داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود


سقوط آن‌که که حقیقت گفت | آرمان ملی


رمان «لبه عقل» شاهکار نویسنده برجسته کروات، میروسلاو کرلژا [Miroslav Krleža]، در سال ۱۹۳۸ منتشر شد و پس از تقریبا یک قرن توسط مهدی غبرایی و با عنوان «شورش تک‌نفره» [On the Edge of Reason] در نشر خوب به چاپ رسیده است. «شورش تک‌نفره» یک داستان تمثیلی و تفکر‌برانگیز درباره ماهیت حقیقت، اخلاق اجتماعی، و تبعات بیان حقیقت در جامعه‌ای ناعادلانه است. این اثر که به زبان اول‌شخص روایت می‌شود، زندگی یک وکیل بی‌نام را در زاگرب دنبال می‌کند که با گفتن حقیقتی تلخ، زندگی یکنواخت خود را دگرگون می‌کند.

خلاصه رمان شورش تک‌نفره» [On the Edge of Reason] میروسلاو کرلژا [Miroslav Krleža]

داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، زندگی یکنواخت و بی‌حادثه‌ای دارد. اما در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است، مسیر زندگی او به طور کامل تغییر می‌کند. در میان داستان‌های افتخارآمیز مدیرکل درباره گذشته‌اش، او به‌طور آشکار از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند. دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد.
این جملات کوتاه اما معنادار، او را به دایره‌ای از محکومیت اجتماعی می‌کشاند. مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود. از اینجا، زندگی وکیل به سمت نابودی پیش می‌رود: از دست دادن شغل، طلاق، افتراهای اجتماعی، محاکمه و حتی زندانی‌شدن.

«شورش تک‌نفره» به‌وضوح بازتابی از جامعه بین‌جنگی کروات است، جایی که سرمایه‌داری وحشی و فساد اخلاقی در بالاترین سطح خود قرار دارد. کرلژا با طنزی گزنده، ناتوانی جامعه در مقابله با بی‌عدالتی و ترس از قدرت را نقد می‌کند. وکیل به‌عنوان یک انسان عادی، تنها با بیان یک حقیقت، در برابر سیستمی قرار می‌گیرد که حقیقت را سرکوب و وفاداری کورکورانه را تحسین می‌کند.

منتقدانِ معاصرِ کرلژا به‌ویژه از موضع او نسبت به کمونیسم انتقاد کردند. برخی از منتقدان چپ‌گرا، او را متهم کردند که روش‌های استالینیستی را با فاشیسم برابر می‌داند و به دیدگاه جهانی روشنفکرانه‌ای نرسیده است. در‌عین‌حال، منتقدان ملی‌گراتر از صداقت و جسارت کرلژا در بررسی ماهیت اجتماعی انسان تقدیر کردند.

یکی از جنبه‌های برجسته «شورش تک‌نفره»، شباهت آن به آثار نویسندگان اروپای شرقی مانند فرانتس کافکا، کارل چاپک، و یاروسلاو هاشک است. این شباهت به‌ویژه در روایت طنزآمیز از بوروکراسی و بیگانگی اجتماعی مشهود است. امری که موجب ستایش نشریات انگلیسی‌زبان از این رمان شده است.

در یکی از نقدهای پابلیشر ویکلی، کرلژا به‌عنوان «مشاهده‌گری زیرک از انسان به‌عنوان حیوان اجتماعی» توصیف شده است. همچنین، منتقدان کرلژا را به دلیل سبک طعنه‌آمیز و نثر تلخ اما خلاقانه‌اش، در زمره بهترین نویسندگان ادبیات اروپایی قرار داده‌اند. سوزان سانتاگ، منتقد مشهور، این رمان را «یکی از بزرگ‌ترین رمان‌های اروپایی نیمه اول قرن بیستم» خوانده و موضوعات آن را برای پایان قرن نیز کاملاً مرتبط دانسته است.

مهدی غبرایی شورش تک نفره

وکیل داستانِ «شورش تک‌نفره» نمادی از انسانی است که در برابر سیستم‌های فاسد و جامعه‌ای سکوت‌زده ایستادگی می‌کند. کرلژا با استفاده از زبان اول‌شخص و نگاهی فلسفی، ما را به دنیای ذهنی این شخصیت دعوت می‌کند. تناقض‌ها و کشمکش‌های درونی او با محیط پیرامونش، نوعی بازتاب از مبارزه جهانی انسان با بی‌عدالتی است. از سوی دیگر، شخصیت مدیرکل، تصویری است از سرمایه‌داری بی‌رحم و اخلاقیاتی که تنها به قدرت و ثروت متکی است. سکوت مهمانان مهمانی نیز نمایانگر جامعه‌ای است که از ترس قدرت، حقیقت را نادیده می‌گیرد و حتی به سرکوب کسانی می‌پردازد که جرات گفتن آن را دارند.

یکی از پرسش‌های کلیدی که این رمان مطرح می‌کند، این است: آیا بیان حقیقت ارزش عواقب سنگینش را دارد؟ در دنیایی که قدرت و ثروت معیار قضاوت‌های اخلاقی است، گفتنِ حقیقت گاه به‌عنوان عملی غیرعقلانی و حتی دیوانگی تعبیر می‌شود. این پرسش که آیا باید مانند دیگران سکوت کنیم یا حقیقت را بگوییم، از ابتدا تا انتهای اثر به‌شکلی نافذ و چالش‌برانگیز مطرح می‌شود.

«شورش تک‌نفره» اثری جسورانه و به‌غایت هوشمندانه است که با طنزی تلخ، تصویری ماندگار از جامعه‌ای که حقیقت را سرکوب می‌کند، ارائه می‌دهد. این رمان نه‌تنها انعکاسی از زمانه نویسنده، بلکه یک اثر جهانی است که در هر زمان و مکانی بازتاب‌دهنده روابط قدرت، اخلاق و مسئولیت فردی در برابر جمع است؛ از این زاویه است که خواندن این اثر برای خواننده فارسی، با «لذتِ آگاهی» و به قول حافظ با «عیش مدام» همراه است. به تعبیر سوزان سانتاگ، این اثر تنها یک رمان نیست، بلکه اعتراضی جدی علیه «عادی‌سازی جنون و بی‌رحمی» است. کرلژا با این اثر، در کنار نویسندگانی چون کافکا و هاشک، جایگاه ویژه‌ای در ادبیات جهان یافته و همچنان در ذهن خوانندگان به‌عنوان یکی از صداهای برجسته قرن بیستم باقی مانده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...