انسان علیه انسان | آرمان ملی
 

رابرت پِن وارن درباره «پیک نیک کنار جاده» [Roadside picnic] می‌گوید: «خوبی را باید از بدی ساخت، چون چیز دیگری برای ساختنش وجود ندارد.» دقیقا اتفاقی که در داستان می‌افتد؛ جهانی تاریک سرشار از شرارت، انسانی که تا بن‌ استخوان آلوده به سیستم فاسد جامعه‌ای است که قاچاق، بازار سیاه و دزدی آن را سرپا نگه داشته؛ قهرمان داستان، رِدریک شوهارت، نه ادعای جهان که ادعای نجات خودش را هم ندارد اما در اوج استیصال، وجدان انسانی‌اش کار را به دست می‌گیرد. انسان‌بودنش و دست‌نخورده‌بودن وجدانش، خودِ او را بیش از هرکسی آشفته می‌کند. از خودش عصبانی می‌شود که چرا انسان بوده و جان دیگران را نجات داده اما حقیقتِ روشنِ این داستان تاریک همین است. تمام عناصر داستان، تاریک و کُشنده‌اند اما درونمایه داستان را فریاد می‌زنند: ما با همه تاریکی و فسادمان نمی‌توانیم جلوی انسانیت را بگیریم. آن‌قدر جهان داستان مضمحل شده که حتی قهرمان داستان هم از انسانیت خودش کلافه است. راز جادویی شکوه تاریکش همین است.

پیک‌نیک کنار جاده [ Roadside picnic آرکادی و بوریس استروگاتسکی [Arkady Strugatsky and Boris Strugatsky]

تئودور استروجن در مقدمه‌ای که بر این رمان در سال 1976 نوشتند، آرکادی و بوریس استروگاتسکی [Arkady Strugatsky and Boris Strugatsky] را روی رفیع‌ترین جایگاه نویسندگان علمی- ‌تخیلی شوروی قرار دادند: «برادران استروگاتسکی این ایده را مطرح می‌کنند که آدم‌فضایی‌ها برای مدتی کوتاه به زمین سر زدند و پس از سپری کردن پیک‌نیکی کنار جاده یک سری زباله از خود به جا گذاشتند.» داستان با مصاحبه‌ای نسبتا سرخوشانه با برنده جایزه نوبل فیزیک در آن روزها شروع می‌شود و در پاسخ برای توضیح دلیل آن اتفاقات غریب در محدوده محافظت‌شده می‌گوید بهتر است فکر کنیم تعدادی موجود فضایی برای پیک‌نیک به کنار جاده آمده‌اند و بعد رفته‌اند و مقداری زباله آلوده به‌جا گذاشته‌اند. با این توضیح وارد بدنه داستان می‌شویم: داستان راجع به یک استاکر است. استاکرها افرادی هستند که در ازای پول، جان خود را به خطر می‌اندازند و وارد محدوده می‌شوند و اشیایی غریب با خود بیرون می‌آورند و برای تحقیق به دانشمندان می‌سپرند یا برای فروش به شبکه دلالی و قاچاق منطقه که روزبه‌روز در حال گسترش و قدرت‌گرفتن است، عرضه می‌کنند.

یک استاکر خوب باید سریع، حساس، قاطع، بی‌رحم و شجاع باشد. باید بداند چگونه در منطقه حفاظت‌شده حرکت کند که گرفتار تله‌های گرانشی، جریان‌های کشنده مغناطیسی، لجن خورنده جهنمی، تشعشعات و دیگر تله‌های مرگبار نشود. باید بر وسوسه کارکشته‌بودن یا کشف اسرار غلبه کند و هوشیارانه و گوش‌به‌زنگ راه برود و غنایمی بیاورد و سریع و بااحتیاط از منطقه خارج شود.

همه عناصر تخیلی در این رمان کوچک، جهانی پایان‌یافته را ترسیم می‌کنند و از رازی بزرگ راجع به طبیعت پیچیده انسان پرده برمی‌دارند: «تو داری از من می‌پرسی که از نظر من اون چیه که انسان رو بزرگ جلوه می‌ده؟ اینکه طبیعت رو از نو بازسازی کرده؟ اینکه نیروهایی با مقیاسی تقریبا کیهانی رو به اختیار خودش درآورده؟ اینکه توی مدت‌زمانی کوتاه کل سیاره رو فتح کرده و داره پنجره‌ای به سمت کائنات باز می‌کنه؟ نه! بزرگی انسان به خاطر اینه که با وجود تمام این کارهایی که کرده، هنوز زنده مونده و قصد زنده‌موندن داره.»

ردریک، قهرمان داستان بعد از چند سال استاکری غیرقانونی و فروش غنایم از محدوده آلوده، به‌طور قانونی استخدام می‌شود و کارش را در کنار دوستش، تنها دوستش کیریل ادامه می‌دهد. او نگاه فلسفی، مهربانی و هوشمندی کیریل را برادرانه می‌ستاید. خودش را زمخت‌تر و سنگدل‌تر از کیریل می‌بیند. آنها در کنار هم یک تیم خوب را تشکیل می‌دهند. همه‌چیز روی روال خودش به پیش می‌رود تا اینکه کیریل لحظه‌ای با تارهای درخشنده مرموز در منطقه تماس پیدا می‌کند و یک روز بعد بدون هیچ علائمی می‌میرد. ردریک خودش را مسئول مرگ کیریل می‌داند؛ زیرا لحظه‌ای در روند کشف غرق شده و فراموش کرده به دوستش هشدار بدهد. خودش را تنبیه می‌کند، از کار قانونی‌اش جدا می‌شود، تصمیم می‌گیرد انسان نباشد. تنها نقطه نورانی زندگی‌اش خانواده‌اش باشند و تمام. اما نمی‌شود. دغدغه درونش آرام نمی‌گیرد، درونش بیش از قدرت او پاک است. هرچه خودش را خرد و تخریب می‌کند باز هم در بزنگاه، قلبش عنان را به دست می‌گیرد. حتی مانند یک عارف، از مرز روابط صرفا جسمانی عبور می‌کند: «هربار که این کار را می‌کرد، بدجوری ناامید می‌شد. هربار هم ناامیدشدنش را فراموش می‌کرد؛ البته نه که فراموش کند،... بلکه از ایمان‌آوردن به آنچه در حافظه‌اش ذخیره شده بود، سرباز می‌زد.»

و زنده‌ماندن هدف قهرمان داستان است و برای همین از ایثار خودش، متعجب، آشفته و خشمگین می‌شود. با وجود هجوم تاریکی، آلودگی‌های محیطی، فرزندی نیمه‌هیولا، مردگان متحرک، تشعشعات و صداهای کورکننده، خستگی و عذاب وجدان قهرمان داستان، انسانیتِ زخمی مرعوب نمی‌شود و درنهایت با وجود تلاشش برای دیگر انسان‌نبودن، به معجزه تکیه می‌کند و با گام‌هایی خسته به‌سوی معجزه می‌رود.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...