مصطفی مستور در مراسم رونمایی کتاب «خیال است دیگر» اثر گلاره عباسی گفت: یکی از ابزارهای مهم جریان سیال ذهن، تداعی معانی است که در این کتاب بسیار دیده می‌شود.

خیال است دیگر» اثر گلاره عباسی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، مراسم رونمایی از کتاب «خیال است دیگر» نوشته گلاره عباسی با حضور جمعی از مخاطبان وی برگزار شد.

این‌برنامه با حضور مصطفی مستور، شبنم مقدمی، رامبد جوان، محمدحسین قاسمی، ستاره اسکندری، پریوش نظریه، حبیب رضایی، سام کلانتری، اوژن حقیقی، فرزانه ابراهیم‌زاده، پژمان تیمورتاش، سولماز غنی، آیدا الفت و امیر بهاری همراه بود.

در ابتدای این مراسم شبنم مقدمی بخش‌هایی از این رمان را خواند. سپس مصطفی مستور، نویسنده، مترجم و پژوهشگر با اشاره به اینکه پیش‌تر درباره دیگر اثر گلاره عباسی با نام «مرلین مونرو سر جردن» صحبت کرده بود، گفت: آن کتاب را پس از چاپ خواندم و خیلی دوستش داشتم اما «خیال است دیگر» را پیش از چاپ دیده‌ام. این کتاب را از اثر قبلی نویسنده، کمی بیشتر دوست دارم؛ زیرا پخته‌تر است و فکر می‌کنم به ادبیات نزدیک‌تر باشد. هر دو اثر ادبیات خوب و نابی دارند.

وی گفت: به نظر من گلاره عباسی، نویسنده غریزی است؛ یعنی خیلی باید تلاش کرد تا بعضی تکنیک‌های داستانی را منتقل کرد، توضیح داد یا اجرا کرد ولی او مثل آب روان این تکنیک‌ها را انگار می‌شناسد و انجام می‌دهد. همین امر نیز کارش را تا حد زیادی درخشان می‌کند و این نکته مهم در رمان قبلی‌اش هم بود. مثلاً در کتاب قبلی هر فصل نام یک غذا بود و در کتاب «خیال است دیگر» هر فصل یکی از روزهای هفته است. از این نوآوری کوچک گرفته تا زبان، تخیل، دریافت‌های تازه و حس و حال. هر کدام می‌تواند به تنهایی به داستان کمک کند، چه برسد به اینکه بتوانی با همه این‌ها کار کنی و در داستان بیاوری. به شکل ملایم، جریان سیال ذهن در سراسر کتاب وجود دارد که یک سبک نویسندگی و خیلی نکته دار است ولی در این داستان خیلی خوب اجرا می‌شود.

یکی از ابزارهای مهم جریان سیال ذهن، تداعی معانی است
مستور ادامه داد: یکی از ابزارهای مهم جریان سیال ذهن، تداعی معانی است به شکلی که یک چیز شما را به یاد چیز دیگری می‌اندازد و به همین ترتیب آن چیز دیگر به یاد چیزی دیگر و …؛ این چیزها ظاهراً اصلاً ربطی به هم ندارند ولی دارند. انگار از یک معنا به معنای دیگری پرش می‌کند. این تکنیک را در این رمان زیاد می‌بینید. خوب است که نویسنده‌ای غریزی این را اجرا می‌کند. عنصری در داستان «خیال است دیگر» وجود دارد به نام ابراهیم تاتلیس که ما در داستان نویسی به آن بهشت گمشده می‌گوییم و در این رمان به یک شخصیت تبدیل شده است؛ به هر حال این هم یکی از سنت‌های ادبیات غرب است که باز در این داستان خیلی خوب نشسته.

با حضور مستور از خیال است دیگر رونمایی شد

وی افزود: نکته‌ای که برای من خیلی مهم است؛ ایده تفکر، نقد اجتماعی، نقد سیاسی و غیره است که خیلی مد است، توجه من را جلب نمی‌کند. چیزی که توجه جلب می‌کند زبان است؛ تو اگر یک داستانی را بخوانی که بد باشد، هر چقدر هم حرف‌های عمیق و خوب زده باشد، پس می‌زند و نمی‌توانی به آن نزدیک شوی. زبان در این داستان («خیال است دیگر») خیلی زنده، سرحال، تازه و مبتکرانه است. تشبیه‌ها فوق‌العاده و نثر کتاب خیلی خوب و تازه است و ایده دارد. اسم کتاب هم از دل آن جوشیده است و چیزی به آن تحمیل نشده است‌.

مصطفی مستور گفت: این نثر، زبان، نگرش و ادبیات را تحسین می‌کنم و دوست دارم. فکر می‌کنم وقتی درباره ادبیات حرف می‌زنیم درباره این ریزه کاری‌ها و این چیزها است؛ یعنی یک مجموعه از عناصر و تکنیک‌هایی که به درستی با هم کار می‌کنند و به تو لذتی توضیح ناپذیر می‌دهند. گلاره عباسی بازیگر خوبی است به رغم سینمای بد ما. سینمایی که ۹۹ درصد بد است اما بازیگر، کارگردان و فیلمبردار خوب داریم. فیلم‌های خیلی بد داریم. گلاره عباسی داستان نویس خوبی است. این شگفت انگیز است در دنیایی که به سختی می‌شود در یک زمینه خوب بود، در دو زمینه خیلی خوب باشی که باید به او تبریک گفت.

در بخش دیگری از این مراسم گلاره عباسی نویسنده رمان «خیال است دیگر» گفت: وقتی که این کتاب را می‌نوشتم، جانم ته کشیده بود و تنها چیزی که آن زمان به ذهنم می‌رسید این بود که حالا که جانم زودتر از عمرم تمام شده باید چه کار کنم؟ شاید این عمر بخواهد همینطور ادامه داشته باشد، عمر به حرف من گوش نمی‌دهد. فکر می‌کردم چه‌طور باید این دو را با هم هماهنگ و همزمان کرد و تبدیل شد به فاخته‌ای که شاید خیلی به نظر گیج و مریض بیاید؟ امروز یک جان دیگری به من اضافه شد.

این‌بازیگر در پایان گفت: نامِ «خیال است دیگر» به لطف آقای مستور، نگاه پرمهرشان و آشتی‌ای که با کلمات دارند، برای کتاب انتخاب شد و خوشحالم که نام کتاب من را شما انتخاب کردید. بیشترین بخش از کتاب که دوستش دارم، اسم آن است.

رمان «خیال است دیگر» در 143 صفحه و توسط نشر چشمه منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...