خبرآنلاین نوشت: همسر یوری بوندارف از درگذشت وی در ۹۷ سالگی در خانه و در کنار خانواده‌اش خبر داد.

بوندارف سال ۱۹۲۴ در اورسک متولد شده بود و در دوران جنگ در دفاع از اسمولنسک جنگیده بود. او در نبرد آزادسازی کیف حضور داشت و در جنگ زخمی هم شده و مدال شجاعت دریافت کرده بود. وی در بقیه عمرش بسیار از جنگ نوشت و معتقد بود این تاوان بدهی به کسانی است که برای همیشه آنجا ماندند. او نوشته بود: سعی کردم تا سرنوشت آنها را درک کنم و با دیگران به اشتراک بگذارم.
یوری بوندارف که به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ دوران شوروی، تأثیر بسزایی در ادبیات معاصر این کشور داشت، خالق کتاب‌هایی چون «آخرین والی‌ها»، «برف داغ»، «سکوت» و «ساحل» بود.
این نویسنده به عنوان یک فیلمنامه‌نویس نیز شناخته می‌شد و از مهمترین آثارش نوشتن فیلمنامه «برف داغ» و فیلمنامه مجموعه فیلم‌های سینمایی «آزادی» از سال ۱۹۶۸ تا ۱۹۷۱ است.

«برف داغ» از جمله آثار وی است که به فارسی ترجمه و منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...