ماکس وبر

21 دی 1386

ماکس وبر در 21 آوریل 1864 در اِرفورت آلمان و در یک خانواده‌ی طبقه متوسط به دنیا آمد. تفاوت‌های چشم‌گیر پدر و مادرش در جهت‌گیری فکری و تحول روانی وبر تاثیر عمیقی داشت. پدرش در دست‌گاه‌ دولت کار می‌کرد و به مقام سیاسی مهمی دست یافته بود. او آشکارا جزیی از دستگاه مستقر سیاسی به ‌شمار می‌رفت و در نتیجه از هرگونه فعالیت یا آرمان‌پرستی که مستلزم فداکاری شخصی بوده و یا مقامش را در داخل نظام تهدید می‌کرد، پرهیز داشت.

وانگهی، پدر وبر مردی بود که به لذت‌های دنیوی علاقه داشت و از این جهت و از بسیاری جهات دیگر در تضاد شدید با همسرش بود. مادر وبر یک فرد مؤمن به مذهب کالونیسم بود و خواستار زندگی پرهیزکارانه و عاری از لذایذ مورد علاقه شوهرش بود. بیشتر نگرانی‌های او معطوف به امور غیر دنیوی بود و از ناپرهیزگاری‌هایی که ممکن بود از رستگاری اخروی‌اش جلوگیری کند هراسان بود.

این تفاوت‌های پدر و مادر در زندگی زناشویی آنها تنش‌هایی ایجاد کرده بود و همین تفاوت‌ها و تنش‌ها تاثیر شگرفی بر ماکس وبر گذاشته بودند. از آن‌جا که تقلید از پدر و مادر در یک زمان ممکن نبود، وبر به‌عنوان یک فرزند راه دیگری نداشت جز آن‌که نخست از روش پدرش پی‌روی کند و بعد به ره‌یافت مادرش نزدیک شود ( به نقل از ماریان وبر، 1975). این گزینش هر چه که باشد، تنش‌های ناشی از نیاز به انتخاب میان این‌دو قطب متضاد بر روان ماکس وبر تاثیری منفی گذاشته بود. وبر در سن 18سالگی برای حضور در دانشگاه "هایدلبرگ" خانه‌ی پدری را برای مدت کوتاهی ترک گفت. او در همین زمان هر چند رشد فکری زود‌رس خود را نشان داده بود، اما از نظر اجتماعی به عنوان یک جوان کم‌رو و رشد نیافته وارد هایدلبرگ شده بود. اما بعد از آن‌که به‌شیوه‌ی زندگی پدرش روی آورد و به انجمن کهن مبارزه جویانه‌ی پدرش پیوست، روحیه‌ی کم‌رویش به سرعت تغییر یافت. او در این‌ دانشگاه دست‌کم تا اندازه‌ای به‌خاطر افراط در آب‌جو خوردن با هم‌گنان دانشجویش، از نظر اجتماعی رشد پیدا کرد.

همین‌طور، زخم‌هایی را که از مبارزه با دیگران بر صورت داشت و نشانه‌ی اختصاصی چنین انجمن‌هایی به‌شمار می‌رفت، با افتخار به دیگران نشان می‌داد. وبر نه‌تنها تعلق به شیوه‌ی زندگی پدرش را بدین‌سان نشان می داد، بلکه دست‌کم در این دوره حرفه پدرش را که امور حقوقی بود برای زندگی‌اش برگزید. او بعد از گذراندن سه ترم دانشگاهی برای خدمت سربازی هایدلبرگ را ترک گفت و در سال 1884 به برلین و خانه‌ی پدری‌اش باز گشت تا درس‌هایی در دانشگاه برلین بگذراند.

این اندیشمند شهیر بیشترِ 8 سال بعدی را برای تکمیل درس‌هایش در برلین گذراند و بعد از گرفتن درجه دکترا وکیل شد و تدریس در دانشگاه برلین را نیز آغاز کرد. در این دوره، توجه‌اش به مسایل مورد علاقه تمام عمرش جلب شد که همانا اقتصاد، تاریخ و جامعه‌شناسی بود. او در تمام 8 سالی که در برلین بود، از نظر مالی وابسته به پدرش بود که همین بیش از پیش مایه‌ی بیزاری‌اش می‌شد. در همین زمان وبر به ارزش‌های مادرش نزدیک تر شد و ضدیت با پدرش در او افزایش یافت. او زندگی پرهیزکارانه‌ای را برگزید و غرق در کارش شد. برای مثال طی یک ترم تحصیلی، عادت‌های کاری‌اش را این‌چنین توصیف کردند: " او انضباط کاری شدیدی را ادامه می‌دهد و زندگی‌اش را با ساعت تنظیم می‌کند و وقت روزانه‌اش را برای موضوع‌های مختلف به بخش‌های مشخصی تقسیم می‌کند و عصرها با خوردن یک پاوند گوشت خام قیمه شده و 4 تخم‌مرغ نیم‌رو در اتاق کارش، در هزینه‌هایش صرفه‌جویی می‌کند" (میتزمن، 1970؛ ماریان وبر، 1975)

بدین‌سان وبر به پیروی از مادرش، یک فرد کاری سخت‌کوش، پرهیز‌گار و وسواسی شده بود- یا به اصطلاح امروزی" معتاد کار". همین وسواس کار باعث شد که در سال 1896 به‌عنوان استاد اقتصاد در هایدلبرگ مقامی به‌دست آورد. اما در1897 درست زمانی که ‌ در دانشگاه به موفقیت رسیده بود، پدرش بعد از یک جر و بحث خشونت آمیز با او، درگذشت. کمی بعد از این حادثه، وبر علایمی از خود نشان داد که سرانجام‌اش فرو ریختگی عصبی بود. او که نمی‌توانست بخوابد یا کار کند، شش هفت سالی را در فروپاشیدگی روحی تقریبا کامل گذراند. بعد از یک وقفه طولانی، ترمیم برخی از قوای‌اش در سال 1903 آغاز شد، اما تا 1904 که نخستین سخنرانی‌اش را بعد از شش سال‌و‌نیم( در ایالات متحده) برگزار کرد، وبر توانست زندگی دانشگاهی‌اش را فعالانه از سر گیرد.

در 1904 و 1905 یکی از مشهورترین آثارش را با عنوان "اخلاق پروتستانی و روح سرمایه‌داری" منتشر کرد. در این اثر، وبر برتری مذهب مادرش را در یک سطح دانشگاهی اعلام کرد. او گرچه خود یک آدم مذهبی نبود، ولی بیشتر وقتش را به بررسی مذهب اختصاص داده بود. گرچه وبر هم‌چنان از مسایل روانی رنج می‌برد، اما بعد از 1904 توانایی کار کردن را داشت، چندان که بتواند برخی از مهم‌ترین آثارش را تولید کند. در این سال‌ها، بررسی‌هایش را دباره‌ی دین‌های جهانی در یک چشم‌انداز تاریخ جهانی منتشر کرد( برای مثال، چین، هند و یهودیت باستان).

ماکس وبر در زمان مرگش(14ژوئن 1920) سرگرم کار کردن روی مهم‌ترین اثرش "اقتصاد و جامعه" بود. گرچه این کتاب انتشار یافت و بعدها به بسیاری از زبان‌های دنیا برگردانده شد، اما یک اثر ناتمام بود. وبر افزون بر نوشته‌های مفصلی که در این دوره عرضه کرد، یک رشته فعالیت‌های دیگر را نیز بر عهده گرفت. در سال 1910 اقدام به بنیان‌گذاری "انجمن جامعه‌شناسی آلمان" کمک کرد. خانه‌اش کانون روشنفکران گوناگون شد، از جمله جامعه‌شناسانی چون "گئورک زیمل"، "روبرت میکلس" و "گئورک لوکاچ".

 از این گذشته، وبر در روزهای پایانی عمر از نظر سیاسی فعال شده بود و مقالاتی درباره‌ی مسایل روز می‌نوشت.

جورج ریتزر . نظریه‌ی جامعه‌شناسی در دوران معاصر . علمی 

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...