«عشق را زبانی دگر» شامل ترجمه منظوم امیرحسین اللهیاری از «ترجمان الاشواق» ابن‌عربی توسط انتشارات مولی منتشر شد.

عشق را زبانی دگر یا اشعار ابن عربی در وصف دختر شیخ زاهر ترجمان الاشواق

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: نشر مولی «عشق را زبانی دگر» شامل ترجمه منظوم (به غزل)، مقدمه و حواشی امیرحسین اللهیاری از کتاب «ترجمان الاشواق» شیخ اکبر محی الدین ابن عربی را با شمارگان ۵۲۰ نسخه، ۲۰۰ صفحه و بهای ۵۵ هزار تومان منتشر کرد. کتاب شامل ۶۱ شعر است و در ترجمه اللهیاری متن اصلی هر شعر در صفحه مقابل ترجمه فارسی آن منتشر شده است.

«ترجمان الاشواق» را نیکلسون به زبان انگلیسی ترجمه و شرح کرده بود و عجیب آنکه ترجمه فارسی پیشینی از این متن نیز در اصل ترجمه متن و شرح نیکلسون است. بنابراین اللهیاری نخستین مترجمی است که این متن را مستقیماً از عربی به غزل فارسی برگردان کرده است.

«ترجمان الاشواق» یکی از زیباترین و در عین حال بحث‌برانگیزترین کتاب‌های شیخ اکبر محی‌الدین است. کتاب شامل غزلیات شورانگیز ابن‌عربی در ستایش «نظام» دختر شیخ مکین‌الدین ابوشجاع زاهر بن رستم بن ابی‌الرجاء اصفهانی است. شیخ مکین‌الدین استاد ابن عربی در مکه بود.

ابن‌عربی درباره این کتاب و مجلس درس شیخ مکین الدین نوشته است: «سال ۵۹۸ به مکه فرود آمدم، با گروهی از بزرگان و دانایان، مردان و زنان آشنا شدم. در میان ایشان کسی را چون جناب مکین‌الدین، ابوشجاع، زاهر بن رستم، نیافتم. هم‌چنین خواهر وی، شیخه حجاز، فخرالنساء را در فضایل سرآمد همگان یافتم. کتاب صحیح ترمذی و بسیاری از دیگر کتب را در آن سامان خدمت شیخ تلمذ کردم، اما خواهرش که به‌حق، افتخار زنان و مردان دانشمند بود، کسی فرستادم و از وی درخواست استماع حدیث کردم، چون حدیث را نیکو می‌دانست، لیکن نپذیرفت و گفت: «آرزوهایم سرآمده و مرگم فرارسیده و این چندگاه پایان زندگی‌ام در فکر بندگی خدایم؛ بدین جهت از این کار، معذورم. با این حال، به برادر دانشمندش اجازه داد تا به نیابت از وی، رخصت عامی در ارتباط با همه روایات او برایم بنویسد و برادرش چنین کرد و اجازه‌نامه را به خط خویش برایم فرستاد.»

ابن‌عربی پس از توصیف دانش و کمال شیخ و خواهرش درباره «نظام» نوشته است: «شیخ مکین‌الدین را دختری بود که زیبایی صورت و نیکویی سیرت، به حقیقت، در وی جمع آمده بود. نام وی، نظام، لقبش، عین الشمس و البهاء و از زنان بسیار فرهیخته و دانا، عابد روزه‌دار و معتکف پرهیزگار بود و… ما نیز از نظم خود در این کتاب، با زبان نرم مغازله و عبارات پاک تغزلی، بهترین آویزه‌ها را به گردن او آویختیم.»

ابن‌عربی مفصل شرح داده و گفته دلداده دختر شیخ زاهر بودم که از نظر اندام و… این ویژگی‌ها را داشت. همچنین اشاره کرده که اگر حسادت حسودان نبود چیزهای بیشتری درباره او می‌گفتم. پس از انتشار و شهرت پیدا کردن کتاب «ترجمان الاشواق» آنقدر دشمنان ابن عربی بر او تاختند که اینکه دو تن از اصحاب ابن عربی به نام‌های بدر حبشی و اسماعیل بن سودوکین به او نامه نوشته و ضمن شرح وضعیت درخواست کردند تا فکری برای آن بکند. در نهایت ابن‌عربی شرحی بر «ترجمان الاشواق» نوشت به نام «ذخایر الاعلاق» که به قول امیرحسین اللهیاری کتاب بدی است و ابن‌عربی این کتاب را فقط برای این نوشت که خود را از تهمت آن عشق خلاص کند.

اللهیاری در مقدمه خود بر «عشق را زبانی دگر» نوشته که ترجمه «ذخایر الاعلاق» نیز توسط ناشر پیشنهاد شده بود تا به کتاب ملحق شود، اما او نپذیرفته است: «… و ذخائر الاعلاق» تو را خواندم و باور نکردم و هرچه دوست نادیده‌ات «حسین مفید» که جانش شیفته توست، اصرار کرد به متن اضافه نکردم و در پی نیاوردم! من عشق را این‌گونه می‌خواهم، بی اگر و اما و تبصره و تشریح.»

بخشی از کتاب:

یکی طوقی نوحه‌گر

آواز حزینی چون یکی طوقی ماتمزده سر کرد
ترجیع به تحریر درآمیخت، بَتَر بود، بَتَر کرد
اشک آمد و جاری شد و از چشمه‌ی چشمش به تمامی
تا بال و بر و پای و پر و سینه و سر یکسره تر کرد
دادم چو یکی پیر پسر مرده به غمناله جوابش
خود پیرِ پسر مرده به جز ناله مگر کار دگر کرد؟
آواز، چنان رشته‌ای از غم که برآمد ز گلویی
وانگه ز گلوی دگری سوخته و خسته گذر کرد
داغی است مرا داغ‌تر از رمله‌ی «عالج» که در آن‌جا
دوشیزه‌ی خوش چشم من از خیمه به خرگاه نظر کرد
با دیده‌ی چون تیغ کز آن پلک غلافی چو برآید
حالی، که تواند که در آن خونیِ خمار نظر کرد؟
نک، با تو چه چشم است که باز ایستد این اشک؟ چو عمری
اسرار، فرو خورد و نهان داشت ز اغیار و حَذَر کرد
تا گاهِ غروبی که غرابی زد وایی و نوایی
کی وای تو! برخیز که دلدارِ دل آرام سفر کرد
ای شبزده! آرام کش افسار! بریدی زَفَرَش را
بیچاره شتر، خونی و مالیده ز درد عربده سر کرد
آوای درای و گره محمل و فریاد جرس نیست
هان! مرگ من است اینکه خُروشید و به شور آمد و شر کرد
فریاد که کُشتند مرا عشق و جدایی و در این بین
تنها به جمال تو توان تلخیِ ایام شکر کرد
هر کس که تو را دید و نیفتاد در این راه، زیان دید
هر کس که تو را دید و نه دل باخت در این نرد، ضرر کرد

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...