خانه ییلاقی آگاتا کریستی، نویسنده داستان‌های پلیسی و جنایی به روی علاقه‌مندانش گشوده شده تا خواننده‌‌های داستان‌های او از نزدیک با فضایی که داستان‌های جذاب کریستی از دل آن شکل گرفته‌‌اند، آشنا شوند.

به گزارش ایبنا؛ به نقل از «بی بی سی» سازمان حفظ میراث فرهنگی بریتانیا با هزینه‌ای بالغ بر 4/5 میلیون پوند، بخشی از خانه ییلاقی گرینوی واقع در نزدیکی رودخانه «دارتماوت» را مرمت کرده است.
 
آگاتا کریستی این خانه را در سال 1938 خریداری کرد و تا سال 1959 به عنوان خانه ییلاقی از آن استفاده می‌کرد. این خانه، سال 2000 میلادی به فهرست آثار ملی انگلستان راه یافت؛ ولی دختر کریستی و همسرش تا اوایل سال 2005 در این خانه سکونت داشتند. به همین دلیل، این سازمان اجازه هیچ مرمتی را  در آن نداشت؛ ولی پس از آن با دقت و وسواس فراوانی برای بازسازی و مرمت آن تلاش کرد.
 
این سازمان در نظر دارد با مرمت خانه، این بنا را هرچه بیشتر به آثار دهه 50 نزدیک کند تا مردم با قدم زدن در این خانه،  حضور «آگاتا» و قهرمان‌های داستان‌هایش را در آن حس کنند.

اکنون ورود به اتاق پذیرایی خانه برای بازدیدکنندگان آن آزاد است، اتاقی که کریستی عصرهای تابستان در آن حضور داشت و با خواندن رمان‌هایش برای اعضای خانواده و دوستان، اوقات خوشی را برای آن‌ها فراهم می‌کرد. اتاق خواب این نویسنده نیز با پنجره‌ای مشرف به رودخانه «دارتماوت» و اتاق نشیمن، با مجموعه‌ای از کتاب‌ها و رمان‌های کارآگاهی او پذیرای بازدیدکنندگان است.
 
و اما «متیو پریچارد» نوه کریستی درباره بازگشایی خانه مادربزرگش گفته است: امیدوارم علاقه‌مندان و دوستداران مادربزرگ در این محیط حضور یابند و با تجسم خانواده من در دهه 50 و 60، روح حاکم بر کارها، ایده‌ها و داستان‌های او را درک کنند. اگر این اتفاق بیفتد، آنگاه می‌توان گفت این کار، ارزش این همه تلاش را داشته است.

«روبین براون» مدیر املاک و مستغلات گرینوی در سازمان حفظ میراث فرهنگی نیز گفته است: در مرمت این بنا که کاری وقت گیر و پرهزینه بود، تلاش شده تا خانه آگاتا کریستی همچون دهه 50 بازسازی شود.

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...