خوشبختیِ مرگ | اعتماد


رمان «بازگشت بومی» [return of the native] اثر تامس هاردی [Thomas Hardy] در سال ۱۸۷۸ منتشر شد و از آن زمان تاکنون به عنوان یکی از مهم‌ترین آثار ادبیات ویکتوریایی شناخته شده است. این رمان به طور گسترده‌ای مورد تحسین و تحلیل قرار گرفته است، به‌ویژه از سوی نویسندگان بزرگ قرن بیستم. دی‌.اچ لارنس، نویسنده برجسته انگلیسی، در ستایش از هاردی گفت که او به طور برجسته‌ای توانسته است پیچیدگی‌های روانی و درونی انسان‌ها را در میان فشارهای اجتماعی و محیطی به تصویر بکشد.

خلاصه رمان بازگشت بومی» [return of the native] اثر تامس هاردی [Thomas Hardy]

لارنس، هاردی را یکی از پیشگامان واقعی در نمایش تضادهای انسانی و کشمکش‌های درونی دانسته است. ویرجینیا وولف نیز در مقالات خود به قدرت تصویرسازی هاردی و توانایی او در برانگیختن احساسات پیچیده انسانی اشاره کرده و معتقد بود که هاردی با استفاده از زبان ساده و مؤثر، به نحوی نابغه‌وار مفاهیم عمیق را در آثارش گنجانده است. این رمان همچنین الهام‌بخش اقتباس‌هایی در رسانه‌های تصویری بوده است. از جمله، یک فیلم تلویزیونی در سال ۱۹۹۴ به کارگردانی جک گلد و با بازی کاترین زتا جونز در نقش ئاستاشیا وای ساخته شد. رمان «بازگشت بومی» با ترجمه ابراهیم یونسی از سوی نشر نو منتشر شده است.

تأمل در آثار تامس هاردی، به ویژه رمان «بازگشت بومی» همواره با چالش‌های عاطفی و فلسفی همراه است که خواننده را به تفکر درمورد سرنوشت انسان‌ها و ارتباطاتشان می‌کشاند. هاردی در این اثر به‌طور برجسته‌ای از درام‌های فردی و انسانی سخن می‌گوید که نه‌تنها سرنوشت شخصیت‌ها را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند، بلکه نشان‌دهنده یک رویکرد غالب در دیدگاه هاردی نسبت به زندگی، روابط و طبع انسان نیز هستند. رمان «بازگشت بومی» با لحظات پرتنش و شخصیت‌هایی پیچیده، همچنان از جنبه‌های مختلف قابل تحلیل است.

در آغاز رمان، شخصیت اصلی، کلایم، در مسیر آشتی با گذشته خود و به ویژه روابطش با مادرش حرکت می‌کند. اما پس از بیدارشدن و پیداکردن مادرش بی‌هوش و سپس شنیدن خبری از یک پسر که به او می‌گوید مادرش از سوی پسرش طرد شده، کلایم در یک وضعیت روانی پیچیده قرار می‌گیرد. او از آن لحظه به مدت یک ماه در اندوه و پشیمانی غرق می‌شود و به طور مداوم خود را برای اشتباهی که قابل جبران نیست سرزنش می‌کند. این وضعیت او را به جایی می‌برد که تنها با اطلاعات جدیدی از پسر کوچک درباره‌ مادرش مواجه می‌شود و حالا به اشتباه فکر می‌کند که همسرش او را از مادرش دور کرده است؛ چراکه او درحال دیدار با یک مرد دیگر بوده است.

این پیچیدگی‌ها در رمان به گونه‌ای متراکم شده‌اند که هر شخصیت به نوعی درگیر احساسات متناقض خود است. درنهایت، زمانی که کلایم به خانه بازمی‌گردد و در مواجهه با واقعیت‌های جدید، می‌بیند که طبیعت وحشی و غیرقابل تغییر زمین و دنیای اطرافش هیچ تغییری نکرده‌اند و در برابر درد و رنج او کاملاً بی‌تفاوت باقی مانده‌اند. این نقطه‌ عطف در رمان، نمایانگر دیدگاه فلسفی هاردی است که در آن به طرز فزاینده‌ای دنیا به‌عنوان مکانی خالی از معنا و آرامش نشان داده می‌شود، جایی‌که انسان‌ها به مبارزات بی‌پایان خود ادامه می‌دهند، درحالی‌که طبیعت با همه‌ عظمتش، هیچ توجهی به این نزاع‌ها ندارد.

این احساس بی‌تفاوتی و درعین‌حال زیبایی طبیعت در سراسر رمان برجسته است و درنهایت، به اوج می‌رسد. هنگامی که شخصیت‌ها یکی پس از دیگری از زندگی رخت برمی‌بندند، به‌ویژه هنگامی که اوستاسیا و وایلدوو به پایان زندگی خود می‌رسند، آن‌ها به نوعی با خوشبختی مرگ مواجه می‌شوند. در این لحظه‌ها، مرگ به گونه‌ای عجیب و «زیبا» به سراغ آن‌ها می‌آید، زیرا زندگی‌شان را با یک نقطه‌ پایان ناگهانی قطع می‌کند و نه به شکل تدریجی و رنج‌آور. این وضعیت، تصویر غم‌انگیزی از سرنوشت انسان‌ها است که در آن هیچ چیزی جز بی‌رحمی و جدایی وجود ندارد.

یکی از مهم‌ترین نکات در این اثر، شخصیت رددلمان (Venn) است که در کنار تمام پیچیدگی‌های دیگر شخصیت‌ها، به عنوان یک نمونه از وفاداری و ایستادگی در برابر تغییرات اجتماعی و فردی می‌ایستد. او به رغم همه‌ تغییرات اطرافش، همچنان در جست‌وجوی محبت و توجه از سوی تاماسین، عاشقانه به او می‌نگرد و وفاداری‌اش را حفظ می‌کند. این وفاداری و ثبات، در تضاد با نوسانات و بی‌ثباتی‌های دیگر شخصیت‌ها قرار دارد و به نوعی نمایانگر یک سبک زندگی قدیمی و ثابت است که در دنیای مدرن و پرتنش امروز دیگر به ندرت دیده می‌شود.

در انتها، هاردی رمان را به نوعی به پایان می‌رساند که در آن ظاهراً یک نوع خوشبختی و آشتی در بین برخی از شخصیت‌ها وجود دارد، به ویژه وقتی که تاماسین درنهایت به وِن، رددلمان قدیمی، می‌پیوندد. اما این پایان خوش، نه به‌عنوان یک نتیجه‌ طبیعی از تحولات داستان، بلکه به عنوان یک اقدام قهرمانانه در برابر نیازهای دنیای انتشاراتی و تقاضای ناشران برای پایان‌های خوش، به نظر می‌آید. این پایان ممکن است به عنوان یک حرکت «پروتو-مدرن» (نزدیک به مدرنیسم) شناخته شود، اما درواقع بیشتر به طور نمادین نشان‌دهنده‌ فشارهای اجتماعی و انتظارات روزنامه‌نگاری است که هاردی را به سمت ارائه‌ چنین پایانی سوق داده است.

به‌طور کلی، رمان «بازگشت بومی» یکی از نمونه‌های برجسته‌ ادبیات ویکتوریایی است که به طور عمیق به مشکلات انسانی، روابط فردی و بحران‌های احساسی پرداخته است. هاردی در این اثر از مهارت خود در تحلیل روان‌شناسی شخصیت‌ها و پیچیدگی‌های درونی آن‌ها بهره می‌برد تا تصویری غم‌انگیز و بی‌رحمانه از زندگی و مرگ انسان‌ها ارائه دهد. او با ایجاد تضادهای شدید بین طبیعت بی‌رحم و احساسات پیچیده‌ شخصیت‌هایش، نشان می‌دهد که انسان‌ها درنهایت نمی‌توانند از سرنوشت خود فرار کنند و باید با واقعیت‌های ناگوار زندگی روبه‌رو شوند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...