کاربست خرد در اندیشه‌ی بزرگان ادبیات جهان | جام جم


پرداختن به ادبیات در سال‌های اخیر و خصوصاً در عرصه‌های غیردانشگاهی معمولاً متناظر با نوعی سلبیت و ناامیدی است. کاهش شمارگان انتشار آثار ادبی، افزایش قیمت کتاب، فراگیری فضای مجازی، کپی‌رایت، نزول کیفیت آثار و احتمالاً اقبال فراوان به آثار خارجی و رویگردانی از نویسندگان ایرانی به طور متعارف در صدر دلایل این وضعیت قرار دارند. در میان این صدا‌ها (که البته باید بسیار جدی هم گرفته شود)، چگونه کارکردی از ادبیات در انتظار ما است؟ آیا باید به همین وضعیت بسنده کرد و به تعبیر میلر در کتاب «در باب ادبیات» باید شاهد شلیک پیکسل‌ها (اینترنت) به پیکر ادبیات بود؟ اینکه رسانه‌های جدید با سرعتی کم‌و‌بیش زیاد جای کتاب را گرفته‌اند، به‌مثابه‌ی پایان دنیا است.

خلاصه کتاب پرواز منروا»  قربان عباسی

پاسخ قطعاً منفی است. ما باید ضمن استقبال از طلیعه‌ی دنیای جدید، به کارکرد‌های متکثر ادبیات پناه برده و امکان‌های گوناگون درون آن را در معرض نگاه و انتخاب مخاطب قرار دهیم. این امکان‌ها چیستند و آن‌ها را چگونه می‌توان شناخت؟

پاسخ به این سؤال است که پای ما را به مراکز پژوهشی و حوزه‌ی مطالعات ادبی باز می‌کند. به عنوان نمونه ادبیات می‌تواند به‌مثابه‌ی استفاده‌ای خاص از واژگان باشد.. ادبیات در انسان نوعی بالقوگی خاص را بالفعل می‌کند. اشاره و ارجاع ماهیت لاینفک و ذاتی واژه‌ها است و نویسنده بیش از هرکس با این امکان آشناییت دارد. کل قدرت ادبیات در ساده‌ترین واژه یا جمله‌ای ریشه دارد که در قالب تخیلی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در اینجا واقعیت مجازی به سهولت خلق می‌شود. به همین خاطر اثر ادبی اساساً تقلید واقعیتی از پیش موجود با استفاده از واژه‌ها نیست بلکه خلق یا کشف جهانی جدید یا مکمل است. یک فراجهان یا ابرواقعیت.

می‌توان در ساحت‌های دیگر نیز وارد شد و ادبیات را از آن منظر‌ها واگشود. هر اثر ادبی در واقع باب یک جهان یکه و و منحصربه\‌فرد را فراروی ما باز می‌کند. خواندن به هیچ وجه کنش منفعلانه‌ای نیست. صرف انرژی ذهنی، عاطفی و فیزیکی به منزله‌ی آن است که تمام قوای عقلی با بازآفرینی جهان تخیلی اثر اختصاص بیابد. نویسنده همچون قوم‌نگار در سفری اکتشافی به توصیف آنچه دیده می‌پردازد. به همین خاطر است که ادبیات در دل فرهنگ کلی پیرامونی‌اش به‌مثابه‌ی نهادی مردمی مستقر می‌شود. او در این میان از مؤلفه‌ای به نام «خرد» یاری می‌گیرد تا توصیف‌گر بهتری باشد.

همین عامل است که هراس توتالیتاریسم را از ادبیات برمی‌انگیزد. به تعبیر کنت برگ نوعی «استراتژی برای احاطه‌ی کامل بر شرایط» از سوی ادبیات خلق می‌شود. در این نظریه اساساً ادبیات کارکرد کنشی سهمگینی پیدا می‌کند. وقتی اقتدار ادبیات نتیجه‌ی کارکرد اجتماعی آن باشد، و این اقتدار از جایی خارج ادبیات به آن اعطا شود، طبعاً برای اقتدارگرایان حساسیت‌زا است. اما این «خارج از ادبیات» به چه معنا است؟

به نظر می‌رسد اقتدار مذکور محصول باور به حقیقی‌بودن رابطه‌ی ادبیات با مسائل اجتماعی باشد.

کتاب «پرواز منروا» به دنبال ردیابی چنین رابطه‌ای است. «منروا» یا «مینروا» الهه‌ی حکمت و حامی هنر و تجارت در اساطیر اتروسکی است. او حامی خشونت نیست و جنگ را فقط در حیطه‌ی دفاعی تجویز می‌کند. رومیان باستان وی را با الهه‌ی یونانی «آتنا» برابر می‌دانند.

قربان عباسی نویسنده کتاب با هوشمندی کامل از همان ابتدا نمی‌خواهد به این سؤال بپردازد که چرا باید ادبیات بخوانیم یا نخوانیم. دلیل کاملاً روشن است: پاسخ‌های متفاوت و کاملاً ناهمگونی می‌توان ارائه داد که مخاطب را نه تنها گیج می‌کند بلکه احتمالاً دست او را گرفته و وارد ساحت ایدئولوژی خود می‌کند.

از سوی دیگر نویسنده‌ی کتاب «پرواز منروا» قصد ندارد در مقام یک منتقد ادبی جلوه کند. اینجا هم دلیل روشن است: منتقد فرهنگی چاره‌ای جز مدخلیت فروض ازپیش‌پذیرفته‌شده ندارد و ایدئولوژی نیز می‌تواند از همین جنس مفروضات باشد.

به همین خاطر است که نویسنده در ابتدا کارکرد ادبیات را در قالب «انقلاب ذهنی» و ادبیات معرفی می‌کند. چنانکه نویسنده‌ی کتاب اشاره می‌کند، ما برای ساختن جهان مدرن، به ذهن مدرن نیاز داریم که چالش‌گر و انعطاف‌پذیر باشد ذهنی که عاری از رسوبات ایدئولوژیک و رها و بی‌پروا مدام قضاوت را به تعویق بیندازد.

پرواز منروا مینروا

کتاب «پرواز منروا» یک عنوان فرعی هم دارد: «نگرشی به خرد بزرگان ادب جهان». اینجا کارکرد خردورزانه در ساحت ادبیات مطمح‌نظر نویسنده است. منظور از «خرد» چیست؟ به طور مشخص نمی‌توان این مفهوم را صرفاً در بیان کانتی یا دکارتی آن مورد استناد قرار داد.

به طور کلی ادبیات قرار نیست مرده‌ریگ روزگاران کهن باشد. در میان هنر‌ها به طور مشخص ادبیات است که از طریق بینش به زندگی و جهان، داعیه‌ی دست‌یافتن به نوعی حقیقتِ اجتماعی‌شده را دارد. این حقیقت درواقع فلسفه‌ای است که به صورت یک دستگاه فکری انتزاعی بیرون از ادبیات وجود دارد، اما ممکن است در ادبیات به کار برود و یا در آن مجسم شود.

کتاب «پرواز مینروا» توسط دکتر قربان عباسی نوشته شده. عباسی متولد ۱۳۵۷ و دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دارد. او در فضای مجازی درس‌گفتار‌های متعددی را در حوزه‌های فلسفه‌ی قاره‌ای، جامعه‌شناسی سیاسی و نقد اسطوره و تراژدی و ادبیات برگزار کرده است.

این اندیشمند جوان کشورمان به طور خستگی‌ناپذیر تاکنون ۱۳ کتاب (دو تالیف و یازده عنوان ترجمه) را در حوزه‌های ادبیات، فلسفه و جامعه‌شناسی منتشر کرده است.

همین فهرست بلندبالا نشان از میزان تبحر او در عرصه‌ی جامعه‌شناسی و فلسفه است. یک جامعه‌شناس خوب باید همگام با کار علمی جامعه‌شناسی، در حیطه‌ی ادبیات جامعه‌ی خود ژرف‌کاوی کند. ادبیات فصل‌مشترک تجربیات آدمی در جامعه‌ی خود است و این را می‌توان در مقیاس بزرگ‌تر (یعنی ادبیات جهان) هم گسترش داد. چنانکه خود می‌گوید: «اگر برای ادبیات دستاوری باشد همانا این دستاورد اشتراک در تجربه‌ی جمعی انسانی است».

کتاب «پروزا منروا؛ نگرش نوینی به خرد بزرگان ادبی جهان» به واکاوی آثار شانزده ادیب بزرگ جهان می‌پردازد که بیشتر آن‌ها از زمره‌ی معاصرین هستند. دکتر قربان عباسی تمهید ویژه‌ای را برای معرفی ادبای مذکور در نظر دارد.

ابتدا اینکه ترکیبی از نویسندگان بسیار معروف (همچون رومن رولان، داستایوفسکی، برشت، شکسپیر) تا نسبتاً معروف (کازانتزاکیس، هلدرلین) و همچنین کمترشناخته‌شده‌تر (اولیویه پی، فرناندو پسوا) انتخاب شده است. احتمالاً نویسنده قصد داشته در ضمن کار خود برخی نویسندگان را نیز به جامعه‌ی کتابخوان معرفی کند. به عنوان نمونه «الیویه پی» و «هولدرلین» از جمله نویسندگان کمترشناخته برای جامعه هستند. اکنون مخاطب ایرانی می‌تواند با آراء این نویسندگان آشنا شده و در جست‌و‌جوی مطالعه‌ی آثار آن‌ها برآید.

دوم اینکه نویسنده برای ردیابی خرد و عمق اندیشه‌های این بزرگان ادبی، به سراغ آثاری از آن‌ها می‌رود که کمتر برای مخاطب آشنا هستند. به عنوان نمونه نیکوس کازانتزاکیس نویسنده‌ی یونانی را با آثار مشهوری، چون زوربای یونانی و آخرین سوسه مسیح می‌شناسیم. اما او در مقام نمایشنامه‌نویس نیز چندین اثر دارد که یکی از آن‌ها با نام «بودا» دستمایه‌ی بررسی قرار می‌گیرد. کازانتزاکیس در این نمایشنامه به موضوع توانایی جمعی مواجهه‌ی ما با سرنوشت می‌پردازد. اگر نهایت کار همه مرگ است پس حرص و تقلا از برای چیست و اساساً رهایی چگونه ممکن می‌شود؟ قربان عباسی ضمن طرح فراز‌هایی از نمایشنامه از قول کازانتزاکیس به ما می‌گوید که قرار نیست جهان را تغییر دهیم و بودا هم چنین نکرد بلکه او ذهن خود را تغییر داد؛ و یا در مثالی دیگر با ژان پل سارتر در مقام نویسنده‌ی نمایشنامه «زنان تروا» روبرو شده و آن سارتر فیلسوف اگزیستانسیالیست را فراموش کنیم. اینجا سارتر در نمایشنامه‌ی مزبور به دغدغه‌ی توسعه‌طلبی اروپایی محور می‌تازد. سرنوشت تروا سرنوشت ملت‌های استعمارزده است که فریب ظواهر آرام و فریبای استعمارگران را می‌خورند.

سوم اینکه موضوع تاریخیت را در انتخاب این ادیبان کنار می‌گذارد. دانته و شکسپیر و هولدرلین هم‌روزگار ما نیستند. اما چرا دکتر عباسی چنین تمهیدی می‌اندیشد؟ مگر غیر از این است که جامعه‌ی کنونی ما با جامعه‌ی روزگار شکسپیر و دانته متفاوت است؟

اینجا به نظر می‌رسد نکته‌ی ظریفی در ذهن نویسنده جریان دارد. رنه ولک و آوستن وارن در کتاب «نظریه‌ی ادبیات» معتقدند که ما نمی‌توانیم بگوییم که ادبیات برخی جنبه‌های واقعیت اجتماعی را ترسیم می‌کند. این حکم خیلی پیش‌پاافتاده و مبتذل است. همچنین کاملاً خطا است که ادعا کنیم که ادبیات هر دوره وضع موجود جامعه را عیناً منعکس می‌کنند؛ بنابراین نویسنده چه بسا می‌خواهد چنین بیان کند که ادبیات نه بازتاب فرآیند اجتماعی، که جوهر و خلاصه و چکیده‌ی تاریخ است. محتوای اجتماعی و اشارات ضمنی و مقاصد اجتماعی در اینجا حائز اهمیت است. نویسنده مانند هر شهروند دیگری در برابر مسائلی که اهمیت سیاسی و اجتماعی داشته است واکنش نشان داده و در جریانات زمان خود شرکت دارد.

همین موقعیت است که ما را در بزنگاه‌ها تاریخی یاریگر می‌شود تا سریع‌تر و هوشمندانه‌تر دست به عمل و گزینش بزنیم. با غنابخشین به شخصیت و درونی‌سازی فضیلت‌ها و ارزش‌های انسانی، انتخاب‌های درست‌تری را فراروی ما قرار می‌دهد. این را باید به‌مثابه‌ی تمایز ظریف بین «رهایی» و «آزادی» دانست.

کتاب «پرواز منروا» ما را به دیدار بزرگان ادب جهان می‌برد. از نزد رولان با شعار «طرد دروغ» و «ضدیت با خشونت» برمی‌خیزیم و به محضر اسکار وایلد می‌رویم تا دریابیم که زیبایی و حقیقت مظهری از یک چیز واحد هستند و دنیا چیزی جز امکان دائمی زیبایی نیست.

در این سفر از داستایوفسکی درس رستگاری روحی و «دیگری به‌مثابه‌ی واقعیت» می‌گیریم و اینکه «قهرمان» یعنی کسی که از وضع موجود و نظم موجود و هنجار‌های پذیرفته‌شده تخطی کرده است. اینکه عشق در غیاب عقل چه رنجی می‌سازد.

آنگاه بر سفره‌ی فرناندو پسوا می‌نشینیم و یاد می‌گیریم زندگی را چنان غرق شویم که مرگ را فراموش کنیم و بدانیم انسانی که عشق‌ورزیدن را نیاموخته، زندگی‌اش چونان عروسی مُرده است. آنگاه در محضر برشت زانو می‌زنیم و با نمایشنامه‌ی «دون ژوان» به ویژگی‌های دوستان شیطان پی می‌بریم. اینکه برشت دنبال قانون «بهتر کردن جهان» است.

هرکدام از این شانزده ادیب بزرگ جهان ره‌توشه‌ای به ما می‌دهد تا به کشف جهان‌های دیگرگونه‌ی آن‌ها نائل شویم. ادبیات از زندگی می‌گوید، از گفتگو و گفت و شنود و نه جدل. ادبیات حکم صادر نمی‌کند، فتوا نمی‌دهد، قضاوت نمی‌کند و خواهان مرگ کسی نیست. جهان را به مثابه دوست و دشمن نمی‌بیند. ادبیات با پس زدن زشتی و ایستادن در برابر آن در پی خلق جهانی زیباست.

کتاب «پرواز منروا؛ نگرش نوینی به خرد بزرگان ادب جهان» به قیمت ۱۸۵ هزار تومان در سال ۱۴۰۲ به چاپ رسید و طی همین سال به چاپ دوم رسید. ناشر این کتاب «نشر شمع آوید» است که از جمله ناشران با سرمایه‌ی خصوصی محسوب می‌شود و دفتر مرکزی آن‌ها در شهر قزوین است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...