خبرآنلاین نوشت: همسر یوری بوندارف از درگذشت وی در ۹۷ سالگی در خانه و در کنار خانواده‌اش خبر داد.

بوندارف سال ۱۹۲۴ در اورسک متولد شده بود و در دوران جنگ در دفاع از اسمولنسک جنگیده بود. او در نبرد آزادسازی کیف حضور داشت و در جنگ زخمی هم شده و مدال شجاعت دریافت کرده بود. وی در بقیه عمرش بسیار از جنگ نوشت و معتقد بود این تاوان بدهی به کسانی است که برای همیشه آنجا ماندند. او نوشته بود: سعی کردم تا سرنوشت آنها را درک کنم و با دیگران به اشتراک بگذارم.
یوری بوندارف که به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ دوران شوروی، تأثیر بسزایی در ادبیات معاصر این کشور داشت، خالق کتاب‌هایی چون «آخرین والی‌ها»، «برف داغ»، «سکوت» و «ساحل» بود.
این نویسنده به عنوان یک فیلمنامه‌نویس نیز شناخته می‌شد و از مهمترین آثارش نوشتن فیلمنامه «برف داغ» و فیلمنامه مجموعه فیلم‌های سینمایی «آزادی» از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۱ است.

«برف داغ» از جمله آثار وی است که به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...