یادداشتی بر چشم سگ | اعتماد

در جست‌وجویی کمتر از چند ثانیه به یک تعریف جامع از خاورمیانه می‌رسیم- نخستین خاستگاه‌ تمدن جهان. اما چرا وقتی صحبت از این خاستگاه تمدن جهانی می‌شود، نفس در سینه‌ها حبس می‌شود، صدای گام‌های بلند مردم در حال فرار و فریاد زنان و کودکان توی گوش‌ها می‌پیچد، بوی خون مشام‌ها را پر می‌کند و آدم از تهران پرت می‌شود به هرات و بلخ و غزنین و سمرقند و بامیان؟

چشم سگ عالیه عطایی

مجموعه داستان «چشم‌ سگ» سومین اثر داستانی و دومین مجموعه داستان عالیه عطایی است. این مجموعه شامل 7 داستان با محوریت مهاجرت و سفر کردن است. «چشم ‌سگ» روایتی ا‌ست از سرگذشت شوم و رنج تمام‌‌نشدنی مردمان خاورمیانه که شخصیت محوری هر کدام از داستان‌های آن در جست‌وجوی هویت فردی خویش، سرزمین‌های خاورمیانه را به امیدی تازه درمی‌نوردند. یک سر داستان‌های این مجموعه به تهران وصل است و سر دیگرش گاهی به بلخ و غزنین وگاهی هم به سمرقند و هرات. نگینه- شخصیت اصلی داستان «شب سمرقند»- زنی افغان است که برای زنده ماندن باید با منجی ایرانی خود، امیرحسین از خاورمیانه بگریزد. او حق دارد که نداند به کجای زمین پر از راز خاورمیانه می‌تواند پناهنده شود تا بتواند آزادانه روزمرّ‌گی‌های زندگی را لمس کند. در «فیل ‌بلخی» صدای اندوه و جبر جغرافیایی خاورمیانه در گوش مخاطب می‌پیچد. صدای دختری با اصالت افغان که به اصرار پدرش تصمیم می‌گیرد خودش را اسیر یک ملیت نکند تا فرصت زندگی‌های دیگر را از خودش نگیرد. او به ‌رغم داشتن شناسنامه، گواهینامه و کارت ‌ملی ایرانی از ریشه‌ افغان خود رنج می‌برد. این رنج را چه‌ کسی به او تحمیل کرده؟ خاورمیانه، جبر جغرافیایی یا معشوق ایرانی‌اش؟ «تعلقی به هیچ‌ جایی ندارم. نقشه هم ندارم. نمی‌دانم الان بلخ در افغانستان است یا تاجیکستان. من ایرانی بوده‌ام. به اینکه اصرار می‌کنم، باز مانی بلاکم می‌کند. مانی با بلاک کردن‌های موقتش چیزی را در من ناتمام رها می‌کند. قصه‌ام؟ عشقم؟ خودم؟ نمی‌دانم. گره روی گره، زخم روی زخم. مانی عمیق زخمی‌ام می‌کند. به چیزی مثل مرگش یا ساده‌تر به انتقام فکر می‌کنم.» انتقامی که معلوم نیست از جنس تحقیر است یا عشق؟  با نگاهی به موضوع محوری تمامی داستان‌های این مجموعه به سرگشتگی انسان‌هایی می‌رسیم که به دور از قهرمان‌پروری با خطاهای انسانی و انتخاب بین بد و بدتر در جست‌وجوی کرامت انسانی، ارزشمندی یا هویت انسانی گمشده‌ای می‌گردند؛ هویتی که ریشه‌هایش را در هیچ خاک و سرزمینی نمی‌شود پیدا کرد. در داستان «شبیه گالیله» مسافری به نام ضیا یک مار را در چمدانش می‌گذارد و به تهران می‌آید. اما در نهایت یأس و ناامیدی از هویت گمشده‌اش، مار را به نشانه انتقام رها کرده و به سرزمین خود بازمی‌گردد. هر کدام از شخصیت‌های محوری داستان‌های این مجموعه، بنا به مقتضیات زمان و مکان در جست‌وجوی گم‌کرده‌ای هستند. از نقاط قوت این مجموعه داستان، می‌توان به تاثیر جهان‌بینی و تسلط نویسنده بر فرهنگ‌ها و سنت‌های حاکم بر خاورمیانه اشاره کرد. 

به‌ نظر می‌رسد، عطایی نویسنده‌ ذاتا قصه‌گویی است. تسلط به زبان از دیگر ویژگی‌های مثبت «چشم سگ» است. با وجود اینکه زبان داستان‌ها فارسی است اما می‌توان آهنگ و موسیقی افغان را در سطر به ‌سطر آنها شنید. داستان‌ها به شکل ماهرانه‌ای تصویر دارند و نویسنده، قصه را در قالب صداها و رنگ‌های هر سرزمین به مخاطب منتقل می‌کند. به ‌نظر می‌رسد، مجموعه‌ داستان «چشم‌ سگ» رگه‌هایی ضد ایرانی هم داشته باشد. در داستان «اثر فوری پروانه» این زخم کهنه سر باز می‌کند و به شکل مرغ دریایی خشمگینی درمی‌آید که به قصد تکه‌پاره کردن بهرام- شخصیت محوری این داستان- خودش را به پنجره اتاق او می‌کوبد و وارد می‌شود و او را دچار آسیب و دردسر می‌کند. «چشم‌سگ» داستان و روایت خاورمیانه از زبان نویسنده دغدغه‌مند ایرانی- افغان است که با زبانی روان و خوش‌خوان، زنان اسیر جنگ و سیاست و عشق را به تصویر می‌کشد. آنچه در سطر به ‌سطر داستان‌ها به گوش می‌رسد، زمزمه زن در حال گریز است که می‌گوید:«اهل خاورمیانه که باشی، آرامش بر تو حرام است.» عطایی مهاجرت به سرزمین غرب را هم راه نجات نمی‌داند زیرا «پیمانه چو پر شود، چه بغداد و چه بلخ».

................ هر روز با کتاب ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...