خوانده‌ها و ناخوانده‌ها | شرق


بدون هیچ تعارف و تعصب مذهبی، اول از همه قرآن بر ذهن و زبان نوجوانانه‌ام -که همین‌جور خامی‌اش هم کمتر می‌شد- اثر گذاشت. البته لذت بردن از قرآن مثل حافظ نیاز به انس و مداومت مطالعه و به تعبیر ساده‌تر تا سال‌ها بستگی به خواندن هر روزه دارد، ولو روزی یک یا دو صفحه باشد. دوم اینکه حتی خود جوانان عرب یا عرب‌زبان هم که قرآن به زبان مادری‌شان است - بر وفق سؤالی از یک دانشجوی دوره دکتری تاریخ که لبنانی بود و در ایران درس می‌خواند- فقط کمی وضعشان یعنی فهم اولیه‌شان از قرآن از ما بهتر است.

فرار از فلسفه بهاءالدین خرمشاهی

برای اینکه این پرسش و پاسخ و نتیجه‌گیری واقعی را بهتر قبول کنید، از حافظ که حافظه ما است مثال می‌زنم. این کتاب ژرف و شگرف هم نیاز به انس ده-بیست ساله و پیوسته‌خوانی دارد. باری قرآن را با دو ترجمه که در خانه پدری بود، آغاز کردم. یکی ترجمه روانشاد کاظم معزی که از بهترین ترجمه‌های تحت‌اللفظی است، و دیگر ترجمه گسترده (over translation) شادروان مهدی محی‌الدین الهی قمشه‌ای. پدرم مرحوم حاج میرزا ابوالقاسم خرمشاهی مردی خوب {درس}خوانده و قریب‌الاجتهاد بود و مهر قرآن را او در دل من راه داد. امروزه که 77 ساله‌ام بیش از 60 سال از ایام آغاز هرروزه‌خوانی قرآن کریم و مقابله آن دو ترجمه با متن مقدس اصلی می‌گذرد. استاد بزرگ زنده‌یاد آیت‌الله مرتضی مطهری فرموده است: تمدن عظیم اسلامی، فراورد فقط زبان عربی نیست، بلکه فرآورده یک کتاب (قرآن) است.

مختصری از شرح چگونه آشنا شدنم با حافظ را در بعضی مقالاتم که نمی‌دانم در کدام مجموعه، ولی به یادمانده‌تر از همه در زندگی‌نامه خودنوشت فرهنگی‌ام (نشر قطره، چاپ سوم، 1401 ش) که «فرار از فلسفه» نام دارد، آورده‌ام. هنوز و همواره در ایامی که به قول حافظ: «آغاز پُری نهاد پیمانه عمر»، تقریبا هرروزه صفحاتی، ولو اندک‌شمار، از این دو کتاب که برای هر مسلمان ایرانی مهم‌ترین دو کتاب عمر و عمرانه اوست، می‌خوانم. با این دو کتاب چندان انس دارم که گویی به قول حکما بین آنها و ذهن من «اتحاد عاقل و معقول» برقرار است. رجوع کنید به جلد اول دایرةالمعارف تشیع، که مقاله‌اش را من نوشتم. دیگر هم ذیل شرح این بیت حافظ:
گوهر معرفت اندوز که با خود ببری / که نصیب دگران است نصاب زر و سیم

(رجوع کنید به «حافظ‌نامه»، ذیل شرح غزل: فتوی پیر مغان دارم و قولیست قدیم / که حرامست می‌آنجا که نه یارست ندیم). [ ضمنا در این‌باره هم بحث کرده‌ام که «گوهر معرفت اندوز» درست است، نه «گوهر معرفت‌ آموز».]

چون در مجموع خیال پرگویی ندارم، خوب است چند کتاب اثرگذار دیگر را که مجموعا نگاه مرا به جهان دگرگون کرد یاد کنم: سوم. «تاریخ بیهقی»، چهارم. «کلیات سعدی»، پنجم. «گلشن رازِ» شیخ محمود شبستری، ششم. «شرح زندگانی من» (مرحوم عبدالله مستوفی، درگذشته حدود 70 سال پیش)، هفتم. «زندگانی من» (سید احمد کسروی، درگذشته حدود 75 سال پیش)، هشتم. «چنین گفت زرتشت» (نیچه، از ترجمه انگلیسی‌اش، طبع پنگوئین) خوانده‌ام، چون بیش از پنجاه سال پیش که آن را خوانده‌ام ترجمه عالی استاد داریوش آشوری منتشر نشده بود. نهم. «درد جاودانگی» اثر حکیم و متفکر والامقام اسپانیایی میگل دِ اونامونو. 30 ساله بودم که به پیشنهاد استاد کامران فانی و دلدادگی خودم، این اثر را به فارسی ترجمه کردم، که در آستانه چاپ چهاردهم است. (نشر ناهید).

کتاب‌های ناکام
چند و شاید هم چندین کتاب به فارسی و عربی و انگلیسی هست که حسرت خواندن/ناخواندن آنها بر دلم مانده است: «شاهنامه»ی فردوسی، دیوان سنایی و عطار را به دقت و با لذت خوانده‌ام، اما همه صاحب‌نظران عرفان‌پژوه بر آنند که مثنوی‌های این بزرگان مهم‌تر از دیوان‌شان است. «مثنوی معنوی»، البته پراکنده‌خوانی کرده‌ام ولی درست نیست و راضی نیستم. گفتنی است که همه ده جلد دیوان غزلیات شمس را [که سروده مولانا با نام و یاد و اهدا به شمس‌الدین تبریزی است که حدود 3400 غزل دارد و همه را به دقت خوانده و یک گزیده و شرح یک‌جلدی مشتمل بر متن و شرح یا درست‌تر تعلیقات 400 غزل برتر او را تدوین کرده‌ام که از سوی نشر نگاه بارها تجدیدچاپ شده است و نامش: «انسانم آرزوست».]

داستان‌های خارجی در 55 سال پیش تا ده-بیست سال پس از آن، که انگلیسی به شیوه خودآموزی می‌آموختم و بعدها به مدت شش سال شاگرد خصوصی انسان والا، استاد مهران بذرایی بودم، بسیار خوانده‌ام و نیز آثار فلسفی. اما چند اثر هست که حسرت ترجمه آنها بر دلم مانده است، ازجمله: «دن‌ کیشوت و سانچو» اثر همان اونامونو (1864-1936 م). دیگر «بهشت و دوزخ»، کتابی در دو جلد در اصل به لاتین دارای ترجمه اصیل انگلیسی، اثر سوئدنبرگ، حکیم رازبین (1688-1772 م)، دانشمند معدن‌شناس، متکلم و عارف سوئدی که رازبینی‌های شگفت‌آور و دیدگاه وحدت وجودی داشت.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...