کتاب «چگونه از دست آدم‌های عوضی خلاص شویم؟» [The asshole survival guide] نوشته رابرت آی.ساتن [Robert I. Sutton] با ترجمه یاسر پوراسماعیل توسط نشر ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

چگونه از دست آدم‌های عوضی خلاص شویم؟ [The asshole survival guide] نوشته رابرت آی.ساتن [Robert I. Sutton]

به گزارش مهر، نویسنده کتاب می‌گوید آن را در پاسخ به سوالی نوشته که هزاران‌بار از او پرسیده شده و به شکل‌های مختلفی مطرح می‌شود: من با آدمی عوضی (یا مشتی آدم عوضی) سروکار دارم. به دادم برس! چه باید بکنم؟ رابرت آی. ساتن می‌گوید تقریباً هر روز کسی به نوعی این سوال را از او می‌کند. این سوال علاوه بر ایمیل، از طریق توئیتر، لینکداین و فیسبوک هم به دستش می‌رسد. دانشجویان، همکاران، مراجعه‌کنندگان، دوستان، دشمنان و خویشاوندان این سوال را در جمع‌هایی از جمله کلاس‌ها، جلسات اعضای هیئت علمی، عروسی‌ها و مراسم تشییع از نویسنده این کتاب پرسیده‌اند.

مؤلف اثر پیش رو می‌گوید کتاب «قانون ورود عوضی‌ها ممنوع» بسیار بیشتر از باقی کتاب‌هایش به فروش رفته است؛ حدود ۸۰۰ هزار خواننده در ایالت متحده و ده‌ها کشور دیگر. ایمیل‌های هرروزه، رسانه‌های اجتماعی، سوالات مطبوعاتی سنتی و محاورات آزارنده، عجیب یا بامزه درباره انواع عوضی‌بازی‌ها به بخش‌هایی از زندگی‌اش تبدیل شده‌اند که انتظارشان را دارد. معمولاً از آن‌ها لذت می‌برد و سعی می‌کند با شور و نشاطی وافر به آن‌ها بپردازد.

راهبردها و توصیه‌های کتاب «چگونه از دست آدم‌های عوضی خلاص شویم؟» حاصل پژوهش‌های محققانه درباره افرادی است که دیگران را تحقیر و به آن‌ها بی‌احترامی می‌کنند. درس‌هایی که نویسنده کتاب سعی دارد از این مطالعات و پژوهش‌ها به خواننده‌اش بدهد، با داستان‌ها و راه‌حل‌هایی برگرفته از منابعِ کمتر تحقیقاتی همراه شده‌اند. به‌گفته نویسنده کتاب، این اثر از مطالبی از چهارگوشه دنیا و اینترنت استفاده می‌کند.

کتاب پیش‌رو ۷ فصل اصلی دارد که به‌ترتیب عبارت‌اند از: «هشت‌هزار ایمیل»، «عوضی‌سنجی: مشکل چقدر بد است؟»، «به‌موقع کنار بکش»، «فنون دوری‌جستن از عوضی‌ها: کاهش مواجهه»، «ترفندهای ذهنی برای محافظت از روان شما»، «مقابله‌به‌مثل» و «بخشی از راه‌حل باشید، نه مشکل».

در فصل اول، مخاطب با این بخش‌ها روبرو می‌شود: آسیبی که زده می‌شود، آنچه خواهد آمد، وِردِ تعصب‌شکن. عناوین بخش‌های فصل دوم هم به این ترتیب است: آیا مشکلی دارید؟، مشکل چقدر بد است؟ و مطمئن باش، اما واقعاً خاطرجمع نباش.

سومین فصل کتاب، این زیرمجموعه‌ها را در خود جا داده است: کوری نسبت به عوضی‌ها، فراری زیرکانه، گزینه‌های پیش رویتان و تمایل شما به خطرکردن، آیا می‌توانید از این‌جا بروید؟، برخوردهای کوتاه اما وحشتناک، ترول‌ها و سایر عوضی‌های آنلاین: نادیده‌گرفتن / قطع دوستی، [آنفرند کردن] و مسدود [بلاک] کردن، درباره بیرون انداختن مراجعه‌کنندگان، پیش‌بینی کن و بپرهیز، چه‌کاری انجام می‌دهید در مقابلِ این‌که چگونه آن را انجام می‌دهید.

در فصل چهارم «فنون دوری‌جستن از عوضی‌ها: کاهش مواجهه» مخاطب با این عناوین روبرو می‌شود: فاصله خودتان را حفظ کنید، راهبردهای زیرآبی رفتن، ریتم را کُند کن، حضور نامحسوس، سپرهای انسانی، مناطق امن، سیستم‌های اولیه اعلام خطر، ترکیب تطبیق و بداهه‌گویی. «محدودیت‌های چارچوب‌بندی متفاوت» هم تنها زیرمجموعه فصل پنجم کتاب است. در فصل ششم هم تنها یک زیرمجموعه با عنوان «جنگی برای شرافتتان» درج شده است.

فصل هفتم و پایانی کتاب دربرگیرنده این بخش است: «در باب نقشه‌ها و خارپشت‌ها».

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

نتیجه از قرار زیر است. وقتی کارهایی انجام می‌دهید که ممکن است به دیگران بربخورد، آسیب بزند یا آن‌ها را تهدید کند _ خواه کسانی که در طرف مقابل شما هستند عوضی باشند یا همکاران گرانبها _ «تفاوت بزرگی وجود دارد میان آنچه انجام می‌دهید و این‌که چگونه آن را انجام می‌دهید.» این تعبیر همیشه باعث می‌شود که به دوستم مایکل دیرینگ فکر کنم. او تاجری جدی است: یکی از مَثَل‌های مورد علاقه او این است که «سرمایه‌داری اجاقی خودپاک‌کننده است.» مایکل شغل‌هایی را در چند جا کنار گذاشته است، از جمله دیزنی و ای‌بِی، افرادی را در نقش‌های اصلی در آن جاها و جاهای دیگر اخراج کرده است و این روزها _ به عنوان سرمایه‌گذار خطرپذیری که به راه‌اندازی بیش از صد شرکت کمک کرده _ مدیرعامل‌هایی را برکنار کرده و دخل شرکت‌های ناموفق را آورده است. در واقع، مایکل سال‌ها در استنفورد همراه با من و چند همکار تدریس کرد و عاقبت هم ما را ترک کرد!

اما مایکل تقریباً محبوب همه کسانی است که کار کردن با آن‌ها را کنار گذاشت (از جمله من)، اخراجشان کرد یا تأمین بودجه‌هایشان را متوقف کرد. این به دلیل نحوه کنار گذاشتن اوست. او با افراد با احترام برخورد می‌کند و هم در حین جدایی و هم بعد از آن به لحاظ عاطفی از افراد حمایت می‌کند. وقتی مایکل با همکاران عالی («۹۵ درصد اوقات») یا عوضی‌های گهگاهی («۵ درصد یا کمتر») کار می‌کرد، به من می‌گفت که بخش «چگونگیِ» کارهایش را با «در نظر داشتن زاویه دید آن فرد» طراحی می‌کند. حتی وقتی با یک فرد عوضی رابطه‌اش را قطع می‌کند، تلاش می‌کند تا «حقیقت را به شیوه‌های محترمانه و همدلانه منتقل کند».

مطمئناً مایکل در طول این مسیر تعداد کمی هم دشمن تراشیده است و، با نگاه به گذشته، برایش این سوال پیش می‌آید که آیا می‌توانست با آن‌ها هم گرم‌تر و همدل‌تر باشد. مایکل این‌گونه است؛ او قرار است خودش را سرزنش کند نه دیگران را _ حتی هنگامی که احتمالاً آن‌ها مقصرند. او مزایای درنگ‌کردن در برچسبِ عوضی زدن به دیگران و سریع به خودْ برچسبِ عوضی‌زدن را می‌فهمد.

این کتاب با ۲۴۷ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۵ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...