مجموعه‌ی جدیدی از مقاله‌های بهاءالدین خرمشاهی منتشر شد.

این نویسنده و پژوهشگر در گفت‌وگو با ایسنا، از انتشار مجموعه‌ای از مقالاتش با عنوان «از این دو راه منزل» از سوی نشر قطره خبر داد و گفت: این مجموعه‌ی مقالات دربرگیرنده‌ی مقالاتی درباره‌ی حافظ‌پژوهی، قرآن‌پژوهی، ادبیات گذشته، ادبیات معاصر و همچنین دربرگیرنده‌ی مطالب طنز است، به سیاقی که دیگر مجموعه‌های مقالاتم سرانجام به طنز ختم می‌شد.

او که چندی پیش، کتاب «طنز و تراژدی» را از سوی انتشارات نیلوفر منتشر کرده و در این اثر به شرح و بسط رابطه‌ی دیالکتیکی طنز و تراژدی پرداخته است، در توضیحی درباره‌ی این‌که مدت‌هاست از آثار طنز بهاء‌الدین خرمشاهی خبری نیست، اظهار کرد: یک دلیل مسأله آن است که روزگار ما، روزگار طنز‌پروری نیست و همه دل‌مشغولی‌های دیگری دارند و کسی را حال آن نیست که بخنداند و مجالی هم نیست برای آن‌که بخندیم. شعر اخیر شفیعی کدکنی هم همین را می‌گوید که دختری گم شده به نام شادی و نشانش را می‌شود از جنوب دریای خزر تا شمال خلیج فارس گرفت و این دلیل اجتماعی و فرهنگی است که من به طنز نمی‌پردازم.

او افزود: دلیل دیگر هم که شاید شخصی باشد، تعطیلی «گل‌آقا» و فوت کیومرث صابری فومنی است که جمع کثیری از طنز‌پردازان را پرورش داد که مستقل بر سر پای خود در حوزه‌ی طنز‌پردازی ایستادند و در حوزه‌ی طنز‌ هم بسیار جدی هستند، مثل ابوالفضل زرویی نصرآباد و زنده‌یاد عمران صلاحی که البته قبلا با مجله‌ی «توفیق» همکاری داشت و بعد در «گل‌آقا» می‌نوشت؛ اما دیگر از انتشار مجله‌های «گل‌آقا» خبری نیست. مسأله‌ی دیگر هم پیر شدن آدمی است. وقتی آدم پیر می‌شود، بداخلاق می‌شود و دیگر آن سرمستی و طنازی سال‌های جوانی را ندارد و در این مدت در این سال‌ها کم‌تر طنز نوشته‌ام؛ طنز دیگر برایم مانند باریدن دانه‌های باران در تابستان بوده است.

پیش‌تر به قلم
بهاءالدین خرمشاهی، مجموعه‌های مقاله‌های «سیر و سلوک»، «در خاطره‌ی شب»، «فرصت سبز حیات»، «رستگاری نزدیک»، «چشم‌ها را باید شست» و «از سبزه تا ستاره» منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...