نامی ماندگار برای فرهنگ‌نویسی | شرق


بیست‌ویکم اردیبهشت مصادف است با دومین سالگرد درگذشت زبان‌شناس، فرهنگ‌نویس، نویسنده و مترجم نام‌آور دکتر محمدرضا باطنی، به پاس خدمات ایشان به فرهنگ و ادب پارسی، بزرگواری و بزرگ‌منشی او وجیزه زیر را تقدیم می‌دارد.

به‌ هنگامی که در دوره دانشجویی در سال 1356 یعنی در بیست‌ویک‌سالگی کتاب «زبان و تفکر» دکتر محمدرضا باطنی را خواندم، هیچ‌گاه فکر نمی‌کردم روزی ایشان چنان لطفی در حق من بکنند که هیچ‌‌وقت آن را فراموش نکنم و همیشه قدردان او باشم. دانش و احاطه او به زبان‌شناسی و فرهنگ‌نویسی و تبحر او در ترجمه از انگلیسی به فارسی به یک‌ سو، بزرگواری، بزرگ‌منشی و خصال نیک ایشان در سوی دیگر.

محمدرضا باطنی

بدون‌شک یکی از خصال برجسته دکتر باطنی، دقیق‌بودن و جدی‌بودن ایشان در کارهایش بود. ایشان در کارهای علمی سختگیر بود و در این زمینه اهل تعارف و مسامحه نبود. اگر اثری یا نوشته‌ای یا پژوهشی را به دور از معیارهای علمی تشخیص می‌داد، بدون رودربایستی و خیلی صریح، نظر خود را می‌گفت. او هیچ‌گاه اصول علمی را فدای روابط، دلبستگی‌ها، علایق و احساسات نمی‌کرد. این حقیقت را تمام آنهایی که دانشجو یا همکار استاد بوده‌اند، به‌خوبی می‌دانند. و از آنجایی که در حوزه خود جزء سرآمدان و صاحب‌نظران بود، سخن او فصل‌الخطاب بود و مورد قبول مجامع علمی. و چون همه می‌دانستند که سخن او مبتنی بر معیارهای علمی است و از مسائل عاطفی و شخصی به دور است، نظرش را ارج می‌گذاشتند. در مقابل اگر تشخیص می‌داد کاری مبتنی بر اصول علمی است و ارزش طرح و انتشار دارد، با تمام وجود و تمام‌قد از آن دفاع می‌کرد. او بدون توجه به نام صاحبِ اثر و بدون در نظر گرفتن معروفیت یا عدم معروفیت شخص، هم‌ولایتی‌بودن، آشنا یا غریبه‌بودن، اهل کدام خطه بودن، نظر خود را می‌گفت. استاد همان‌طوری که خود دقیق و نکته‌سنج بود، دوست می‌داشت کارهایی را تأیید کند که صاحب آن نیز دقیق، نکته‌سنج و محیط به کار خود باشد.

من از اسفند 1369 تألیف فرهنگ عربی-فارسی را بر مبنای فرهنگ عربی- عربی المنجد الأبجدی شروع کرده بودم. فرهنگ المنجد الأبجدی برخلاف همه فرهنگ‌های عربی بر‌اساس حروف الفبا سامان یافته بود. بعد از دو، سه سال و در‌حالی‌که حرف «ز» را که در حدود 48 درصد کار بود، تمام کرده بودم، تصمیم گرفتم به دنبال ناشر معتبری برای این کار باشم، به‌همین‌دلیل با انتشارات فرهنگ معاصر مکاتبه کردم و نمونه‌ای از کار را برای آنها فرستادم. بعد از چند روز، نامه‌ای از فرهنگ معاصر به دستم رسید که به امضای دکتر محمدرضا باطنی بود. در آن هنگام من نمی‌دانستم که استاد با انتشارات فرهنگ معاصر همکاری می‌کنند. دکتر در‌حالی‌که دو یا سه صفحه از فرهنگ عربی-انگلیسی الیاس انتوان الیاس را پیوست نامه کرده بودند، نوشته بودند بنای ما بر معادل‌یابی در تألیف فرهنگ دوزبانه است، اگر شما با نظر ما موافق هستید، در اولین فرصت بیایید تهران تا با هم مذاکره کنیم. از اینکه زبان‌شناس نام‌آور دکتر باطنی کار من جوان سی‌وچهار ساله را تأیید کرده بود، بی‌نهایت مسرور بودم. در اولین فرصت از اهواز راهی تهران شدم تا دکتر باطنی را زیارت کنم. در یک روز سرد زمستانی به‌ همراه آقای داود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر، به دفتر کار دکتر باطنی در ساختمان دیگر فرهنگ معاصر در خیابان فخر رازی (مقابل دانشگاه) رفتیم. این اولین دیدار من با ایشان بود. دکتر باطنی ضمن بیان موارد پیش‌گفته در نامه ارسالی اظهار کردند: فرهنگ‌نویسی در جهان متحول شده و روز‌‌به‌روز دستاوردهای جدیدی در این زمینه مطرح می‌شوند که باعث غنای کار، سهولت دسترسی و حذف زواید شده‌اند. ما در فرهنگ معاصر این دستاوردها را در فرهنگ‌های انگلیسی به فارسی و سایر فرهنگ‌های دوزبانه رعایت کرده‌ایم؛ اما فرهنگ‌نویسی عربی-فارسی هنوز به روش‌های کهنه است و این بر عهده شماست. فرهنگ‌های عربی-فارسی تاکنون به‌ نحوی نوشته شده‌اند که دافعه آنها بیش از جاذبه آنها بوده است. بعد در توضیح این سخن اظهار کردند که با این نحو فرهنگ‌نویسی، استفاده از آن خیلی سخت می‌شود و فقط کسانی می‌توانند از این فرهنگ‌ها استفاده کنند که از میزان بالایی از سواد عربی برخودار باشند. تألیف فرهنگ عربی-فارسی بر مبنای ریشه و جذر کلمات کار را خیلی سخت می‌کند. در این روش کاربر برای یافتن مدخل مدنظر خود باید باب‌های افعال عربی را خوب بداند و اگر باب‌ها را نداند و نتواند ریشه و جذر کلمه را پیدا کند، نمی‌تواند از فرهنگ استفاده کند. خیلی‌ها دوست دارند متون عربی بخوانند و به فرهنگ نیاز دارند؛ اما وقتی می‌بینند قادر نیستند از فرهنگ استفاده کنند و معنی کلمه مدنظر را پیدا کنند، عملا سرخورده می‌شوند و عطایش را به لقایش می‌بخشند. تازه آن دسته از افراد که باب‌ها را خوب می‌دانند و ریشه و جذر کلمه مدنظر را پیدا می‌کنند، اینها این‌ بار باید بروند ذیل ریشه و جذر بگردند تا پس از مرور مشتقات آن ریشه، به کلمه مدنظر برسند. ملاحظه می‌کنید که چه مشکلاتی و چه صرف وقتی برای کاربر ایجاد می‌کند. امروزه یکی از ویژگی‌های یک فرهنگ خوب سهولت دسترسی به آن است؛ یعنی استفاده‌کننده باید خیلی سریع و در کمترین زمان ممکن به کلمه مطلوب خود برسد و معنی آن را پیدا کند. مثلا در نظر بگیرید در این فرهنگ‌ها برای یافتن معنی کلمه «مستکبر»، فرد ابتدا باید ببیند ریشه و جذر مستکبر چیست؟ باید باب آن را که استفعال است، پیدا کند، بعد که باب آن را دانست، می‌فهمد که ریشه و جذر آن

«ک ب ر» است. این بار در «ک ب ر» یا کبر به دنبال مستکبر می‌گردد. حال آنکه اگر فرهنگ به ترتیب الفبایی می‌بود، استفاده‌کننده مستقیما به حرف «میم» مراجعه می‌کند و در حرف میم، کلمه مستکبر را می‌بیند و در کمترین زمان ممکن به خواسته خود می‌رسد. بعد با شوخ‌طبعی خاص خود گفتند: از تولید به مصرف. من در تأیید سخن ایشان گفتم با توجه به همین امر بنده ترتیب الفبایی را برگزیده‌ام، علاوه‌بر‌‌این‌ ترتیب الفبایی با ذوق و سلیقه ما که با فرهنگ‌های فارسی-فارسی و انگلیسی-فارسی کار کرده‌ایم که همه بر‌اساس ترتیب الفبایی هستند، سازگارتر است. تازه غیر‌ از‌ این یکی از مشکلات دیگر که استفاده از این‌گونه فرهنگ‌ها را دشوارتر می‌کند، کلماتی هستند که ریشه و جذر آنها با یکی از حروف عله (و- ا- ی) شروع می‌شود، پیدا‌کردن ریشه اینها خیلی سخت‌تر از کلمات دیگر است و سواد عربی بالایی می‌خواهد. به‌عنوان مثال واژه «ایصال» به معنی رساندن را در نظر بگیرید، این کلمه از ریشه «و ص ل» یا همان وصل است. آنهایی که سواد عربی بالایی ندارند سریع آن را بر باب افعال می‌برند و تصور می‌کنند ریشه آن «یصل» است، و چون چنین ریشه‌ای وجود ندارد، نمی‌توانند کلمه ایصال را در فرهنگ پیدا کنند. علاوه بر این در زبان عربی مانند همه زبان‌ها، واژگان دخیل وجود دارد که از زبان‌های مختلف وارد این زبان شده‌اند، در فرهنگ‌های بر‌اساس ریشه، جایگاه این واژه‌ها مشخص نیست؛ چون اینها ریشه و جذر ندارند. به‌همین‌دلیل کاربر در پیدا‌کردن آنها دچار ابهام و سردرگمی می‌شود. دکتر باطنی گفتند: موضوع دوم که حائز اهمیت است، معادل‌یابی در فرهنگ‌نویسی است؛ اما پیش از پرداختن به آن لازم است این مطلب را تصریح کنم که برخی تصور می‌کنند فرهنگ‌نویسی دوزبانه، ترجمه است و فرهنگ‌نویس، مترجم است. اما حقیقت این است که فرهنگ‌نویسی دوزبانه مثل فرهنگ‌نویسی یک‌زبانه، یک کار تألیفی است و نه ترجمه. بر مبنای همین تصور برخی که فرهنگ عربی-فارسی نوشته‌اند، معنی و شرح مدخل به عربی را به زبان فارسی ترجمه کرده‌اند. حال ‌آنکه فرهنگ‌نویس نباید معنی و شرح عربی را به فارسی ترجمه کند؛ بلکه باید معادل آن را در فارسی بیابد و از ترجمه شرح و معنی احتراز ورزد. شما این کار را کرده‌اید؛ اما کافی نیست، باید برای همه مدخل‌ها، معادل فارسی بیابید و اگر معادل نبود، خودتان معادل بسازید. البته من قبول دارم که با توجه به غنا، وسعت و توانمندی زبان عربی که برای فعل‌های مختلف و همچنین برای حالت‌های مختلف، واژه مناسب دارند و شاید برای هرکدام بیش از یک واژه وجود داشته باشد و ممکن است در فارسی معادلی برای آن وجود نداشته باشد، این کار سخت باشد. با‌وجود‌این شما باید سعی کنید برای همین‌ها هم واژه بسازید. فقط موارد بسیار نادری که معادلی در فارسی ندارند و امکان واژه‌سازی نیست، اینها را نیز نباید ترجمه کنید؛ بلکه باید به‌ صورت خلاصه و کوتاه نوشت و با تعیین حوزه معنایی بنویسید. گفتم من خودم متوجه این موضوع شده بودم، به‌همین‌دلیل سعی کردم معنی و شرح عربی را ترجمه نکنم و معادل فارسی آن را بنویسم؛ اما نمی‌دانستم که این یک اصل اساسی و لازم‌الاجرا در فرهنگ‌نویسی دوزبانه است. به ایشان گفتم یکی از دلایلی که باعث شد من دست‌به‌کار تألیف فرهنگ عربی-فارسی شوم، همین نارسایی فرهنگ‌ها و ترجمه شرح و معنی مدخل از عربی به فارسی است.

پس از آن دکتر باطنی به ساختار فرهنگ پرداخت و سخنانی درباره نحوه ساماندهی مدخل‌ها و چگونگی نوشتن معادل‌ها بیان کرد. موضوعی کاملا جدید و تازه برای من. پیش‌از‌این تصور می‌کردم که ساختار فرهنگ همان ساختاری است که در فرهنگ‌های عربی-فارسی وجود دارد و این ساختار یک اصل لایتغیر است، به‌همین‌دلیل من تا آن روز نزدیک به نصف کتاب را بر همین منوال پیش برده بودم؛ اما ایشان با احاطه کامل به علم زبان‌شناسی و با تجربه گران‌قدر خود در زمینه فرهنگ‌نویسی، در اندیشه تغییر و تحول فرهنگ عربی-فارسی بود. دکتر در ادامه گفت: ما باید کاری کنیم تا حتی دانش‌آموز سوم راهنمایی (معادل نهم امروز) بتواند از فرهنگ عربی-فارسی استفاده کند و استفاده از آن مستلزم‌ دانستن قواعد صرف و نحو عربی نباشد. براساس‌این استاد ماحصل مطالعات خود و چکیده تجربیات خویش را در طبق اخلاص گذاشته و به بنده ارزانی داشتند.

دکتر باطنی به سخن اول خود بازگشت که در یک فرهنگ خوب، کاربر باید به‌راحتی و به‌سرعت به خواسته خود برسد. به همین منظور فرهنگ باید ساده‌تر و سهل‌الوصول‌تر شود و تا آنجایی که ممکن است، برخی زوائد و اضافات از آن حذف شود. برای مثال شما فرهنگ‌های عربی-انگلیسی، و عربی- فرانسه را نگاه کنید. در این فرهنگ‌ها فقط فعل به‌عنوان مدخل آمده و مصدرهای همراه فعل حذف شده‌اند. حال آنکه در فرهنگ‌های عربی-عربی مصدرهای همراه فعل در مدخل آمده‌اند. پیش از این فرهنگ‌نویسان به‌تبعیت از فرهنگ‌های عربی-عربی این مصدرها را همراه فعل آورده‌اند، در‌صورتی‌که کسی که به دنبال معادل فارسی یک کلمه است، نیازی به مصدرها ندارد. شما می‌توانید مصدرهای همراه فعل را حذف کنید و به‌عنوان مدخل فقط فعل را بنویسید. ایشان در ادامه فرهنگ عربی-انگلیسی الیاس انتوان الیاس را مثال زدند و گفتند مثل این فرهنگ که مصدرهای همراه فعل را حذف کرده و فقط فعل را به‌عنوان مدخل نوشته است.

من در تأیید سخنان ایشان گفتم در جدیدترین فرهنگ عربی-انگلیسی دکتر روحی البعلبکی نیز همین رویه اتخاذ شده است. در همین راستا دکتر باطنی به من گفتند شما فاعل و مفعول عربی را در معادل‌های فارسی حذف کنید و به‌جای آن فاعل و مفعول فارسی را بنویسید، آن‌هم در پرانتز. این نظر ایشان برای من تازگی داشت و خیلی جالب بود. چون فرهنگ را ساده‌تر و سهل‌الوصول‌تر می‌کرد و استفاده از آن را آسان‌تر می‌کرد. همه این ارشادات و دیدگاه‌ها را من با اشتیاق گوش می‌دادم و بسان دانشجویی که در محضر استاد تلمذ می‌بیند، سراپا گوش بودم. ایشان در ادامه گفتند تاکنون همه فرهنگ‌نویسان عربی-فارسی «ذَهَبَ» را «او رفت» معنی کرده‌اند و این درست نیست باید ذَهَبَ را «رفتن» معادل‌یابی کنید. دکتر باطنی برای این سخن خود دلایل محکم و قوی داشت. یکی از دلایل او به زبان عربی و مصدرهای آن بازمی‌گردد که چون بحثی تخصصی است و جای آن اینجا نیست، آن را ذکر نمی‌کنم. علاقه‌مندان می‌توانند به مقاله من تحت عنوان «معادل‌یابی بر اساس برابریابی» در نشریه کتاب ماه ادبیات (شماره 11، پیاپی 70، مرداد 1382) مراجعه کنند. دلیل دوم که تأیید و گواهی است بر صحت سخن ایشان، فرهنگ‌های عربی-انگلیسی و عربی-فرانسه بود که آنها هم «ذَهَبَ» را «رفتن» نوشته‌اند. اما من قبول نمی‌کردم و می‌گفتم که «ذَهَبَ» همان «او رفت» باید باشد. کمی هم در این خصوص بحث کردیم. یادم می‌آید آقای موسایی وقتی دید من سخن دکتر را قبول ندارم، با احترام خطاب به من گفت: آقای قیم شما می‌دانید دارید با کی بحث می‌کنید؟ من گفتم بله می‌دانم و خوب هم می‌دانم. من کتاب زبان و تفکر ایشان را سال 1356 خوانده‌ام. دکتر باطنی با علو طبع و بزرگ‌منشی خود به آقای موسایی گفت: بگذارید راحت صحبت کند، اتفاقا این نشان‌دهنده صداقت اوست. آقای قیم می‌توانست ریا کند و بگوید من در حضور دکتر باطنی هستم و برای اینکه کتابم چاپ شود، هرچه ایشان گفتند، تأیید و تصدیق کنم.

واقعیت امر این است که حق با دکتر باطنی بود، شاید آقای موسایی هم در‌این‌باره حق داشت. از آنجایی که در آن جلسه به نتیجه نرسیدیم و من متقاعد نشدم، قرار شد درباره این موضوع بررسی و مطالعه کنم و اگر پذیرفتم، موضوع را به اطلاع ایشان برسانم. روز بعد راهی اهواز شدم و تا دو سه ماه من به مطالعه در‌این‌باره ادامه می‌دادم. درست موقعی که تقریبا مجاب شده بودم، دکتر باطنی به من زنگ زدند و گفتند: آقای قیم، امروز یک نفر از آکادمی علوم روسیه اینجا بود، از او پرسیدم شما افعال عربی را که به‌عنوان مدخل هستند در زبان روسی چگونه می‌نویسید؟ او در پاسخ گفت: به‌صورت مصدری معادل‌یابی می‌کنیم. دکتر گفت: یعنی آنها هم «ذَهَبَ» را «رفتن» معادل‌یابی می‌کنند، نه «او رفت». ایشان با شوخ‌طبعی خاص خود گفتند: ببینید رفقای سابق هم به همین نحو عمل می‌کنند و شما خیالتان راحت باشد. من در پاسخ گفتم: آقای دکتر حق با شماست و من تقریبا به‌درستی سخن شما پی برده‌ام و از همین امروز بر روال جدید عمل می‌کنم. درحالی‌که نزدیک به دو سال از تألیف فرهنگ به روال گذشته سپری شده بود و من حرف «ز» را تمام کرده بودم، هر‌آنچه کار کرده بودم را کنار گذاشتم و از نو به روال جدید کار را شروع کردم. نشست من با دکتر باطنی کمتر از یک ساعت (حدود پنجاه دقیقه) بود، اما ایشان در این یک ساعت، خدمت بزرگی به بنده کردند و همان‌طوری که در مقدمه فرهنگ نوشتم، من مدیون ایشان هستم. اگر امروز فرهنگ عربی-فارسی به چاپ چهاردهم رسیده و جایزه بین‌المللی قطر را از آن خود کرده، نتیجه راهنمایی‌ها و ارشادات استاد بوده است.

دکتر باطنی نه از من پرسیدند مدرک تحصیلی شما چیست؟ و نه پرسیدند آیا تا‌به‌حال کتابی‌ یا مقاله‌ای تألیف کرده‌اید یا کتاب یا مقاله‌ای از عربی به فارسی ترجمه کرده‌اید؟ ایشان با شم بالای خود و با احاطه کامل به فرهنگ‌نویسی، فقط نمونه کار را دیدند و درباره آن اظهارنظر کردند. حتی زمانی که برای بهتر‌شدن کار و روزآمد‌کردن فرهنگ‌نویسی عربی-فارسی نظرات و دیدگاه‌های خود را مطرح کردند، این نظرات را عالمانه‌ و نه آمرانه بیان کردند. حتی درباره موضوع مورد اختلاف هیچ‌گاه از موضع یک استاد مسلم زبان‌شناسی و فرهنگ‌نویس صاحب‌نام با من سخن نگفتند، هرچند اگر این‌چنین رفتار می‌کردند، حق داشتند‌ اما ایشان با احترام به من گفتند خودتان بروید بررسی کنید، هر‌وقت متقاعد شدید، کار را شروع کنید. دکتر باطنی نه‌فقط از جنبه علمی با ارشادات و راهنمایی‌های خود، لطف و محبت بزرگی به بنده کردند‌ بلکه از جنبه‌های دیگر پشتیبان و حامی من بودند. استاد خیلی علاقه‌مند بود فرهنگ منتشر شود و در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکردند و تمام موانع سر راه را با درایت و با نظرات حکیمانه خود برطرف کردند. شرح حمایت‌ها و پشتیبانی‌های دکتر باطنی در مقاله «ادای دین به دکتر محمدرضا باطنی» که در مجله بخارا و در سایت عصر ایران چاپ شده، به‌تفصیل آمده است.

سال 1398 پیش از شیوع کرونا به پاس محبت و لطف استاد مقاله «ادای دین» را نوشتم. دوست می‌داشتم در زمان حیات ایشان مراتب قدردانی و حق‌شناسی را ادا کرده باشم. به نظر من یک شاخه گل در حیات به از یک سبد گل در ممات است. البته من در ملاقات‌های حضوری بارها این مطلب را خدمت ایشان عرض کرده بودم. اما می‌خواستم قدردانی من را همه بدانند و در جریده تاریخ ثبت شود.

دکتر باطنی از اینکه می‌دید فرهنگ عربی-فارسی به چاپ‌های متعدد رسیده، بسیار مسرور بود، گویی کتاب خودش یا کتاب فرزندش به چاپ‌های متعدد رسیده است. بنده در نگاه ایشان مهر، محبت و خوشحالی را می‌دیدم. استاد نه‌تنها باعث تحول کیفی کار من شد بلکه خدمت بزرگی به فرهنگ‌نویسی عربی- فارسی کردند. علاوه بر این به من درس اخلاق دادند. شأن و منزلت علمی دکتر باطنی آن‌چنان رفیع است که نیاز به گفتن ندارد. درباره منزلت و مقام علمی استاد همین بس که فقط یکی از کتاب‌های او یعنی کتاب «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی» تا به حال به چاپ سی‌وهشتم رسیده است. ایشان فقط در ایران شناخته‌شده و نام‌آور نیستند، دکتر باطنی در خارج از ایران نیز شناخته‌شده هستند. به یاد دارم در سال 1382 هنگامی که فرهنگ خود را به بخش فارسی دانشگاه ملک سعود در شهر ریاض فرستادم، خیلی سریع و ظرف یک هفته، کتاب را تأیید و آن را به دانشجویان معرفی کردند. وقتی از آنها پرسیدم در این مدت کوتاه چگونه توانستید کتاب 1275 صفحه‌ای را مطالعه و آن را تأیید کنید؟ گفتند کتاب را به طور اجمالی نگاه کردیم. معادل‌ها دقیق بودند. ساختار فرهنگ مطابق جدیدترین دستاوردهای فرهنگ‌نویسی است‌ اما آنچه از همه مهم‌تر بود نام دکتر باطنی است که شما در مقدمه از ایشان تشکر کرده بودید و این نشان می‌داد که شما از دانش و تجربیات ایشان بهره‌مند شده‌اید و همین برای ما کافی است. غیر از این، دوستان مصری من استادان زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه‌های مصر مثل دانشگاه قاهره، دانشگاه عین شمس، دانشگاه الازهر، دانشگاه اسکندریه، دانشگاه منوفیه، دانشگاه بحیره و دانشگاه‌های دیگر و همچنین استادان دانشگاه یرموک در اردن و در کشور مغرب (مراکش) همه و همه دکتر باطنی را می‌شناسند و کتاب‌های او را به دانشجویان معرفی می‌کنند و بارها از من درباره ایشان پرسیده‌اند.

در دومین سالگرد درگذشت دکتر باطنی به مقام شامخ ایشان ادای احترام می‌کنم و می‌گویم نام دکتر باطنی و یاد او جاودان خواهد ماند.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...