بیرون‌پریدن از خویش | شرق


«گزینه اشعار»، در شکل و شمایل یکدست، نخستین‌بار از سوی انتشارات مروارید منتشر شد و مورد استقبال عموم قرار گرفت؛ چرا‌که شاعران مطرح کشور را در فرمی تازه به مخاطبان و علاقه‌مندان شعر امروز فارسی معرفی می‌کرد. انتشار بیش از 50 جلد از این نوع کتاب‌ها، نشان‌دهنده تلاش انتشارات خوشفکر مروارید در عرصه شعر معاصر ایران است. بی‌تردید، پژوهشگران، دانشجویان و رهجویان شعر معاصر را به کار خواهد آمد. نخستین کتاب این مجموعه‌، به فروغ فرخزاد اختصاص دارد و آخرین گزینه تا امروز به مهدی مظفری ساوجی. و البته در‌این‌میان گزینه‌هایی از نیما، شاملو، اخوان، سیمین، نصرت، آتشی، رؤیایی، آزاد، کسرایی، مشیری، شفیعی‌کدکنی، بهمنی، امین‌پور و بسا نام‌های درخشان دیگر، زینت‌بخش قفسه‌ای است که این کتاب‌ها را در خود جای داده است.

گزینه اشعار مهدی مظفری ساوجی

«گزینه اشعار» مهدی مظفری‌ساوجی، پنجاه‌ویکمین کتابی است که در این قفسه قرار گرفته و مخاطبان جدی شعر امروز را به خوانش آن ترغیب می‌کند. مظفری‌ساوجی با غزل آغاز کرد و به شعر معاصر و سپید رسید و در فعالیت‌های فرهنگی-هنری، چهره‌ای شناخته‌شده است و چندان نیازی به معرفی ندارد: فردی سخت کوشا، شیفته فعالیت ادبی که تمام زندگی‌اش را از جوان‌سالی در این راه گذاشته است. شعر را به‌جد دنبال می‌کند و هر سه، ‌چهار سال یک‌ بار مجموعه‌ای از او منتشر می‌شود. در مقدمه جامعی که بر «گزینه اشعار» نوشته، دریچه‌ای از یک اتوبیوگرافی دلچسب و کامل را به روی مخاطب گشوده و چشم‌اندازی از یک زندگی چهل‌ساله را که از ساوه آغاز می‌شود و در تهران ادامه می‌یابد. فروغ و سهراب از شاعران دلخواه او هستند. مظفری‌ساوجی با «رنگ‌ها و سایه‌ها»، مجموعه شعری که انتشارات مروارید در سال ۱۳۸۶ از او منتشر کرده، برنده جایزه کتاب سال شعر ایران، جایزه قیصر امین‌پور شده و درست ده سال بعد، یعنی در سال ۱۳۹۷ با مجموعه شعری دیگر با عنوان «باران، با انگشت‌های لاغر و غمگینش»، برنده جایزه کتاب سال به انتخاب خبرنگاران شده است.

اغلب اشعار مهدی به شعر آزاد، به‌خصوص سپید اختصاص دارد. این کتاب، گزیده‌ای از اشعار او را که پیش‌تر در هفت کتاب منتشر‌ شده و یک کتاب در دست انتشار آمده، در اختیار مخاطب می‌نهد: «نخستین تجربه‌ها»، «آینه‌های رنگ‌پریده»، «رنگ‌ها و سایه‌ها»، «سایه‌ام را بر دیوار جا گذاشته‌ام»، «شب به شیشه می‌زند»، «بیمارستان»، «باران، با انگشت‌های لاغر و غمگینش»، «به: شکوفه سیب»، و «تازه‌ها» عنوان سرفصل‌های این «گزینه اشعار» است. در این نوشته بر آنم تا با آوردن شعرهایی از «گزینه اشعار» مهدی مظفری‌ساوجی، اندیشه والای این نواده شعری سلمان ساوجی بزرگ را به اهالی شعر و شعور بنمایانم. این گزینه در آغاز، بعد از زندگی‌نامه خودنوشت شاعر، نخستین تجربه‌های او را در خود جای داده و جالب آنکه در این بخش، ما با شعرهایی در قالب چهار‌پاره، غزل و نیمایی مواجهیم:

«ابری‌ست این شب‌ها دل و جانم سراپا/ باران ببارانم ببارانم سراپا. روح مرا ای آتش بی‌رحم دریاب/ با شعله با شبلی برقصانم سراپا. مست انا‌الحقم بیا ای کفر معصوم/ آتش بزن، آتش به ایمانم سراپا. برگرد ای نقش اهورایی که دیری‌ست/ آیینه اشراق شیطانم سراپا. در من بهشت دیگری رویانده شداد/ ای دوزخ عصیان بسوزانم سراپا. دیگر مگو از سبز، از روح شکفتن/ در بر گرفته تا زمستانم سراپا. بیهوده می‌گویی بمان سبز و بخوان سرخ/ با من که از خود هم هراسانم سراپا». شعر امروز، با مصائب امروز، از حصار شیشه و آهن و سیمان سخن می‌گوید. شعر امروز، نه اسیر وزن است، نه مبلّغ رؤیا و مالیخولیا. مهدی مظفری‌ساوجی، با فراست نیما، به درک شاملو نائل آمده، هرچند بر بستر نرمی از شعر فروغ و سپهری طی طریق کرده؛ اما جامعه و درد انسان امروز، سوژه رایج شعرهای این شاعر ساوجی است: «در آپارتمان ما/ بهار/ با سبزه‌های کوچک چندروزه/ به خانه می‌آید/ و چند روز بعد/ با سطل‌های زباله/ از خانه می‌رود». زبان ساده مظفری، در هم‌نوایی سوژه‌های انسانی، شعر او را ارتقا بخشیده و همین، پیوندی صمیمانه میان شاعر و مخاطب ایجاد کرده است. انتشارات مروارید، با انتشار این کتاب ثابت کرد که فقط شیفته شاعران صاحب‌نام و پیش‌کسوت نیست؛ بلکه در پی شاعران خلاق و خوشفکر امروز هم است: «چه دردی‌ست!/ چه دردی‌ست!/ که این‌گونه به خود می‌پیچد/ تاک!».

به‌ جز شعرهای بلند یا به ‌نسبت بلند، شعر کوتاه، ساده و ملموس مظفری، حرفی برای گفتن دارد؛ به‌همین‌دلیل باید تا شاعر مانده و هوای نوشتن رمان به سرش نزده، تجربه‌های دیگری در این زمینه از خود به یادگار بگذارد. او هایکوواره‌هایی در کارنامه شعری خود دارد که در مجموعه «به: شکوفه سیب» آمده است، کوتاه و گویا: «در کوهستان/ تنها صدای کلاغی/ از مِه/ بیرون مانده است».
مظفری شاعر شبانه‌هاست، او درِ شب را باز نگه داشته تا آمدن روز را مژده دهد. تاک را بذر آتش تلقی می‌کند: «برای آنکه سرما را/ از ریشه بیرون بیاوریم/ تو را کاشتیم/ تو را ای درخت تاک!».
چاپ گزیده اشعار، به شاعر این فرصت را می‌دهد که از لابه‌لای کتاب‌ها، خود را به نظاره بنشیند، خود را دقیق ببیند و به سرگذشت شعر خود بیندیشد؛ آن‌گاه نتیجه بگیرد که فعالیت تمام سال‌ها به ثمر نشسته یا به دایره عادت و تکرار غلتیده است. مظفری‌ساوجی تیزبین و دقیق است؛ به محیط زیست توجه خاص دارد، پدیده‌های ملموس پیرامون خود را می‌بیند، انسان معاصر را می‌شناسد، مصائب راه را می‌فهمد و امید است که در چله دوم عمرش، به‌نوعی از زبان و بیان برسد که مُهر مشخص شعر امروز باشد. امیدوارم مظفری را در شعر ساده فرانویی، نه هایکویی، موفق‌تر از پیش ببینم. این هم حسن ختام، از کتاب «بیمارستان» او که نشر چشمه منتشر کرده و در این کتاب نیز به‌عنوان یکی از گزینه‌های شاعر آمده است: «آه/ اسب چوبی سرکش/ بر ما ببخش اگر تکه‌تکه‌ات کردیم/ و خواب‌های‌مان را با تو/ گرم نگه داشتیم/ بر ما ببخش اگر پنهان شدیم/ و بیرون نیامدیم از خود!».

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...