کتاب «فصل صبر» شامل خاطرات 20 نفر از منسوبین و کادر پزشکی از ایام بیماری و رحلت حضرت امام خمینی(ره) بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران است که از سوی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره) چاپ و منتشر شده است.

فارس: در روزهای منتهی به نیمه خرداد ماه سال 1368 با انتشار خبر بیماری حضرت امام خمینی(ره)، اندوه گسترده و فراگیری سراسر ایران و جهان اسلام را فرا گرفت و بسیاری از دوستداران و ارادتمندان آن حضرت با حضور در مساجد و مکان‌های مقدس برای سلامتی رهبر کبیر انقلاب اسلامی دست به دعا بردند و صحنه‌های ماندگاری از عشق و وفاداری به قافله سالار کاروان انقلاب اسلامی را در تاریخ معاصر کشورمان به ثبت رساندند. در آن ایام، منسوبین به حضرت امام(ره) و کادر پزشکی ایشان هم لحظه‌های سخت و ناگواری را سپری می‌کردند که بخشی از خاطرات آنها در کتاب «فصل صبر» گردآوری و منتشر شده است.

با مطالعه خاطرات گرد آوری شده در این کتاب می‌توان به این نکته ایمان آورد که هر چند نسلی که از نزدیک نهضت
امام خمینی(ره) را دیده و در عصر حماسه پر شکوه انقلاب الهی او زیسته، با ایمان به صداقت و حقیقت‌گویی و هدایت‌گری و امامت او در رکابش تا ورای جانبازی نقش آفرینی کرده است اما هنوز شناخت‌مان از زوایای ناشناخته اندیشه و عمل این مرد الهی که حقیقتاً روح خدا در کالبد زمانه خویش بود، اندک است و آن دریای آرام اما طوفان خیزی که امواجش حادثه‌هایی سترگ در تاریخ معاصر پدید آورده و خواهد آورد، و آن روح بزرگ را لطایف حکم و ظرایفی است که سر چشمه آن آرامش و خروش بوده‌اند و لعماتی از این لطایف در آثار عرفانی و اخلاقی و سیاسی‌اش پراکنده‌اند و مهم‌تر از آن در اندیشه و عمل و سیره او در سراسر زندگانی قریب به یک قرن وی متجلی گشته‌اند. و نقل دوستان و شنیدن خاطرات یاران و نزدیکان صادقش راه کوتاهی برای باز شناسی برخی از آن جلوه‌ها است.

در ابتدای کتاب، خاطره‌ای از مرحوم حاج سیداحمد خمینی(ره) نقل شده که در بخشی از آن آمده است: «روز آخر که روز سیزدهم خرداد ماه بود دکترها هم دیگر مأیوس شده بودند. برای این که هر چه دارو به کار می‌بردند، فشار خون بالا نمی‌آمد. آقایان دکترها و چند تا از دوستان این طرف و آن طرف با حالت ناراحتی نشسته بودند و نمی‌توانستند چیزی بگویند. آقای دکتر فاضل و آقای دکتر عارفی یک جا نشسته بودند، من رفتم پیش شان گفتم چه خبر است؟ چرا این طوری نشسته‌اید و زانوی غم بغل کردید؟ دکتر فاضل به من گفت: فلانی، آقا تا یکی دو ساعت دیگر، بیشتر نمی‌توانند حرف بزنند. شما برو هر چه می‌خواهی از آقا بپرس. گفتم: خیلی خوب و رفتم در اتاق، دیدم صورت آقا نورانی شده و چهره ایشان گل انداخته است و دارند نماز می‌خوانند. آقا از شب پیش نماز می‌خواندند. یعنی از ساعت ده شب قبل از روز فوت‌شان نماز می‌خواندند و آن شب دیگر آقای انصاری ایشان را برای وضو مهیا نکرد. برای این که خودشان دیگر نگفتند که من وضو می‌خواهم، چون از شب تا صبح بیدار بودند و نماز می‌خواندند. آقا هیچ کاری دیگری انجام نمی‌دادند، فقط نماز می‌خواندند. من رفتم داخل اتاق، دیدم دارند نماز می‌خوانند. همان طور که خوابیده بودند، با آن فشار سرشان را بالا می‌آوردند به عنوان رکوع و بعد دوباره برای سجود. من هر چه کردم با آقا حرف بزنم، دلم نیامد آن فضای معنوی را به هم بزنم. بعد فقط یک کمی به ایشان نگاه کردم و از اتاق آمدم بیرون. ساعت سه بعد از ظهر حالشان بد شد که دستگاه‌ها شروع کرد به کار و ساعت ده شب هم ایشان فوت کردند.» (ص19 و 20)

خاطره بعدی از زبان همسر حضرت امام (ره) روایت شده که در بخشی از آن آمده است:« شب قبل از عمل مقداری آبگوشت درست کرده بودیم. به آقا گفتم برای شما مقداری سوپ گذاشتم. شما را فردا می‌خواهند عمل کنند. این نان را نخورید. نان هم به مقدار کف دست کمتر، ریز خرد می‌کردیم. می‌گفتم: این لقمه‌ها خیلی کوچکند، یک مقدار بزرگ‌تر خرد کنم؟ می‌فرمودند: «این ماهیچه‌های گلو لقمه را فرو نمی‌دهد، باید خیلی کوچک باشد.»
من بودم و فاطی خانم هم آمد آنجا نشست. قبل از شام صحبت‌شان را کردند و بعد احمد آقا آمد و صحبت کردند و بعد هم آنها هر دو رفتند. موقع شام خوردن کسی نبود. من یکی دو لقمه از آبگوشت را خوردم و ایشان هم نان و ماست و مقداری خیار خوردند.» (ص24)

در ادامه سلسله خاطراتی ازحاج سید حسن خمینی و خانم‌ها صدیقه مصطفوی، فریده مصطفوی، فاطمه طباطبایی، حجت الاسلام والمسلمین مسیح بروجردی و همچنین خانم‌ها فرشته اعرابی، زهرا اشراقی، لیلی بروجردی و آقای علی اشراقی روایت شده است. خاطرات دکتر ایرج فاضلی، دکتر سید عبدالحسین طباطبایی و دکتر مسعود پورمقدس از دیگر بخش‌های کتاب فصل صبر است.
همچنین 4 نفر از اعضای گروه پزشکی (آقایان احمد زرگر، سیدمحمد سیادتی، محمد شریفی و ناصر معدنی) از دیگر افرادی هستند که خاطرات خود از ایام بیماری و رحلت بنیانگذار انقلاب اسلامی را بیان کرده‌اند.

فهرست اعلام و بخش عکس، قسمت‌های پایانی کتاب فصل صبر را تشکیل می‌دهند که در بخش عکس، 15 قطعه تصویر مربوط به موضوع کتاب ارائه شده است.

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...