"آرتور سی. کلارک" که از دهه‌ی 60 از علایم ناتوان‌کننده‌ی فلج رنج می‌برد و مدتی نیز بر روی ویلچر می‌نشست، در ساعت‌های آغازین امروز (چهارشنبه) بر اثر مشکلات تنفسی در خانه‌اش در سریلانکا درگذشت.

"کلارک" در سال 1968 به شهرت رسید؛ زمانی‌که داستان کوتاهی به‌نام «نگهبان» را در قالب فیلم‌نامه نوشت، تا فیلم «2001؛ اودیسه‌ی فضایی» به کارگردانی "استنلی کوبریک" ساخته شود. به گزارش رویترز، وی که زمانی "اولین ساکن کلبه‌ی الکترونیکی" لقب گرفته بود، با نوع خاص نگاهش به مسافرت فضایی در آینده و همچنین دنیای رایانه، تخیل مردم را جلب خود کرد. توصیفات مشروح "سی. کلارک" درباره‌ی سفینه‌های فضایی، ابررایانه‌ها و سیستم‌های ارتباطی سریع، مورد علاقه‌ی میلیون‌ها خواننده در سراسر جهان قرار گرفت. در دهه‌ی ‌40 میلادی، این نویسنده‌ی سرشناس پیش‌بینی کرده بود، بشر تا سال 2000 به فضا خواهد رفت، که البته در آن زمان به آن توجهی نشد.

"کلارک" عضو هیأت امنای انجمن ملی هوافضای انگلستان بود که "جورج وایت سایدز" - مدیر اجرایی آن - امروز در پیامی به مقام او ادای احترام کرد. "کلارک" در سال 1976 به عضویت افتخاری سازمان هوافضای آمریکا نیز درآمد.

او اخیرا پیش از مرگ گفته بود: «اغلب از من می‌پرسند دوست دارم در آینده با چه عنوانی در یادها بمانم. من در نویسندگی پیشینه‌ی طولانی دارم، کاوش‌های زیر‌آب کرده‌ام و سازمان‌دهنده‌ی فضایی نیز بوده‌ام؛ با این حال دوست دارم به عنوان یک نویسنده مرا به یاد بیاورند.»

"سی. کلارک" در زمان حیات، بیش از یکصد کتاب داستانی و غیرداستانی نوشت. پرفروش‌ترین اثر او به‌نام «3001؛ آخرین اودیسه» در سن 79سالگی نویسنده منتشر شد. از مهم‌ترین آثارش به «پایان کودکی» (1953)، «شهر و ستارگان» (1956) ، «ملاقات با راما» (1973)، «زمین پادشاهی» (1975) و «ترانه‌های زمین دورافتاده» (1986) می‌توان اشاره کرد. از افتخارات "سر آرتور سی. کلارک" در عرصه‌ی نویسندگی به کسب سه جایزه‌ی Nebule (در اصطلاح ستاره‌شناسی به معنای "سحابی") از انجمن نویسندگان آثار علمی - تخیلی آمریکا در سال‌های 1872، 1974و 1979 و همچنین کسب دو جایزه‌ی "هوگو" از مجمع جهانی علمی - تخیلی در سال‌های 1974 و1980 می‌توان اشاره کرد.

"کلارک" در سال 1986 به عنوان استاد بزرگ انجمن نویسندگان آثار علمی - تخیلی آمریکا برگزیده شد. وی متولد 16 دسامبر 1917 در غرب انگلیس بود که از پدری کشاورز به دنیا آمد. تنها 11 سال زندگی مشترک را تجربه کرد و پس از جدایی از همسرش در سال 1964، دیگر ازدواج نکرد و فرزندی نیز نداشت.

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...