درست مثل ترکیب آب و روغن! | اعتماد
رمان «توتال» نوشته نسترن مکارمی، اثری است که با گذار از مسیر استعمار به توصیف روابط میان سرزمین و سرمایه میپردازد. روایتی با ساختاری تخیلی/ سیاسی که در چنین فرآیندی و با وجود محتوایی سیاسی همچون استعمار سراغ یک وضعیت و دورانی تاریخی رفته است؛ دورانی که در سرزمینی بکر با عقاید مردمانش وجود دارد و وضعیتی که شرکتی ناپیدا به واسطه نمایندگانش در جستوجوی منبعی برای تولید سرمایه است.

نماینده اولیه چنین شرکتی، طبیعی است که شخصی همچون یوناس باشد؛ فردی که علاوه بر نام، منشی اسطورهای دارد. او در واقع اسطورهای است که گماشته شده تا در دهان نهنگ یا همان ماهی سیاه بزرگ بیفتد و در چنین مسیری است که وجودش با اعتقادات بومیان آمیخته میشود. آمیزشی در جهت تولد موجوداتی که مقبول طرفین باشد. در جهت چنین آمیزش و کشفی است که استعاره زن ریشدار ظاهر میشود. حضور زن ریشدار در قامت استعارهای مفهومی که از ترکیب نشانگان و نمادها به دست آمده است. اینطور که زن نماد سرزمین و مرد نشانه قدرت تلقی میشود. مهمترین کارکرد استعارهها تسهیل فرآیند شناخت است که در جهت مفهومسازی به کار میآیند. این طور که مفهوم زن ریشدار به یوناس ماهیتی تازه میبخشد تا علاوه بر نمایندگی شرکت، مردمان بومی را نیز رهبری کند. در چنین نگرشی است که متوجه میشویم چرا نمایندگان شرکت،یعنی یوناس و سرهرود هر دو از زنهایشان دور هستند یا اینکه چرا آنقدر به همراهی زن ریشدار نیاز دارند. هر چند که از این ترکیب همه کاری برمیآید جز همان کار اصلی یعنی ایجاد نوعی انسجام مضمونی در داستان. به همین خاطر شخصیتها یا تیپهای «توتال» با وجود اینکه در یک مسیر تعریف میشوند ولی تناسبی با همدیگر ندارند. رابطه فصلها درست مثل ترکیب آب و روغن است. این طور که در فصل نخست یوناس قصد دارد در همه چیز حل شود ولی در فصل دوم این سرهرود است که فقط موقعیت و قدرتنمایی خودش را میبیند و البته فصل سوم که ظاهرا ظرفی است که در روایتی تحریف شده و آمیخته با تخیل تلاش دارد، رابطه نامنظم این دو فصل را انسجام بخشد. نویسنده راویای است که با ظهورش در فصل سوم میخواهد وقایع غریب و سوگناک زندگیاش را به عنوان مبدا یا منشا چنین وقایعی معرفی کند!
مساله تاریخ به وضوح در بسیاری از ویژگیهای توتال نقش دارد، روایاتی به ظاهر ساده در واقع اثری مبهم و مسطور است که دالهای خیالی از گونههای مختلف ایدئولوژی را در نوعی شکل خیالی سه بعدی ترکیب میکند. از پذیرش مالیخولیایی یوناس گرفته تا سیاست افراطی سرهرود و البته انزوای غریبانه راوی. در هر صورت وجود محتوای سیاسی در توتال آشکار است و نسترن مکارمی این موضوع را در 3 زمان بیان کرده است. آنچه در این نقاط زمانی وجه مشترک است موردی است که شیوه قرائت رمان ایجاب میکند یعنی رسیدن خواننده از موضوعات صوری به مضمونی حقیقی، موضوعی که بر فراز متن شناور است که در هر زمانی میتوان آن را در تفسیری اجتماعی و تاریخی پیدا کرد. تفسیری که «توتال» از آن به اقتضای شرایط از آن پرهیز میکند، فاصله میگیرد تا هر چه بیشتر توسط قرائت خواننده، فهمیده شود.
فهمی که در چنین خوانشی به دست میآید مانند گذر از دالانی است که همیشه مقابلش نقطهای وجود دارد. نقطهای که در هر 3 فصل وجود دارد و اجازه میخواهم که به آن نقطه، نقطه مقابل بگوییم. نقطه مقابل پذیرش نماینده شرکت در فصل اول عقاید مردمان بومی است. نقطه مقابل در فصل دوم، اقتدار سرهرود؛ ناپدید شدن معترضان و در نتیجه ترس و فلاکت یحیی است و در فصل سوم، نقطه مقابل انزوا و سرخوردگی راوی، عدم دسترسی به منابعی است که همواره سالها در سرزمینشان بوده؛ به این ترتیب؛ ماهیت «توتال» نقطه مقابلی است که همواره روایت تسخیر، تسلیم و شکست مردمانی را بازگو میکند که در هیچ زمانی نتوانستند از زمینهایشان بهره ببرند. بنابراین «توتال» علاوه بر عنوان یک شرکت نفتی به معنای کلیتی است که در انواع مختلف همواره ساکنین اصلی زمینهای نفتی را از داراییشان محروم کرده است. به طور مختصر میتوان گفت که در بروز نگرشی درون یا برون متنی، رویکردی در عمق اجتماع و تاریخ جا دارد که صرفا خیال یا استعاره نیست که آن را لذتبخش میکند بلکه موضوعی است که در گذشته هر کس وجود داشته و در عمل آن را تجربه کرده و به همین ارتباط همچون سرنوشتی رازآمیز همچون جهشی تکاملی اطراف خواننده سر درمیآورد که خود را در وقایع داستان شریک میبیند.
با این حال باید گفت که توتال اثری بینقص نیست. نخست نوع ارتباط فصول که متعلق به کسی است که ادعا میکند تمام این وقایع در ذهن او ایجاد شده، ایجادی که گفته میشود در حالی که ساختار چنین فضایی اصلا مشخص نیست. مورد دوم مبهم بودن ارتباط پدر با فصل اول است یا یحیی در فصل سوم با یحیی در فصل دوم عملا دو شخص متفاوتند و اینکه معلوم نیست از چه گذرگاه ذهنی عبور داده شدهاند که برایشان دو جهان تصور راوی ایجاد شده یا اینکه چرا راوی تصمیم گرفته اینگونه منزوی زندگی کند و ماجرای مرگ برادر راوی و بیتفاوتیاش و صحت روایت یحیی در جریان تیراندازی و...کلی ابهام دیگر که وجودشان نه تنها به خوانش اثر کمکی نکرده بلکه به خوانشهای بعد ضربه میزند. ضرباتی مهلک که عمدتا به عدم پرداخت یا کمحوصلگی نویسنده یا هر مورد دیگری که مستقیما گریبان نویسنده را میگیرد!
در انتها لازم است روی این نکته تاکید کنم با وجود ابهاماتی که ذکر کردم، ویژگیهای تحلیلی و تکنیکی «توتال» را نمیشود نادیده گرفت که نویسنده توانسته وقایع را با حذف عناصر خستهکننده رمانهای تاریخی به اثری جذاب و تاویلپذیر بدل کند. اثری که با ایدهای نو و تازه دورهای از تاریخ را بازگو میکند و این بار با تلقی متفاوت با بهرهگیری نامحسوس از زمان میان وضعیت دیروز و امروز پیوندی هنری برقرار کرده است تا بهواسطه مواجهه با این عینیتها نگاهی تحلیلی و انتقادی به وقایع داشته باشیم.