حمید حیاتی از غیرقابل چاپ اعلام شدن رمان جدیدش با عنوان «اگر چه گوارا سیگار نمی‌کشید» خبر داد.

این نویسنده با اعلام این خبر به ایسنا گفت: این رمان که قرار بود در نشر آگه منتشر شود، بعد از این‌که یک سال در اداره کتاب وزارت ارشاد ماند، بدون هیچ دلیل خاصی غیرقابل چاپ اعلام شد.

 او درباره داستان «اگر چه گوارا سیگار نمی‌کشید» توضیح داد: این رمان داستان سه جوان در دهه ۶۰ است که هوادار یکی از گروه‌های چپ و مارکسیستی می‌شوند. سپس آن‌ها با فردی آشنا می‌شوند که کتاب‌های فلسفی زیادی از هگل و نیچه و شوپنهاور  خوانده و دنیادیده است. این فرد به روشنگری آن‌ها می‌آید و به این جوانان می‌گوید چیزهایی که این گروه‌ها می‌گویند و آن‌چه‌ را تبلیغ می‌کنند، دروغ است و  مارکس صرفا یک فیلسوف است نه آن چیزی که این گروه چپ درباره‌اش می‌گویند. بعد این سه جوان به این نتیجه می‌رسند که خیلی کوته‌بینانه وارد این گروه شده‌اند.

................ هر روز با کتاب ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...