‌های عتیق و در صحبت‌های الیاس و ترلان می‌شود ردپایش را دید. عتیق و الیاس در دوبازه‌ زمانی از دو کشور مختلف اما با سرنوشتی یکسان هستند. هردو در شرایطی که وطن به آنها نیاز دارد به آن بازمی‌گردند و هردو به‌نوعی آینده‌ ترلان نیز محسوب می‌شوند. او که پیش از این سعی در فرار از گذشته را داشته و تنها در کابوس‌ها و بخش‌های غیرارادی ذهنش، تسلیم این گذشته می‌شده حالا بعد از گذشت ده‌سال، در هوشیاری به این کشمکش با خود، تن می‌دهد و در این رویارویی است که آن‌ موفقیت ظاهری و تلاش برای رسیدن به آنچه امروز هست را در هاله‌ای از ابهام و تردید می‌بیند و نگرشی جدید نسبت به گذشته و آدم‌هایش پیدا می کند.

البته تجربیات زندگی جدید و همچنین فاصله‌گرفتن ده‌ساله‌ او که دیدی کلی‌تر و باالطبع با خشم کمتر نسبت به جزئیات و افراد را سبب شده، در این نگاه جدید بی‌تاثیر نیستند. او حالا تلاش افرادی مثل پدرش را بهتر درک می‌کند؛ تلاش‌هایی کوچک ولی مستمر و مثمرثمر به‌جای رفتن و رهاکردن. اشاره به داستان «ماهی سیاه کوچولو» از صمد بهرنگی و هدیه‌دادن آن به بچه‌ها هم می‌تواند نشانه‌ای از امیدی باشد برای تغییر که هرگز در شخصیت پدر دچار تزلزل نشده. و مجموع این تفکرهاست که فکر بازگشت را در «ترلان» تقویت می‌کند.

داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...