سردی خیانت و التهاب انتقام | شرق
«التهاب سرد» مجموعه داستانی است شامل سیزده داستان کوتاه از فتحالله بینیاز که به همت انتشارات مروارید، در اواخر پاییز امسال _ ۱۳۸۴- به بازار کتاب عرضه شده است. خیانت، بی وفایی و انتقام جویی سه تم بارز و چشمگیر بیشتر داستانهای این کتاب است و در هشت داستان از این سیزده داستان، یکی یا دو تا یا هر سه تای این تمها حضوری آشکار و سنگین دارند و درونمایه بنیادین داستان را تشکیل میدهند.

اغلب آدمهای این داستانها محبت و عطوفت را با رذالت و دنائت و خیانت پاسخ میدهند و جواب شان به فداکاری و گذشت، بی وفایی و ناسپاسی است. در داستان «برکه قشنگم» زن راوی داستان، فداکاری و گذشت بی دریغ شوهرش را با بی وفایی پاسخ میدهد و به او خیانت میکند. سرنوشت این خیانت انتقامی هولناک و مرگبار است. در داستان «التهاب سرد» بی وفایی و خیانت چشمگیرترین حضور را دارد. در این داستان همه به هم خیانت میکنند و داستان واریته ای است از بی وفایی و خیانت. دایانا، همسر ریاضیدان نابغه، فردریک جانسون، به او خیانت میکند و با ادی گلدینگ، رئیس پلیس سابق شهر و عضو هیات منصفه دادگاه، رابطه پیدا میکند و بعد از جدایی از همسرش با او ازدواج میکند. دکتر والتر بانز، معاون فردریک، که همیشه به دانش و مقام رئیس نابغه اش حسادت میکرده، به او خیانت میکند و با طرح توطئه ای، با همدستی ادی گلدینگ، فردریک را متهم به قتل میکند و به زندان میاندازد. بئاتریس، زن والتر بانز، به شوهرش خیانت میکند و با جورج، پسر پانزده ساله همسایه، رابطه برقرار میکند.
در نتیجه این خیانت ها، روح فردریک جانسون زخمی میشود و با حلول در پیکر یک آدم برفی، انتقامی هولناک از سه خائنی که مسبب متلاشی شدن زندگی او بوده اند، میگیرد. جالب اینجاست که خود فردریک جانسون نیز که قربانی خیانت هاست، خائنی پست فطرت بیش نیست و به پدر شاگردش آرتورو پالاسیوس خیانت میکند و همسر او ماریا را از راه به در میکند و با او رابطه پیدا میکند. داستان «برای گونگادین بهشتی نیست» نیز بر مبنای خیانت یک خائن پست فطرت شکل گرفته. گونگادین به مردم سرزمین مادری اش، هند، خیانت میکند و به دشمنان مردم هند، انگلیسی ها، کمک میکند تا مردم میهنش را قلع وقمع کنند و به عنوان دستمزد خیانتش یک دست لباس سربازی گیرش میآید و میشود مزدور ارتش انگلستان و قاتل مردم میهنش. او هم انتقام هولناکش را هنگامی پس میدهد که روحش در جسم یک پیرمرد مفلوک هندی حلول میکند و در جسم آن هندی خودآزار به فجیع ترین شکل ممکن و با قطع یک دست و یک پا و یک چشم و یک گوش و به سر بردن در زندگی پر از نکبت و کثافت از خودش انتقام میگیرد.
در همین داستان زن فصیحی، میهمان راوی داستان، به او خیانت کرده و سالها پیش ترکش کرده و با مرد خوش سیما و پول سازی ازدواج کرده است. خود فصیحی نیز از فرط حسادت به دوست و میزبانش، منصورزاده، خیانت میکند و او را میکشد. در داستان «این پرندههای ضعیف» نتیجه تمام خوبیهای راوی داستان به یکی از عزیزترین دوستان سابقش، ناسپاسی و حق ناشناسی اوست. توطئه کردن و شایعه پراکندن این دوست قدرناشناس به منظور بدنام کردن رفیقی که همه چیز زندگی اش را از آن رفیق دارد و هنگامی که در غرقاب بیکاری و بیچارگی دست و پا میزده، به کمکش آمده، دستش را گرفته و نجاتش داده، فریب دادن و از راه به در کردن خواهر آن رفیق که در نهایت منجر به مرگش میشود، پاسخ او به محبت رفیقانه و لطف بی دریغ دوستش است. نتیجه این رذالتها هم البته انتقامی هولناک است. دلزدگی و خستگی از زندگی، به ویژه زندگی مشترک زن و شوهرها و سردی در روابط زناشویی، از دیگر تمهای چشمگیر داستانهای مجموعه داستان «التهاب سرد» و سرچشمه اصلی برخی از بی وفاییها و خیانتهای روایت شده در این داستان است. در داستان «برای گونگادین بهشتی نیست»، روح گونگادین، سرباز خائن هندی، در تن یک پیرمرد مفلوک هندی حلول میکند، تا با شکنجه خود از جنایتها و خیانت گذشته اش انتقام بگیرد. در همین داستان فصیحی، میهمان راوی داستان «گونگادین» رودیارد کیپلینگ از فرط حسادت به دوستش منصورزاده چنان دچار جنون میشود که مدعی میشود روح سنکا در جسم او و روح نرون جلاد خونخوار در جسم دوستش حلول کرده و چون «زمانه عوض شده» و «دوره امپراتوربازی و خفه کردن سرآمده» حالا او است که باید انتقام سنکا را از نرون بگیرد و برای گرفتن انتقام کارد کیک بری را برمی دارد و تا دسته در سینه دوستش فرو میکند.
اگرچه داستانهای کتاب «التهاب سرد» از نظر شگردهای به کار رفته در پردازش داستان و تکنیکهای ایجاد ساختار و بافت گوناگون هستند، اما تمام آنها رنگی سرد و تیره دارند و دارای فضایی بسته و خفقان آورند. تمام این داستانها بر مبنای درونمایه فاجعه بنیان گرفته اند. از نظر تکنیکی برخی از آنها مانند داستانهای «برکه قشنگم»، «جنگ قدرت»، «تک افتادگان»، «کشو»، «چیزی هست که نمیشود تعریفش کرد»، «نگاه کودکانه یک مرد» و «همچنان در سراشیب» تکنیکی ساده و خطی دارند و دارای روایتهای واقع گرایانه هستند که گاه به مرزهای ناتورالیسم سرک میکشند. در برخی دیگر از داستانها مانند داستانهای «التهاب سرد»، «برای گونگادین بهشتی نیست»، «این پرندههای ضعیف» و «تقاطع تلخ» از تکنیکهای پیچیده تری استفاده شده و نویسنده برخی از مولفههای پست مدرنیستی مانند گسستگی و عدم انسجام بی ربطی، مضحکه آمیز، فراداستان گرایی، مرکززدایی و پراکندگی را در آنها به کار گرفته است.