یادداشتی درباره پنلوپیاد | اعتماد


«پنلوپیاد» [Penelopiad] یعنی درباره «پنلوپه» نامی که از ریشه واژه پیشایونانی پنلوپس می‌آید که نوعی پرنده است؛ همان پرنده‌ای که در فارسی به آن گیلار می‌گویند و در گیلکی با نام مقراض‌دُم شناخته شده است. «پنلوپیاد» نوشته مارگارت اتوود زوایای جدیدی از زندگی پنلوپه را برای ما آشکار می‌کند: «وقتی با آن آسمان‌جل ژنده‌پوش کذایی درد دل می‌کردم، خوابی را که دیده بودم برایش تعریف می‌کردم. خواب درباره گله غازهای سفید قشنگم بود که خیلی دوست‌شان داشتم. خواب دیدم دارند شادمانه در حیاط به زمین نوک می‌زنند که ناگهان عقاب غول‌آسایی با منقاری خمیده به سرعت بر زمین می‌نشیند و تمام‌شان را می‌کشد و من هم زار می‌زنم و زار می‌زنم.»

پنلوپیاد [Penelopiad] مارگارت اتوود

پنلوپه که بود؟ پنلوپه در اسطوره‌های یونان، همسر اودوسئوس، مادر تلماخوس همچنین دخترعموی هلن است. پدر او در جوانی برای انتخاب مردانی که به عنوان خواستگار پیش ‌روی پنلوپه صف کشیده بودند، مسابقه‌ای ترتیب می‌دهد و اودوسئوس یا همان اولیس، یکی از برجسته‌ترین رهبران جنگ تروا و قهرمان اودیسه و هومر، پیروز از این رقابت بیرون می‌آید و با پنلوپه ازدواج می‌کند. پس از عزیمت اودوسئوس به جنگ تروا و بازگشتش که مجموعا ۲۰ سال در بی‌خبری سپری شد، پنلوپه با وجود خواستگاران بسیار زیاد به او وفادار ماند. او خواستگاران خود را هر بار با زیرکی از خود ناامید می‌کرد. یکی از حیله‌های معروف او این بود که شروع به بافتن کفن اودوسئوس کرد و به خواستگارانش وعده داد هنگامی تصمیم به ازدواج خواهد گرفت که بافتن این پارچه پایان بیابد. اما بافتن او هیچگاه پایان نمی‌یافت زیرا او هر شب هرچه را بافته بود، می‌شکافت. این حیله او 3 سال خواستگاران را دور نگه داشت. پس از فاش شدن حیله‌اش، قرار گذاشت با کسی که بتواند کمان اودوسئوس را خم کند، ازدواج کند. در همین زمان اودوسئوس با لباس مبدل به خانه‌اش بازگشت. شرط را برد و تمامی خواستگاران را با همکاری پسرش تلماخوس کشت.

پنلوپه را نماد وفاداری زناشویی می‌دانند. مارگارت اتوود نویسنده شناخته‌شده کانادایی در رمان «پنلوپیاد» تمام زندگی پنلوپه را از منظری متفاوت برای مخاطب بازگو می‌کند. پنلوپه پس از مرگ در جهان زیرین به عنوان راوی، داستان زندگی و 20 سال انتظار و وفاداری‌اش را روایت می‌کند و به تمام ابهام‌ها و شایعاتی که در داستان‌ها و فرهنگ عامیانه پیرامون او مطرح شده ،پاسخ می‌دهد. این اثر اما فقط از نظرگاه پنلوپه روایت نمی‌شود بلکه 12 ندیمه او نیز که توسط اودوسئوس به ‌دار آویخته شدند در قالب گروه همسرایان داستان خود را نیز می‌گویند: «... اودسئوس ریسمان کشتی کبود را برداشت و سر آن را به ستونی بلند در ایوان بست و سر دیگر آن را به دور اتاقک کشتی در ارتفاع انداخت تا پای ندیمه‌ها به زمین نرسد. بسان باسترک‌های دم‌دراز یا قمری‌هایی که در دام گرفتار آیند. سر این زنان با کمندی به دور گردن ردیف شده بود تا به دریغ و درد جان دهند. پاهای‌شان اندکی لرزید و چندان طولی نکشید. (اودیسه، سرود بیست‌و‌دوم)» مارگارت اتوود در این اثر با خوانشی فمینیستی به سراغ روایت غالب زندگی پنلوپه رفته و آن را بازخوانی کرده است. رمان «پنلوپیاد» از مجموعه بازخوانی اساطیر جهان است که انتشارات canongate تحت پروژه‌ای با این عنوان از سال ۲۰۰۵ شروع کرده و نویسندگان مطرحی از سراسر جهان به چالش با اساطیر بومی خود نشسته‌اند. پیش‌تر از این مجموعه رمان «بابایاگا تخم گذاشت» نیز توسط نشر پاگرد به فارسی ترجمه شده بود و اکنون دومین اثر از این مجموعه یعنی «پنلوپیاد» با ترجمه طهورا آیتی و همت نشر پاگرد برای مخاطبان فارسی قابل دسترس است، البته که قبل‌تر این رمان با همین ترجمه توسط نشر نی نیز به چاپ رسیده بود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...