ترجمه‌ی علی موسوی گرمارودی از «صحیفه‌ی سجادیه» به‌زودی منتشر می‌شود. به گزارش ایسنا، «سرود آسمانی» شامل ترجمه‌ی کامل «صحیفه‌ی سجادیه» از سوی انتشارات هرمس در مراحل پایانی چاپ قرار دارد.

موسوی گرمارودی «صحیفه‌ی سجادیه» را بعد از کلام خالق و نهج‌البلاغه، قرآن صامت نامید و گفت: این کتاب را انجیل آل محمد (ص) و زبور آل محمد (ص) نیز نامیده‌اند.

این شاعر و مترجم قرآن با اشاره به این‌که «صحیفه‌ی سجادیه» از یادگارهای شگرف امام سجاد (ع) است، تصریح کرد: بی‌گمان خواندن این کتاب برای کسانی که عربی بدانند، بهتر است؛ اما کسی هم که این امکان را ندارد، دیدن ترجمه‌ی کتاب نیز می‌تواند روحش را صیقل دهد.

موسوی گرمارودی همچنین اظهار داشت: ترجمه‌ی این منبع ارزشمند معنوی از سال 84 آغاز شد و یک سال به طول انجامید، که هم‌اکنون پس از طی مرحله‌ی حروف‌چینی، برای چاپ آماده شده است و امیدوارم امام سجاد (ع) این ترجمه را به‌عنوان یک کار کوچک از من قبول کنند.

مجموعه‌های شعر منتشرشده‌ی این شاعر عبارت‌اند از: «سرود رگبار»، «عبور»، «در سایه‌سار نخل ولایت»، «چمن لاله»، «خط خون»، «تا ناکجا»، «دستچین» و «صدای سبز». ترجمه‌ی قرآن کریم و انتشار کتاب «تذکره‌ی شاعران قرن بیستم تاجیکستان» نیز از دیگر فعالیت‌های موسوی گرمارودی هستند، که سال گذشته به‌عنوان چهره‌ی ماندگار تقدیر شد.

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...