اسباب‌بازی‌های ادبی بزرگسالانه | شرق


سزار آیرا [César Aira] نویسنده‌ آرژانتینی، متولد 1949 است و بیش از پانزده کتاب منتشر کرده. «کنگره ادبیات» [The Literary Conference (El congreso de literatura)] جزوِ اولین کتاب‌هایی است كه از این نویسنده با ترجمه ونداد جلیلی، به فارسی منتشر شده. داستان کتاب درباره‌ یک دانشمند دیوانه‌ است که گنجی باستانی پیدا می‌کند، ثروتمند می‌شود و تصمیم می‌گیرد با دستگاه تاگ‌سازی‌اش، کارلوس فوئنتس را به تولید انبوه برساند. این کتاب درواقع یک رمان کمیک علمی تخیلی و هجوآلود است. با نگاهی اجمالی به کارهای آیرا به‌راحتی می‌شود شخصیت‌های غیرعادی، متوهم‌ها و مجانین را شناسایی کرد که در حال به‌هم‌ریختن دنیا هستند. هرچند درنهایت متوجه می‌شویم کار دنیا به‌‌خودی‌خود خراب‌تر از آن است که با این کارشکنی‌ها آب از آبش تکان بخورد.

سزار آیرا [César Aira] کنگره ادبیات» [The Literary Conference (El congreso de literatura)]

سزار آیرا خودش را «یک خواننده‌ بلندنظر» می‌داند. او همه‌‌چیز می‌خواند و همه‌چیز می‌بیند. ازاین‌روست که همه‌طور متن و گفتاری در رمان‌ها و داستان‌های کوتاهش بینامتنیت پیدا می‌کنند. کمیک‌ها، برنامه‌های صبحگاهی تلويزیون، رمان‌های زرد و انبوهی از سابژانر‌های این‌چنینی در کار آیرا وارد شده‌اند. این نوعی ویرانگری است. اما نه از آن شکل خودویرانگری ادبی که مثلا در «ننامیدنیِ» بکت می‌بینیم. این شکل از ویرانگری ادبی در متن، بسیار رادیکال‌تر است چراکه برخلاف مدل بکتی، ذره‌ای خودش را جدی نمی‌گیرد. اگر بکت با لوازم ادبیات کلاسیک اقدام به خودویرانگری متن خودش می‌کند، آیرا با آشغال‌های فرهنگی این کار را انجام می‌دهد. با بی‌مووی‌ها، تاک‌شو‌ها، سریال‌های در‌پیت و میز‌گرد‌های دوزاری آخر شب با کارشناس‌های قلابی. او آن‌ها را می‌گیرد و از نو سرهم‌شان می‌کند تا در عین ویران‌کردن فرهیختگی کارش، چیزی جدید خلق کرده باشد. از این جنبه او هنرمندی اصیل است. چون هنرمند کسی است که برای امر نو ریسک می‌کند.

شاید در عین ویرانی، این شکل از بازیافت ادبی، حائز تواضعی نیز باشد. چراکه کنایی است و کنایه به‌هر‌حال ناشی از تواضع است. ازاین‌روست که «کنگره‌ی ادبیات» بیشتر از هر چیز، یک رمان مهربان است. آیرا با عطوفت، برای خواننده‌اش داستان تعریف می‌کند، فلسفه‌بافی می‌کند، کلی درباره‌ دختر‌ها و داستان‌ها و شکست‌های عشقی و مسائل عموما پیش‌پا‌افتاده‌ زندگی حرف می‌زند، شخصیتش را از فقر مطلق به ثروت و نعمت می‌رساند، هر کاری می‌خواهد می‌کند، یک افتضاح اساسی به بار می‌آورد، آن را رفع‌ورجوع می‌کند و بعد هم رمان تمام می‌شود. او به وجوه جذابیت‌برانگیز فرهنگ پاپ علاقه‌مند است. به خشونت نهفته در فرهنگ پاپ و به تحریک‌کنندگی‌اش.

او درباره‌ خصلت آوانگارد آثارش می‌گوید: «آوانگارد یک واژه‌ نظامی است و شخص آوانگارد پیشروی قشونی است که برای تخریب و درهم‌کوبیدن حرکت کرده است. درحالی‌که من همیشه برای ساختن و ایجاد‌کردن آمادگی دارم». در جای دیگری، عجیب‌و‌غریب‌بودن داستان‌هایش را این‌گونه توصیف می‌کند: «آن‌ها قصه‌های دادائیستی پریان هستند. یک توصیف بهتر هم ازشان دارم، آن‌ها اسباب‌بازی‌های ادبی بزرگسالانه‌اند». او دلیل اين را كه این‌ اسباب‌بازی‌ها برای بزرگسالان هستند، بینامتنیت‌شان با کافکا، ژول‌ورن، و متون علمی و فلسفی در کنار فرهنگ پاپ می‌داند. آیرا درواقع با این شیوه‌ نوشتن به‌دنبال انتقال حسی از آزادی است که خودش آن را در ادبیات لمس کرده. او معتقد است برای رسیدن به این نقطه «کمی مسخرگی هم لازم است» چون واقعیت به‌خودی‌خود مسخره و همیشه اتفاقی است «حتی وقتی اتفاقی نمی‌افتد». آیرا عاشق نوشتن است آن‌قدر که آن را به‌ کندی انجام می‌دهد تا بیشترین لذت را از لحظاتی که در حال نوشتن است ببرد «من عاشق نوشت‌افزارم. کاغذ، خودکار مداد، مدادتراش...». او معتقد است که با نوشتن تصاویری را طراحی می‌کند، درست مثل یک طراح یا تصویرساز: «من شکلی نگاره‌نوشت ساخته‌ام که یعنی با کلمات یک ایماژ می‌سازم. ایماژی که در حال تغییر و تبدیل‌شدن است». او گاهی هم در خارج از خانه می‌نویسد: «کافه هم جای خوبی برای نوشتن است. اما فقط یک یا نیم‌صفحه را می‌شود در کافه نوشت. برای آوردن ایده‌ها روی کاغذ خیلی جای خوبی است. اما مشخص است که نوشتن یک کتاب در جای شلوغ و پررفت‌وآمدی مثل کافه نشدنی است».

درعین‌حال اعتقادی هم به زیادنوشتن و پرکاری از بابت صفحات کتاب ندارد: «زیاد تایپ‌کردن کار میمونی است که جلوی ماشین تحریر نشاندندش. من نهایتا روزی ده صفحه توان نوشتن داشته باشم. بیشترش از توان فیزیکی‌ام خارج است. خواندن زیاد هم در این دوره سخت است. من نمی‌خواهم یک رمان هزارصفحه‌ای به خواننده‌هایم بدهم». او قرار است مخاطبان را فقط سرگرم‌ کند البته به‌شکلی که شایسته‌اش هستند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...