حسین قره | خبرآنلاین


فریور خراباتی نویسنده و طنزپردازی است که کارش را با نوشتن در صفحات طنز «بی‌قانون» روزنامه قانون و ماهنامه «خط‌خطی» آغاز کرد و بعد در سریال‌های کمدی اسمش در کنار طنزنویسان این حرفه نشست. او قسمت‌هایی از سریال طنز «روزی روزگاری مریخ» را نوشت و البته پیش از آن در برنامه‌های تلویزیونی «خندوانه»، «ویتامین سه»، «یک یک»، «فرمول یک» و «شکرستان عروسکی» به عنوان نویسنده حضور داشت. او چند کتاب طنز نیز نوشته است که یکی از شاخص‌ترین آنها «طنزیمات رولت روسی» است.

برزه‌دماغ در گفت‌وگو با فریور خراباتی

خراباتی درباره کتاب تازه‌اش می‌گوید: «همیشه دوست داشتم داستانی بنویسم که اتفاقاتش در شهر آبا و اجدادی‌ام افتاده باشد. برایم مهم نبود که داستان، واقعی باشد یا خیالی. مهم این بود که بتوانم، درست و دقیق، فرهنگ، آداب و رسوم و زبان مردم کوچه و بازار شهرم را در قالب داستان، به رشتۀ تحریر دربیاورم.» به بهانه انتشار کتاب تازه او «برزه‌دماغ» گفت‌وگوی کوتاهی با او کرده‌ایم که می‌خوانید:


اگر بخواهیم درباره کتاب گپ بزنیم به نظر باید از اول شروع کنیم، برزه‌دماغ به چه معناست؟
برزه‌دماغ نام محله‌ای قدیمی و سنتی در قلب کرمانشاه است. در واقع یکی از اولین محله‌هایی است که در کرمانشاه مدرن به وجود می‌آید و تا به امروز تقریبا بافت سنتی آنجا حفظ شده. می‌گویند بافت قدیمی شهر کرمانشاه به صورتی است که اگر شهر را از بالا نگاه می‌کردید، شبیه یک شتر بوده. در زبان کُردی برزه به معنی بلند است و برزه دماغ به معنی بلندی دماغ است. یعنی این محل دقیقا روی بینی آن شتر قرار می‌گرفته. البته در کرمانشاه محله‌های دیگری هم داریم که نام‌شان برگرفته از همین شتر است. مثل «پشت بدنه» که منظور همان پشت شتر است که آن محله آنجا قرار گرفته. هرچند با تغییر و گسترش بافت شهری الان کرمانشاه را که از بالا نگاه کنید، هیچ شتری در آن نمی‌بینید.

آن‌طور که به نظر می‌آید داستان این کتاب در همین محله‌ی برزه‌دماغ می‌گذرد.
بله! داستان یک خانواده کرمانشاهی‌ست که به جز پدرشان بقیه در شهرهای دیگر زندگی می‌کنند و با تماسی که پدر پیرشان با آنها می‌گیرند، به کرمانشاه می‌روند.اعضای خانواده چند سالی است که روابط‌شان شکرآب شده و فکر می‌کنند پدرشان شرایط جسمی وخیمی پیدا کرده و ممکن است این آخرین دیدارشان باشد، البته این‌گونه هم نیست!

نویسنده برای نوشتن داستانی که در یک منطقه جغرافیایی خاص اتفاق می‌افتد، نیاز به چه چیزهایی دارد؟
تجربه زیستی! من از طرف پدری اصالتا کرمانشاهی هستم و سال‌ها آنجا زندگی کرده‌ام و الان هم به صورت منظم و هرچند ماه یک بار به کرمانشاه سفر می‌کنم. هرچند هرگز در محله برزه‌دماغ ساکن نبودیم اما به هرحال شهر را به اندازه کافی می‌شناسم.

در کنار شناخت یک مکان، به نظرم نویسنده باید در مورد زمان داستان کتاب هم تجربه زیستی داشته باشد. داستان برزه‌دماغ در دهه هفتاد می گذرد، دقیقا در سال‌های که من در کرمانشاه زندگی می‌کردم و اتفاقا چون کودک بودم، کنجکاو بودم و سعی می‌کردم از هرچیزی سر در بیاورم و اصلا به همین دلیل داستان کتاب در دهه هفتاد می‌گذرد، چون من دقیقا می‌دانم کرمانشاه در آن دوران چه شکلی بود، روابط انسان‌ها، نوع پوشش و صحبت‌کردن چه گونه بود و چه دغدغه‌هایی داشتند.

به جز آبشوران مرحوم درویشیان داستان شاخصی درباره کرمانشاه نوشته شده؟
خب به نظر من شاخص‌ترین رمانی که داستان آن در کرمانشاه اتفاق افتاده، آبشوران است. هرچند داستان شوهر آهوخانم هم در کرمانشاه اتفاق می‌افتد اما فضای داستان و شخصیت‌های چندان ارتباطی به کرمانشاهی‌ها ندارند؛ اما تا جایی که اطلاع دارم «برزه‌دماغ» اولین کتاب در حوزه داستان طنز است که داستانش در کرمانشاه اتفاق می‌افتد و لهجه کرمانشاهی در آن لحاظ شده است.

نوشتن کتاب طنز که داستان آن‌ در مناطق جغرافیایی خاصی می‌گذرد، پرخطر نیست؟
شاید اگر خودم کرمانشاهی نبودم، هرگز جرات نمی‌کردم که حتی با ملاحظاتی که زمان نگارش این کتاب در نظر گرفته‌ام بازهم داستانی که در کرمانشاه اتفاق می افتد را بنویسم. طنز نوشتن آن هم در مورد یک منطقه جغرافیایی شبیه بندبازی روی دریای آتش است!

راستش ما یک گارد عجیب و غریبی در برابر طنز داریم که البته نباید آن را کاملا به گردن مخاطب بیاندازیم. داستان برزه دماغ و مشکلات خانوادگی و فرهنگی که در این کتاب و دل داستان به آنها اشاره شده می‌تواند نه فقط در نقاط دیگر ایران بلکه در کشورهای دیگر جهان هم عینا وجود داشته باشد. خصوصیات اخلاقی منفی که هرکدام از شخصیت‌ها دارند که مختص به همین نقطه جغرافیایی نیست... به نظرم خواننده همه اینها را می‌داند اما آنجایی که حس می‌کند نویسنده قصد داشته با استفاده از کژتابی‌های زبانی و فرهنگی او را دست بیاندازد یا یک خصلت منفی را به کل مردم آن منطقه نسبت دهد، بلافاصله سپر دفاعی به دست می‌گیرد. اگر نه آدم‌های نابکار و خصلت‌های منفی که کرمانشاه و تهران و لندن و نیویورک ندارد. آدم خوب و بد همه جا هست.

همین‌طور که اشاره کردی داستان این کتاب در مورد کرمانشاه است و چند شخصیت داستان به زبان کُردی صحبت می‌کنند، به نظرت این برای خواننده‌های غیر کُرد نکته منفی نیست؟ منظورم عدم ارتباط با زبان است.
ببینید من در این کتاب از زبان کُردی استفاده نکردم، از لهجه کُردی کرمانشاهی استفاده کرده‌ام که برای مردم شهرهای دیگر هم قابل فهم است. در نسخه چاپی البته حتی همان کلمات کُردی ساده را هم در پانویس کتاب آورده‌ام که مخاطب سردرگم نشود. در نسخه صوتی هم تلاش کردیم که اصطلاحات کُردی را به زبان ساده‌تری بگوییم.

کتاب نسخه صوتی هم دارد؟
بله! نسخه چاپی و الکترونیکی را انتشارات «کتاب کوچه» و نسخه صوتی را «نوین کتاب گویا» با صدای آقای «کوروش سلیمانی» منتشر خواهند کرد. کوروش سلیمانی بازیگر و کارگردان کرمانشاهی است که واقعا باید صادقانه اعتراف کنم به خاطر عشقی که به کرمانشاه داشت زحمت اجرای آن را به گردن گرفت.

بعضی از نویسندگان نسبت به کتاب صوتی واکنش منفی دارند، فریور خراباتی با این نوع انتشار مشکلی ندارد؟
خب من پیش از آن که نویسنده شوم، خواننده کتاب بودم و هستم. هرکس خودش انتخاب می‌کند که یک کتاب را چگونه مطالعه کند. به‌عنوان خواننده‌ای که هم کتاب‌خوان دارم و هم کتاب صوتی گوش می‌دهم باید اعتراف کنم که یک سری کتاب را هم به صورت چاپی می‌خوانم چون با آن بزرگ شده‌ام و دستم به گرفتن کتاب عادت کرده.

یک سری از کتاب‌ها هستند که نسخه صوتی‌شان به قدری درجه یک است و صدابرداری و تنظیم موسیقی آنها درست است که نسخه صوتی‌شان حتی از نسخه چاپی هم بهتر از آب در آمده. در عین حال انسان امروز شاید وقت برای گرفتن کتاب در دست نداشته باشد اما در ترافیک یا حین ورزش و یا قبل از خواب دوست داشته باشد که به یک کتاب صوتی گوش دهد. من خودم خواندن کتاب‌ها و نمایشنامه‌های زیادی را مدیون ترافیک تهران هستم!

به جز برزه‌دماغ، کتاب دیگری هم در نوبت چاپ دارید؟
بله! همین انتشارات «کتاب کوچه» به زودی تاریخ آلمان به طنز را هم منتشر خواهد کرد. این مجموعه تاریخ جهان یک مجموعه پنج جلدی‌ست که در هر جلد تاریخ یک کشور را به زبان طنز می‌نویسم و اگر به تیر غیب گرفتار نشوم، سالی یکی از آنها را به ناشر خواهم سپرد.

سال گذشته «طنزیمات رولت روسی» چاپ شد که نسخه صوتی آن هم با صدای امیرحسین رستمی بود. امسال هم اگر خدا بخواهد تاریخ آلمان که اسم کتاب را فعلا «آخ، باخ، ورماخت» گذاشته‌ام روانه کتابفروشی‌ها خواهد شد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...