تاریخ ایران و روایت مکتوب آن، تاریخی است مُذکر، مردمحور، زنستیز و نیمهانسانی! زیرا نیمه دیگر انسانها را، که زنان باشند، عمداً و عملاً نادیده گرفته است؛ اما در لابلای همین تاریخهای مردانه و مذکر نوشت، میتوان ردپای زنان و نقش و جایگاه استثنایی برخی از آنان را ردیابی و برجستهسازی کرد!
چندی است در کنار دیگر کارهای تحقیقاتی و پژوهشی که سرگرم انجام آنها هستم، توجه و علاقهای به مطالعه وضعیت زنان ترکمن در عصر آققراقویونلو و قراقویونلو جلب شده است. درباب وضعیت ایران، ارمنستان و آناطولی در این عصر، با وجود انبوه منابع کلاسیک و مطالعات جدید، اذهان عمومی ما ایرانیان چندان چیزی نمیداند! وضع طوری است که یکی از محققان معاصر، این دوره از تاریخ سرزمینمان را «تاریخ فراموش شده» نامیده که حق هم چنین است. بسیاری از اهل تاریخ در ایران را میشناسم که اطلاعاتشان درباب عصر قراقویونلوها به اندازه دانش و اطلاعاتشان درباب سلسله «مینگ» در چین است!
در این یادداشت کوتاه فقط میخواهم به اجمال تمام توجهها را به موقعیت نسبتاً استثنایی زنان در عصر قراقویونلوها جلب کنم. همه کسانی که به مطالعات زنان و جنبش فمینیسم در ایران علاقه دارند، غالباً همواره از «نیمه پنهان» و نادیده گرفته شده زنان سخن گفته و میگویند و «تاریخ مذکر»ی که در ایران بر تاریخنگاری و تاریخنگری این دیار سایه افکنده است. من هم با این روایت کاملاً موافق هستم، اما با یک تبصره اصلاحی!
تاریخ ایران و روایت مکتوب آن، تاریخی است مُذکر، مردمحور، زنستیز و نیمه انسانی! زیرا نیمه دیگر انسانها را، که زنان باشند، عمداً و عملاً نادیده گرفته است. اما در لابلای همین تاریخهای مردانه و مذکرنوشت، میتوان ردپای زنان و نقش و جایگاه استثنایی برخی از آنان را ردیابی و برجستهسازی کرد!
بعد از این مقدمه نسبتاً طولانی بروم بر سر اصل مطلب! زنان در عصر آققراقویونلو و قراقویونلوها وضعیت و موقعیتی ویژه و استثنایی داشتند. یکی از موارد استثنایی وجود و ظهور زنان سیاستمدار و دیپلمات است، نکتهای شگفت، تا امروز مورد توجه و مطالعه مورخان تاریخ دیپلماسی و سیاست خارجی در ایران قرار نگرفته و سرشار از ناگفتهها!
زنان اشراف و درباری این دوره، اگر چه در دیگر ساحتهای زندگی، «زنان اندرونی» و «نسوان حرمسرا» بودند، اما برخی از آنان از خود قابلتهای شگفتی نشان دادند و در مقطعی بهعنوان یک «کنشگر موفق و فعّال سیاسی» وارد میدان تحولات سیاسی و اجتماعی شدند و با رفتار و کردان «زنانه» خود، صلح، آرامش و امنیت موقت به ارمغان آوردند و جلو فرزندکُشی، جنگهای بیهوده و خونریزیهای بیفایده را گرفتند. کلمه «موقت» را بهعمد بهکار بردم، زیرا تاریخ این دوره با خون نوشته شده است! سرتاسر جنگهای خونین، پدرکُشی، فرزندکشی و آشوب و درهم ریختگی اجتماعی و اقتصادی. «فرهنگ» نیز که تقریباً محلی از اعراب نداشت!
در تاریخ آققراقونلواها و قراقویونلوها زنانی بودند که از طرف پادشاهان وقت، سفیر صلح و دوستی به داخل قلمرو شاهی خود شدند و حتی در مواردی بهخارج از کشور رفته و با پادشاهان بیگانه دیدار کرده و درباب موارد سیاسی و دیپلماتیک مذاکره و گفتوگو کردند.
در «علم سیاست» و «تاریخ دیپلماسی»، برای یک گفتوگوی موفق چه شرایط و تواناییهای فردی لازم است؟ داشتن دانش روز سیاسی، قدرت گفتوگو و چانهزنی، کَفنفس و تحمل شنیدن حرفهای مخالف، فهم تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی روز، اعتماد به نفس، سخنوری، ارتباط قوی اجتماعی و ... چندینبار کلمه «روز» را بهکار بردم زیرا چنین تواناییهایی را باید در همان چهار چوب دنیای پیشامدرن در قرن هشتم، نهم هجری قمری محدود کرد نه با دانش دیپلماسی و علوم سیاسی امروز و عصر پُست مدرن!
در تاریخ سلسلههای آققراقویونلو و قراقویونلوها چندین ملکه، و زنان درباری سراغ داریم که کُنش سیاسی و دیلماتیک داشتند و مأموریتهای سیاسی داخل و خارجی خود را بهنحو احسن نیز انجام دادند. شاید معروفترین زنان این دوره کاترین دسپینا، همسر مسیحی اوزون حسن، و مادربزرگ شیخحیدر، پدرِ شاه اسماعیل مؤسس سلسله صفوی، و همچنین جانبیگم خاتون ملکه جهانشاه قراقویونلو است. چون مجال اندک است، شرح کوتاهی درباب جانبیگم میآورم و خواننده کنجکاو را بهتحقیق مفصلی که در دست نگارش دارم، حواله میدهم!
جانبیگم خاتون، فرزند تاجالدّین رجببیگ بن افریدون است. درباب تاریخ تولد و ابتدای زندگی او اطلاعی در دست نیست. همچنین نمیدانیم در چه تاریخی با سلطان جهانشاه قراقویونلو ازدواج کرده است. جانبیگم زنی دلیر، با تدبیر و سیاستمدار بود. در طول زندگیاش نقشهای سیاسی متعددی ایفا کرد. چندین بار میان فرزندان جهانشاه قراقویونلو و پدرشان جنگ و نزاع درگرفت. در برخی از این موارد، این جانبیگم بود که میان فرزندان شورشی شاه و پدرشان صلح و آشتی ایجاد کرد. وی برای برقراری صلح، بارها بهشهرهای مختلف ایران و آناطولی سفر کرد. نقش جانبیگم در فرونشاندن شورش فرزندش پیربوداق میرزا علیه پدرش بسیار برجسته بود. همچنین، میانجیگری او در ماجرای شورش حسنعلیمیرزا ـ که فرزند همسر دیگر شاه بود ـ نیز در تاریخ دیپلماسی دخلی این عصر ماندگار شده است؛ جهانشاه چنان از اقدامات فرزندش خشمگین بود که قصد جانش را داشت، اما با پادرمیانی جان-بیگم، پدر از ریختن خون فرزندش گذشت و او را عفو کرد.
جانبیگم خاتون از چنان رشد فکری و سیاسی برخوردار بود که بارها طرف مشورت شوهر تاجدار و فرزندش پیربوداق قرار گرفت. وی که زنی شیعیمذهب و بسیار اهل صلح و آشتی بود، به یک معنا آبی بود بر خشم شاه و فرزندان عصیانگر او. اگر جانبیگم نبود، شدت جنگها و خونریزیها در دربار جهانشاه بیش از آن بود که در تاریخ بهثبت رسیده است. جانبیگم شیعیمذهب، همچون همسرش به هنر و معماری علاقهمند بود.
در نوبت دیگری جهانشاه بهخارج از قلمرو جهانشاه، شوهر تاجدارش، بهیک مأموریت سیاسی رفت و با سران و شیوخ یک عشیره گفتوگو کرد و موفق شد حدود پنجاه هزار نفر از اعضای آن عشیره را تشویق به مهاجرت به داخل قلمرو جهانشاه کند. همین یک مأموریت، بهخوبی توانایی استثنایی این زن ترکمن را در امور سیاسی و چانهزنی نشان میدهد.
جانبیگم پس از مرگ شوهرش جهانشاه در سال 872 ق نیز باز بهمدت کوتاهی نقش پررنگی در فضای سیاست سلسله قراقویونلو ایفا کرد. در همین راستا، تلاشهای ناموفقی برای بر تخت نشاندن فرزندان خود انجام داد، اما سرانجام این حسنعلیمیرزا بود که موفق شد بر تختگاه تبریز جلوس کند و پادشاه قراقویونلو شود؛ همان حسنعلیمیرزایی که جانبیگم در نوبتی جانش را نجات داد و اجازه نداد جهانشاه ـ پدرش ـ او را بهقتل رساند. اما این فرزند، به «زنِ پدر» خود نیز رحم نکرد و سرانجام او را در سال 1469م (=874 ق) کُشت و بدینسان زندگی پر فراز و نشیب جانبیگم خاتون را پایان داد.
ایبنا