کتاب «نقد و تحلیل جباریت» [Zur analyse der tyrannis: Das Unglück, begabt zu sein: zwei sozialpsychologische essays] نوشته مانس اشپربر [Manès Sperber] نخستین بار توسط کریم قصیم به فارسی ترجمه و توسط انتشارات دماوند به چاپ رسیده است. این کتاب بعدها تحت عنوان «ت‍ح‍ل‍ی‍ل‌ روان‌ش‍ن‍اخ‍ت‍ی‌ اس‍ت‍ب‍داد و خ‍ودک‍ام‍گ‍ی‌» مجددا ترجمه و منتشر شده است. برشی از این کتاب در ادامه درج شده است:

نقد و تحلیل جباریت» [Zur analyse der tyrannis: Das Unglück, begabt zu sein: zwei sozialpsychologische essays] نوشته مانس اشپربر [Manès Sperber]

قدرت زیاده از حد و طولانی، حتی شریف ترین انسانها را نیز فاسد می‌کند. ناپلئون

جبار آمادگی دارد تا حکومتش را بر ترس و وحشت بنیان نهد. نظام جباریت احکامی صادر می‌کند، امر به این و نهی از آن! از چه؟ از اعمال! آیا این کافی است؟ آیا باید بیکار نشست تا کسی مرتکب عمل خلافی شود؟ خیر در این صورت دیگر کار از کار گذشته است، [پس] باید فکر و عقیده مخالف را قدغن کرد.

نظام جباریت صاحب قدرت و جبروت است چرا که از هیچ عمل موحشی روگردان نیست. نظر جبار این است: «تا زمانی که از من در هراسند، چه پروایی از نفرتشان است.»

با نشستن بر مسند قدرت -برغم نفرت‌زدگی مردم- برای مدتی می‌توان به فرمانروایی ادامه داد اما رفته رفته کار دشوار می‌شود. نکته شگفت آور آن است که جبار و هم نظام حکومتی‌اش بیش از هر نظام دیگری به مقبولیت و حب عمومی نیاز دارد... و شکست خورده در تلاشِ تحمیل حب خویش به محیط و مردم است. [لذا] دسته‌های میلیونی باید همنوا سرود مهر او را سر دهند: «ما تو را می‌پرستیم»! [اما] نمایش این سرود سراسری نیز به او رضایت خاطر نمی‌بخشد چرا که او نگران حضور یک نفر است که لابه‌لای این خیل عظیم سرودخوان فقط لب می‌جنباند. او به خوبی می‌داند تا وقتی یک نفر باقی است، خواب راحت نخواهد داشت.

چنین است که جبار طوماری از اسامی افرادی دارد که باید مورد تعقیب قرار گرفته و روانه تبعید شوند. نام همه کس در این صورت دیده می‌شود. تمامی بشریت، یکسره در این طومار لعن و نیستی جای دارند...از همین روی نظام جباریت درباره مساله‌ی توهین به مقام والای حضرتش اجباراً چنان ماده مجازات غلاظ و شدادی مقرر می‌کند که هیچ سلسله‌ی سلطنتی بخود ندیده است.

نظام جباریت هر مورد و موضوع اندک و ناچیزی را بلافاصله به مساله مرگ و زندگی تبدیل می‌کند. [گرچه] قتل یک فرد بیگناه مسلماً لکه ننگی بر ساحت بشریت است اما از ذلیل شمردن روح زندگان کمتر است. نظام جباریت هر چقدر انسانها را به انحطاط و پستی بیشتری می‌کشاند، از شرافت و افتخار خودش بیشتر دَم می‌زند.

جبار برای توجیه عملکرد نامطلوب خود به اسطوره‌ی «خصم» تمسک می‌جوید. او قضایای پیچیده را با زبانی ساده و قابل فهم برای توده مردم ترسیم می‌کند: «دشمن»؛ یگانه مقصر عدم کامیابی‌هاست.

ضعف و سستی به منزله نرمش و انعطاف [نظام جبار] نیست، موجب و علت آن است. نظام جباریت خود به خود از هم نمی‏‌پاشد باید آن را شکست.

یکی از کارهای جبار این است که به اقتضای افسون جاودانگی قدرت، مقرر می‌دارد که تمامی قدرت حاکمیت را به هویت او مربوط کنند. او با این کار بطور دائم دیگران را به قتل خود بر می‌انگیزد.

واقع آن است که هیچ جباری بدون کسانی که او را علم کنند و به او ایمان آورند موضوعیت نمی‌یابد...

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...