کتاب "بابانظر" خاطرات شهیدمحمد حسن نظرنژاد همزمان با سی‌امین سال دفاع مقدس و هفته دفاع مقدس از سوی انتشارات سوره مهر به چاپ بیست و چهارم رسید.

به گزارش مهر، کتاب خاطرات شفاهی "بابانظر" حاصل گفت‌وشنود 36 ساعته سیدحسن بیضایی با شهید محمدحسن نظر نژاد معروف به بابانظر است که در هجده فصل تدوین شده است و بخش آخر کتاب به عکس و اسناد اختصاص دارد.

بیضایی درباره چگونگی گردآوری خاطرات این کتاب گفت: بعد از اتمام جنگ که با دفتر حفظ نشر آثار سپاه آشنا شدم این ایده‌ای را انتخاب کردم که خاطرات فرماندهان جنگ خراسان را جمع‌آوری کنم و با توجه به ارتباطات خوبی که با آنها و فرماندهان داشتم شروع به این کار کردم.

وی در ادامه درباره مصاحبه با شهی نظرنژاد گفت: در سال 1371 وی نپذیرفت که خاطراتش را بیان کند اما در سال 1372 مجاب به این کار شد و از 10 تیرماه سال 72  در 17 جلسه مصاحبه‌ها انجام گرفت.

مراسم رونمایی کتاب"بابانظر" سال گذشته و همزمان با بیست و نهمین سال دفاع مقدس و هفته دفاع مقدس با حضور سرلشکریحیی رحیم صفوی مشاورعالی فرمانده کل قوا، محمدباقر قالیباف شهردار تهران،علیرضا دبیر عضو شورای شهر تهران در حوزه هنری برگزار شد  و اکنون پس از گذشت یک سال، این کتاب برای بیست و چهارمین بار تجدید چاپ شده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...