کتاب «با مغزمان چه باید بکنیم؟» [What Should We Do with Our Brain? (Que faire de notre cerveau ?)] نوشته کاترین مالابو [Catherine Malabou]  توسط نشر لگا منتشر شد.

با مغزمان چه باید بکنیم؟» [What Should We Do with Our Brain? (Que faire de notre cerveau ?)] نوشته کاترین مالابو [Catherine Malabou]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کتاب «با مغزمان چه باید بکنیم؟» نوشته کاترین مالابو زبان‌شناس و فیلسوف اهل فرانسه است که با ترجمه علی حسن‌زاده منتشر شده است. او به «مغزپژوهی و نورولوژی» گرایش دارد و شاگرد ژاک دریدا است. مالابو با پرداختن به وجهی از کارکرد مغز که به انعطاف‌پذیری آن اشاره دارد، سعی می‌کند تا سیاست و فرهنگ امروز را با علم مغزپژوهی، با طبیعت آشتی دهد.

«انسان‌ها مغزِ خویش را می‌سازند، اما نمی‌دانند که چنین می‌کنند» بر اساس نگرش سنتی و مکانیکی، مغز اندامی مرکزی و مرکزیت‌بخش بود، ماشینی که همه اندام‌های دیگر را کنترل می‌کند. این‌نگرش مرکزیت‌بخش به مغز برای مدت‌ها نشان‌دهنده ایدئال حکمرانی بود: رهبری یگانه که همه اعضا را هدایت و کنترل می‌کند. با این‌همه، علوم اعصاب جدید این نگرش به مغز را در هم کوبیده‌اند و مغز را نه ماشینی خودآیین بلکه شبکه‌ای از به‌هم پیوستگی‌های نورونی می‌انگارند که هیچ مرکزیت ندارد. این‌تغییر نگرش به مغز با تدبیری بنیادین در شیوه‌های سازمان‌دهی اجتماعی و سیاسی همراه بوده است. پلاستیسیته مغز پیامدهای سیاسی و اجتماعی‌ای دارد که از قضا همخوان با روح سرمایه‌داری است و عالمان اعصاب به‌کل از آن غافلند. کاترین مالابو در کتاب حاضر سویه سیاسی و اجتماعی مفهوم پلاستیسیته را بررسی می‌کند و می‌کوشد معنای رادیکال و رهایی‌بخش پلاستیسیته مغز را بپروراند. از همین‌روست که او سخن معروف مارکس درباره تاریخ را در مورد مغز به کار می‌برد: «انسان‌ها مغز خویش را می‌سازند، اما نمی‌دانند که چنین می‌کنند».

این‌کتاب هم با ۱۱۸ صفحه و قیمت ۴۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...