«داشتن و نداشتن» نوشته ارنست همینگوی با ترجمه خجسته کیهان روانه بازار کتاب ایران شد. این رمان، داستان تلاش‌های ناخدایی است که سعی می‌کند خود را از وضعیت اقتصادی سختی که در آن گرفتار شده نجات دهد و در این راه مجبور به انجام کارهایی غیر اخلاقی می‌شود.

به گزارش ایبنا، این رمان در سال 1937 منتشر شده و داستان زندگی «هری مورگان»، ناخدای یک کشتی ماهیگیری است که در اوج سال‌های سقوط اقتصادی و بحران بیکاری، قایق ماهیگیری خود را به دیگران اجاره می‌دهد و سعی دارد با این کار خود و خانواده‌اش را از وضعیت بدی که در آن گرفتار شده‌اند نجات دهد.

نویسنده در این رمان شخصیتی مثبت دارد اما مجبور است به دلیل فشارهای اقتصادی فراوانی که خارج از کنترل او ست، به فکر کسب پول از راه‌هایی باشد که شاید نتوان آن‌ها را اخلاقی خواند. «داشتن و نداشتن» تنها رمان همینگوی است که در ایالات متحده روی می‌دهد و نوعی نقد اجتماعی بر شرایط سخت زندگی در دهه 30 قرن گذشته میلادی است.

نثر این کتاب به نسبت دوره‌ای که در آن نوشته شده بسیار مدرن و متمایز است و داستان از زاویه دیدهای متفاوتی روایت می‌شود. راوی فصل اول کتاب، هری است و در فصل بعد نویسنده از دانای کل برای روایت داستانش بهره می‌گیرد اما کم‌کم به سوی اول شخص باز می‌گردد و بار دیگر روایت داستان را بر عهده هری می‌سپارد. در نهایت هم داستان با روایت دانای کل به اتمام می‌رسد.

در بخشی از این کتاب آمده است:‌ «تو زیاد آدم می‌کشی؟ اول وردستش را کشتی، حالا می‌خوای خود کاپیتان را بکشی؟ اونوقت کی می‌خواد ما رو برسونه آن طرف؟»
 
رمان «
داشتن و نداشتن» زندگی ناخدای یک کشتی ماهیگیری را تصویر می‌کند. سبک جزیی‌نگر و دیالوگ‌محور همینگوی در پرداخت صحنه‌های خشن این رمان، بدیع و تاثیرگذار است. به جز اقتباس‌های متعدد کارگردانانی چون هوارد هاکس و مایکل کورتیز، فیلم ناخدا خورشید به کارگردانی ناصر تقوایی هم‌برداشتی آزاد از روی این رمان است. همینگوی، برنده نوبل 1953، شمایل بزرگ قرن بیستم است و کتاب‌هایش جزو آثار کلاسیک ادبیات آمریکا به شمار می‌آیند.

این اثر پیشتر به قلم مترجمانی چون فریدون رضوانیه و پرویز داریوش راهی کتابفروشی‌های ایران شده است.

«داشتن و نداشتن» اثر ارنست همینگوی با ترجمه خجسته کیهان در 280 صفحه و به بهای پنج هزار و 500 تومان از سوی نشر «افق» روانه بازار کتاب ایران شده است.

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...