مردان بی‌زن و زنان بی‌مرد | اعتماد


رمان «حوالی خیابان سی تیر» [اثر رکسانا حمیدی] قصه‌ای است که از درد زن‌ها می‌گوید ولی «زن‌گرا» نیست. برشی است از زندگی بخشی از زنان امروزی. زنانی شاغل در شرکتی بزرگ. قصه شامل 17 بخش است که میترا با 6 بخش، کتایون 5 بخش، محسن 4 بخش و تهمینه با 2 بخش، داستان را پیش می‌برند. افراد دیگری هم هستند که در این داستان کم و بیش نقشی دارند: نسرین، مریم، خانم صفاریان، خاله زری، آقای مرادی، سروش، منوچهر، حاج قاسم معدن‌چی و...

حوالی خیابان سی تیر رکسانا حمیدی

در میان شخصیت‌های داستان، جز نسرین که از خانواده‌ای متمولِ بازاری است، به نظر می‌رسد که بقیه در زمره خانواده‌های متوسط شهری باشند. میترا و صفاریان ویراستارند. کتایون و مریم و نسرین هم مترجم. به هرحال با خواندن کتاب متوجه می‌شویم که با نویسنده‌ای «کاربلد» مواجه‌‌ایم؛ کسی که عناصر داستان را به خوبی می‌شناسد. قصه، حادثه‌محور نیست؛ گفت‌وگومحور است. در اینگونه قصه‌ها توجه به ریتم بسیار مهم است و نویسنده با کوتاه کردن بخش‌ها، به خوبی توانسته ریتمی مناسب و منسجم ایجاد ‌کند و خواننده را تا انتها به دنبال خود بکشد. انتخاب راوی مناسب، یکی دیگر از زیرکی‌های نویسنده است. راوی‌ها، اول شخص درونی‌اند و نه بیرونی و همین انتخاب درست موجب شده که نویسنده در قسمت‌هایی که لازم دیده به شکلی محدود، به جریان سیال ذهن وارد شود.

قصه در بطن خود بسیار تلخ است و از سر‌خوردگی نسل جوان حکایت می‌کند. با خواندن این داستان از ماهیت کار شرکت اطلاعی به دست نمی‌آوریم ولی متوجه می‌شویم که میترا هفت، هشت‌سالی است که استخدام شده ولی هنوز بیمه نشده است. کتایون، مریم و نسرین نیز کم و بیش چنین وضعیتی دارند و به همین دلیل است که پس از اعمال سیاست «تعدیل نیرو»، جز نسرین، بقیه از کار اخراج می‌شوند. قصه با روایت میترا شروع و با او تمام می‌شود. در آغاز قصه می‌فهمیم که میترا از نامزدش سروش، جدا شده و مشکلات روحی زیادی دارد. او تنهایی را به بودن در جمع و نوشتن را به حرف زدن ترجیح می‌دهد. شخصیتی متین و جاافتاده دارد. آدمی متفکر و درون‌گراست. در پی انتخاب کردن است نه انتخاب شدن؛ و سعی دارد خود را از سایه‌ سنگین سنت‌ها بیرون بکشد؛ سنت‌هایی که فکر می‌کند به ناحق بر او تحمیل شده‌اند.

قصه، قصه‌ای چندصدایی است. این چندصدایی بودن را نه فقط در لحن راویان داستان بلکه حتی از دیدگاه آدم‌ها نسبت به مسائل درونی و بیرونی‌شان می‌توان فهمید. نقطه مقابل میترا، تهمینه است. او که در این داستان صدایی متفاوت از بقیه شخصیت‌ها دارد، زنی سنتی است که پس از جدا شدن از همسرش با دخترش زندگی می‌کند و برخلاف میترا در پی انتخاب شدن است نه انتخاب کردن. تهمینه به دنبال سرپناهی است تا بتواند زندگی بی‌دغدغه‌ای را آغاز کند و زمانی که توسط آقای مرادی انتخاب می‌شود، خیلی زود می‌پذیرد و به عقد او در می‌آید. شخصیت کتایون حد فاصل میان میترا و تهمینه است. گرچه از نظر شخصیتی به میترا نزدیک‌تر است تا به تهمینه. او می‌خواهد در آزمون دکتری شرکت کند؛ نه به دلیل عشق و علاقه‌اش به درس‌ خواندن؛ بلکه برای دست یافتن به امنیتی شغلی.

شخصیت محسن نیز کم وبیش به شخصیت میترا شباهت دارد و بی‌دلیل هم نیست که در روند قصه‌، این‌دو به هم نزدیک‌تر می‌شوند. مریم شخصیتی خنثی دارد و به نظر می‌رسد که بیشتر نقش یک مکمل را ایفا می‌کند. ولی نسرین که از وضع مالی مناسبی برخوردار است به انحای مختلف سعی در نفوذ در دل اطرافیان دارد. بابت این کار هزینه هم می‌کند؛ ولی نه از سر انساندوستی بلکه برای سرک کشیدن بیمارگونه‌ به زندگی دیگران. او کنجکاوی مزمنی در حد فضولی کردن در زندگی دیگران دارد. از نکات برجسته‌ قصه، شخصیت‌پردازی محسن است. نویسنده با اینکه زن است خیلی خوب توانسته شخصیت مردی به نام محسن را به تصویر بکشد. اما نکته بسیار مهم دیگر در این داستان تنهایی آدم‌هاست. اگرچه شخصیت‌ها به ظاهر زیستی مشترک دارند و در کنار هم هستند ولی تنهایند. میترا، کتایون، مریم و تهمینه همگی تنهایند. مرد‌های قصه نیز حال و روزشان همین است. محسن، سروش، منوچهر، آقای مرادی و حتی حاج قاسم معدنچی که در اثر ریزش معدن جان می‌سپرد. گویی قصه، قصه‌ آدم‌های تنهاست. مردان بی‌زن و زنان بی‌مرد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...