برگزیدگان سومین دوره‌ی مسابقه‌ی داستان‌نویسی علمی - تخیلی و فانتزی که با یاد آرتور سی کلارک برگزار شد، معرفی شدند.

به گزارش ایسنا، در بخش داستان کوتاه این مسابقه که مراسم پایانی آن امروز (دوشنبه، 28 مرداد) در سرای اهل قلم برگزار شد، «بهشت گم‌شده» نوشته‌ی محمد حاج‌زمان به عنوان اثر برگزیده معرفی شد و تندیس جایزه‌ی ادبیات داستانی علمی - تخیلی و فانتزی را از آن خود کرد، که تندیس توسط مدیا کاشیگر به نویسنده اهدا شد.

همچنین در بخش ترجمه، فرزاد فربد به خاطر «ترجمه‌های متنوع در حوزه‌ی ادبیات داستانی علمی - تخیلی و فانتزی» به عنوان برگزیده معرفی شد، که لوح تقدیر خود را از پیمان اسماعیلی - مترجم برگزیده‌ی دوره‌ی قبل - دریافت کرد.

در بخش ناشر برتر هم نشر کتاب پنجره به دلیل «انتشار کتاب‌های متنوع و همچنین انتخاب خوب» به عنوان ناشر برگزیده معرفی شد، که یراقچی - مدیر انتشارات نشر کتاب پنجره - لوح تقدیر خود را از میترا الیاتی گرفت.

همچنین در بخش مروج ادبیات علمی - تخیلی و فانتزی، مجله‌ی «اطلاعات علمی» به عنوان برگزیده معرفی شد، که نجفی به نمایندگی از هیأت تحریریه‌ی این مجله لوح تقدیر را از حمیدرضا صدر - منتقد سینمایی - دریافت کرد.

از سوی دیگر‌، فرهاد آذرنوا به عنوان فرد تأثیرگذار بر جامعه‌ی علمی - تخیلی و فانتزی مورد تقدیر قرار گرفت و تندیس این بخش توسط کاشیگر اهدا شد.

این دوره از مسابقه‌ی داستان‌نویسی علمی - تخیلی و فانتزی با تقدیم به آرتور سی‌ کلارک - نویسنده‌ی فقید علمی - تخیلی - برگزار شد، که در آن، 700 داستان کوتاه علمی - تخیلی و فانتزی شرکت داشته که پس از داوری مرحله‌ی اول توسط مهدی بنواری، محسن صادقی و آرمان سلاح‌ورزی، در مرحله‌ی نهایی، 15 اثر راه‌یافته توسط میترا الیاتی، مدیا کاشیگر و امید روحانی مورد داوری قرار گرفتند.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...