هر آنچه به سر جویس آمد از ایتالیا نشأت گرفته است و من یک ایتالیایى هستم... به واسطه تسلطى که به زبان داشت، در همان سال ها مى نویسد: «زبان در شکل والایش در هر چیزى، شعر، داستان و... مدافع حقیقت است»... خداوند زبان خاصى را به آدم نبخشیده است، بلکه تنها راه و روش را به او نشان داده است... اولیس در عین سادگى، در عین اینکه تنها روایتى ساده از یک برهه زمانى کوتاه است مى تواند ساعت ها همه زبان شناسان را سرگرم کند.

امیلی امرایی . روزنامه ایران

شاید به نظر برسد که من براى حرف زدن درباره «جیمز جویس» آدم مناسبى نباشم. سال ها پیش در مجله sun Stephan منتقدى مدعى شده بود که هر آنچه به سر جویس آمد از ایتالیا نشأت گرفته است و من یک ایتالیایى هستم. با این حال قصد دارم درباره جویس حرف بزنم.
این روزها واژه ها همگى «بینامتنى» شده اند و عجیب، نمونه اش واژه Bachlor است که این روزها با آن در متن هاى متفاوت با معناهاى متفاوت بارها برخورد کرده ایم، آن قدر که مى توانم بگویم این واژه، حال اعجاب انگیز شده است و هر نویسنده اى از آن تعبیر خاصى ارائه کرده است. حالا شما با این واژه به شکل هاى زیر مواجه مى شوید: مرد مجرد و سن بالا، دستیار جوان یک جنگاور، محصلى که هنوز مدرک لیسانس اش را نگرفته است و ماهى نرى که در فصل جفت گیرى، جفت مناسب اش را پیدا نکرده است. یاکوبسن معتقد است همه این واژه ها با وجود تمام تفاوت هاى معنایى که دارند اما نقطه مشترک جالبى دارند و آن هم ناکامى و نرسیدن به کمال هر آنچه که هست.

معرفی کتاب نقد کتاب خرید کتاب دانلود کتاب زندگی نامه بیوگرافی
جویس هم در سال هایى که تازه تحصیلات دانشگاهى اش را تمام کرده بود Bachlor بود. او جویسى که حالا ما مى شناسیم نبود، براى اینکه هیچ یک از آثارى را که حالا او را با اعتبار کرده اند خلق نکرده بود. آن روزها او را فقط مى توان یک نوقلم دانست که ادعا و آرزوى فراوان داشت. با این حال در همان سال ها او نخستین گام ها در این عرصه را برداشته بود. سال 1898 او درس انگلیسى را با یک روحانى به نام اونیل گذراند که عاشق شکسپیر بود، ایتالیایى را گتسى و فرانسه را با ادوارد کدایک گذراند. همان سال ها به پژوهش درباره آکوئیناس پرداخت، اما او روش جالبى را براى مطالعه درباره این شخصیت انتخاب نکرده بود. او یک بار درباره آکوئیناس به استنس لاوس گفته بود: «توماس آکوئیناس روشنفکر عجیب و غریبى است. حرف هایش درست مثل آدم هاى عادى است و این عادى بودن و حرف زدن از چیزى که آدم هاى دیگر حرف مى زنند بسیار مسأله را پیچیده مى کند».

شاید همین نکته است که مرا مطمئن مى کند که جویس از آکوئیناس تأثیر گرفته است. جویس سال 1900 و درست در روزهایى که ساختمان داستان "دوبلینى ها" در ذهن اش شکل گرفته بود، در سخنرانى گفته بود: معتقدم مى توان از میان روزمرگى عالم، جنبه هاى درامى از زندگى را کشف کرد، حتى ساده ترین ها. به نظرم بى مصرف ترین زنده ها هم مى توانند در این درام عظیم نقشى را ایفا کنند.
جویس در مطالعات گسترده اى که روى زبان داشت و در قصه اى هم که تحت همین عنوان نوشت، به طرز غریبى از همه آن پژوهش ها در زیرساخت هاى شاهکارش "اولیس" استفاده کرد، او به زبان ظریف و هنرى که مى خواهد در این اثر دست پیدا مى کند. او از پیچ و خم هاى زبان در این اثر مى کاهد، اما همان سادگى، دشوارى عجیبى را ایجاد مى کند. اما همه اینها در کنار هم اولیسى با زبان خاص خودش، بازى ها و کنایه ها را ایجاد مى کند.

نمونه بارز این شگرد را مى توان در شب مرگ و عزادارى فینگانر به وضوح دید. جویس به واسطه تسلطى که به زبان داشت، جست وجوهایش را براى یافتن ذات هنر از طریق زبان دنبال مى کرد. او حتى در همان سال هایى که یک Bachlor بود، هم این دغدغه را داشت. در همان سال ها مى نویسد: «زبان در شکل والایش در هر چیزى شعر، داستان و... مدافع حقیقت است».
اگر این نکته را که هر نویسنده اى از همان ابتداى کار براى خودش آرمانى را متصور است قبول کنیم، باید بگویم که جیمز جویس نمونه تمام عیار این تعریف است و این تعریف بیش از هرکس دیگرى او و آثارش را دربر مى گیرد. او از همان ابتداى کار و در روزهایى که دانشجویى به کمال نرسیده بود، مى دانست که در جست وجوى چیست و تا پایان در همان تعریف قدم برداشت. به همین خاطر بیشتر عمرش را صرف خلق دستور زبان جدید و کندوکاو براى رسیدن به حقیقت زبان کرد. سالى که دوبلین به عنوان پایتخت فرهنگى جهان انتخاب شد، فضایى ایجاد شد که بسیارى به این نتیجه رسیدند که زبان هاى اروپایى بى نقص تر هستند. به هر حال زبان هاى اروپایى اغلب ریشه مشترکى دارند و تنها تجزیه است که آن را به شکل هاى گوناگون درآورده است. دنیاى باستان از گوناگونى زبان به تنگ نیامده بود، زبان یونانى و لاتین سراسر امپراتورى روم باستان را از مدیترانه تا بریتانیا در نوردید و در نهایت ساختار این دو با هم ادغام شد.

با این حال بارها شاهد بوده ایم که برخى مدعى مى شوند که زبان کامل در کشور آنها تکلم مى شود. قرن نوزدهم جورج فیلیپ ادعا کرد که هیچ زبان دیگرى به جز آلمانى کامل نیست، حتى هایدگر گفت که آدمى تنها مى تواند به آلمانى و با تخفیف به زبان یونانى آن هم فقط در حوزه فلسفه حرف بزند. حتى آنتوان دوریوارل درباره زبان فرانسه گفته بود تنها زبانى که در آن به خرد انسانى ارج نهاده مى شود، فرانسه است و این زبان تنها زبان با منطق و اصول جهان است.
درباره جویس مى گویند که او عاشق
دانته بود و تا پایان عمرش از او به عنوان یک اسطوره یاد مى کرد. در این نقل قول ها تنها از کمدى الهى نام برده شده است. اما من معتقدم او به دیگر آثار این نویسنده هم رجوع کرده است و حتى نظرات دانته را درباره ریشه زبان قبول داشت. به نظرم جویس در نظرات دانته درباره ریشه هاى زبان کشفیات تازه اى داشت.

جویس پرمدعاى جوان در همان سال هاى اول با تکیه بر آراى دانته بود که به قدرت نوآورى در عرصه زبان دست پیدا مى کند. او مى خواست ثابت کند که زبان یک موهبت خدادادى نیست بلکه ضرورت ویژه اى دارد و باید ریشه هایش را کشف کرد و همین نکته ثابت مى کند که او به ریشه هاى اندیشه دانته دست یافته بود و گام هایش را بر گرد جهان بینى دانته نهاده بود. با این حال تلاش و کنکاش درباره دانته درست مثل چیزهاى دیگر راهى بود براى رسیدن به ریشه هاى ماقبل عصر بابل. به نظرم مى توانیم گوناگونى زبان ها را به راحتى پذیرفت، همان طور که دانته با آن کنار آمد. با این حال زبان کامل قبل از هرچیز باید قابل درک باشد. جویس که در پروسه پیشرفت اش در این عرصه از کنکاش درباره آکوئیناس به خلق سوگ فینگانز رسیده بود، به این نکته کاملاً واقف بود و این شاید مهم ترین نکته اى باشد که جویس را وادار به خلق اولیس کرد؛ یعنى رسیدن به چند زبانى.

در اوایل قرن هفدهم، دایرة المعارفى درباره دستور زبان منتشر شد که به بررسى زبان شاعران پرداخته بود که این مسأله را بررسى مى کرد. باید بگویم که همزمان با مطرح شدن نظریه دانته، فیلسوف دیگرى به نام آبراهم ابالفیا نیز نظریه مشابهى را مطرح کرده بود. او معتقد بود خداوند زبان خاصى را به آدم نبخشیده است، بلکه تنها راه و روش را به او نشان داده است. دستور زبان که در عصر بابلیان از میان رفته است، اما قوم یهود آن را حفظ کرده اند و بدین ترتیب زبان عبرى شکل گرفته است. ابولفیا معتقد بود عبرى زبانى نیست که از تلفیق چند زبان شکل گرفته باشد، بلکه خود ساختار جدیدى داشت.
برایم سؤالى مطرح است و اینکه جویس چه قدر به این کنکاش هاى قدیمى واقف بود؟
حتى هرگز در مکاشفه اى که با آثار جویس داشتم اشاره اى به یک دستورالعمل درباره زبان ندیدم. اما نشانه هایى وجود دارد، درست مثل حضور جیمز جویس در سخنرانى جان.اف.تایلر براى دانشجویان رشته وکالت که یازدهم اکتبر 1901 برگزار شد. این سخنرانى درباره زبان هاى یک جامعه و نحوه ارتباط برقرار کردن بود. تایلر در این سخنرانى به ستایش زبان ایرلندى مى پرداخت و در عین حال معتقد بود این حق طبیعى مردم ایرلند براى حرف زدن به زبان ایرلندى است. همانطور که حق یهودیان است که از زبان عبرى استفاده کنند و اینکه ریشه هاى همه این زبان ها یکى است. جویس با اتکا به این نظریه بخش هایى از اولیس را خلق کرده است و این نگاه بیش از همه در رابطه بلوم و استفان نمود پیدا مى کند.

با این حال در تمام پژوهش هایى که تا امروز درباره جویس صورت گرفته است، هرگز اشاره اى به آشنایى جویس با آداب و سنن قرون وسطى در ایرلند نشده است. اما یک بار طى سخنرانى که در سال 1907 در دانشگاه تریستا تحت عنوان «جزیره فرشته ها و قصه ها» داشت، زبان ایرلندى را زبان ریشه دار در تاریخ دانسته بود و گفته بود این زبان هم خانواده و نشأت گرفته از زبان فنیقى هاست. همین مسأله ثابت مى کند که او اشراف کاملى به تاریخ نداشت. به هر حال جویس در دانشگاه فلسفه، انگلیسى، فرانسه و منطق خوانده بود؛ نه تاریخ قرون وسطى. گرچه نظرات جویس درباره پیشینه ایرلند چندان دقیق نیست، اما او به قصد دستیابى به زبان تازه اى به کندوکاو در این زبان هاى باستانى مى پرداخت. من مطمئن ام که جویس حتى کتاب کلز را هم مطالعه کرده بود، اثرى که به قول «سر ادوارد سالیوان» با 24 تصویر رنگى جزو عجیب ترین کتاب ها  است. من یقین دارم که جویس تحت تأثیر این اثر قرار گرفته بود.
چندى پیش در یک بعدازظهر براى نخستین بار در زندگى ام پا به محله قدیمى در دوبلین گذاشتم با خودم گفتم هیچ کس نمى تواند در این محله ها قدم بزند و (حتى اگر کتاب کلز را نخوانده باشد) صداى اعصار را از میان لابه لاى سنگفرش این کوچه نشنود. تاریخ باستان، قبل از 1000 میلادى، ثابت مى کند که (hesperic aesthetic) در این فرهنگ وجود داشته است. جویس آنقدر تحت تأثیر این آثار بود که بارها اعلام کرده بود هر یک از فصل هاى اولیس حرف اول اش را از کتاب کلز گرفته است. این تأثیر آنقدر مشهود است که مى توان به صفحه 124 اشاره کرد. این تأثیر به تو این احساس را القا مى کند که تو با پیشینه اى از تاریخ مواجه هستى. همه اینها دلایلى است که باعث مى شود کتاب کلز در ذهن جویس تبدیل به یک اسطوره شود. جیمز جویس از ابتدا مى دانست که مى خواهد چه کار بکند، حتى آن روزهایى که یک Bachlor بود و او در جست وجوى کمال بود. اما نقطه پرش جویس از Bachlor بودن با کتاب کلز شروع شد. او به این روشنایى در دوبلین دست پیدا کرد. درست در روزهایى که چشم اش به 24 تصویر کتاب کلز افتاد و همه آنها تبدیل به مشغله ذهنى "چهره هنرمند در جوانى" شد. همه این دلایلى است که از جویس یک اسطوره فراموش نشدنى مى سازد و شاید با گذشت اعصار دوباره نویسنده اى پیدا شود و از طریق اولیس به همان حسى دست پیدا کند که جویس بعد از خواندن کلز به آن رسیده بود. حالا اولیس در عین سادگى، در عین اینکه تنها روایتى ساده از یک برهه زمانى کوتاه است مى تواند ساعت ها همه زبان شناسان را سرگرم کند و شاید این حس به کنجکاوى جویس بازگردد و اینکه او در کتابخانه دوبلین به کتاب هایى مى رسید که مى توانست هر ذهن جوان و کنجکاوى را دگرگون کند. شاید این حرف ها همگى جوابى بود به نقدى که سال ها پیش در مجله sun Stephan نوشته شده بود.

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...