معتقدم که خواندن هیچ کتابی به اندازۀ مثنوی مولانا، قلم را قدرتمند و چابک نمی‌کند... همین‌قدر می‌گویم که زبان فارسی در کمتر اثری به اندازۀ آثار مولانا زنده و پویا است. انس با این زبان نیرومند، قلم را برای خلاقیت‌های بسیار مستعد می‌کند. تقلید از او و از هیچ کس دیگر جایز نیست؛ اما بیگانگی از سرمایه‌های پیشینی، ابتری و سترونی است... کسی که به شعور مخاطب احترام می‌گذارد، سخن تکراری نمی‌گوید، مغلطه نمی‌کند، بی‌مایه نمی‌نویسد، وقت خواننده را همچون عمر خویش گرانبها می‌شمارد، جانب حقیقت را فرونمی‌گذارد،


رضا بابایی*

۱. چه و چگونه

هر متنی که خواندید و بر دل شما نشست، همه یا بخش‌هایی از آن را دوباره بخوانید. خوانش دوم و سوم، چشم شما را به ظرایف و دقایقی از متن باز می‌کند که در خوانش اول به چشم نمی‌آمد. بار اول می‌خوانیم که بدانیم نویسنده «چه» گفته است؛ اما اینکه «چگونه» نوشته است، در خوانش دوم صید می‌شود.

۲. چارچشمی

پس از آنکه یادداشت یا مقاله یا کتاب خود را نوشتید، چارچشمی در آن بنگرید؛ یعنی حداقل چهار بار آن را بخوانید و هر بار با چشمی. بار اول را وقف غنی‌سازی متن کنید؛ بار دوم از چشم منتقد در متن خویش بنگرید تا بتوانید کاستی‌ها و ناراستی‌های آن را ببینید؛ بار سوم با چشم مخاطب متوسط و حواس‌پرت بخوانید تا ابهام‌ها و اغلاق‌های نوشتارتان را بیابید و بستُرید. چهارم‌بار را به نیت نازک‌کاری و غلط‌زدایی از صورت متن بخوانید.

رضا بابایی

۳. گشودگی به اندیشه‌های دیگران

دربارۀ هر چه می‌نویسید، غیر از مراجعه به منابع و آثار مرتبط، حتما با چند نفر دربارۀ آن گفت‌وگو کنید. و اگر کسی را برای گپ‌وگفت نیافتید یا نیازی به آن ندیدید، دست‌کم با خودتان گفت‌وگو و محاجّۀ طولانی کنید. نوشتن، ورود به میدان مین است. تنها و بی‌کس وارد این میدان خطرناک نشوید.

۴. احترام به شعور مخاطب

من عاملی را نمی‌شناسم که به اندازۀ احترام به شعور مخاطب در توفیق متن مؤثر باشد. کسی که به شعور مخاطب احترام می‌گذارد، سخن تکراری نمی‌گوید، مغلطه نمی‌کند، بی‌مایه نمی‌نویسد، وقت خواننده را همچون عمر خویش گرانبها می‌شمارد، جانب حقیقت را فرونمی‌گذارد، فروتن است و هیچ نوشته‌ای را بدون غلط‌گیری‌های مکرر و بدون اطمینان از پاکیزگی آن، منتشر نمی‌کند.

۵. آهستگی

هیچ‌کس از راه پُرنویسی و پُرچانگی به جایگاهی بلند نرسیده است و اگر هم برسد، زودا که سرنگون گردد.

۶. پیوستگی

اگر هوای نویسندگی در سر دارید، نباید روزی بر شما بگذرد که در آن چند سطری ننوشته باشید؛ هرچند برای خویش و نه برای انتشار.

۷. مثنوی‌خوانی

همچنان معتقدم که خواندن هیچ کتابی به اندازۀ مثنوی مولانا، قلم را قدرتمند و چابک نمی‌کند. من تا کنون فرصت نکردم که دلایلم را دربارۀ این توصیه به‌تفصیل بنویسم. اینجا همین‌قدر می‌گویم که زبان فارسی در کمتر اثری به اندازۀ آثار مولانا زنده و پویا است. انس با این زبان نیرومند، قلم را برای خلاقیت‌های بسیار مستعد می‌کند. تقلید از او و از هیچ کس دیگر جایز نیست؛ اما بیگانگی از سرمایه‌های پیشینی، ابتری و سترونی است.

*پژوهشگر حوزه دین‌شناسی، استاد حوزه و دانشگاه و نویسنده کتاب‌هایی چون «دیانت و عقلانیت»، «آیین قلم»، «بهتر بنویسیم»، «نگاهی به اعجاز بیانی قرآن» و «پیوند جان و جانان»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...