بریده‌ای از کتاب «حدیث نفس» | نی


من و شاهرخ [مسکوب] در شش متوسطه‌ی دبیرستان صارمیه هم‌کلاس شدیم. شادروان مصطفی رحیمی هم از این کلاس بود. ما سه تن انشانویسان برجسته کلاس بودیم و پس از قرائت انشای هر یک، عده‌ای معین از شاگردان برای افاضات یکی از ما دست می‌زدند. اما در حالی که انشای آن دو اصیل و بافکر بود، نوشته من، «سرقت ادبی» بود. روزی همان اوایل سال هنگام زنگ تفریح در حیاط مدرسه، کسی از پشت دستی به شانه‌ام زد. برگشتم. شاهرخ بود. بی‌مقدمه و بی‌رودربایستی گفت: «این مهملات چیست روی کاغذ می‌آوری و نشخوارهای قلابی و بی‌ارزش رمانتیک‌های فرانسوی‌ را به خورد معلم بی‌خبر و شاگردان کلاس می‌دهی؟ چرا به جای این‌ها کتاب حسابی نمی‌خوانی؟» من که نمی‌خواستم خود را از تک‌وتا بیندازم٬ گفتم «مثلاً؟» گفت: «بهت می‌گم… اول به من بگو پول نقد چه‌قدر داری؟» با تعجب ولی صادقانه گفتم: «پنج ریال.» گفت: «همین؟» گفتم: «یک تومان هم در خانه دارم.» گفت: «فردا همه را همراهت بیار.» و رفت سراغ یکی از بچه‌های کلاس که پدرش مردی فاضل، مشهور و صاحب‌امتیاز و سردبیر مجله معروفی در اصفهان بود. فردا با ۱۵ ریال وجه نقد آمدم. شاهرخ آن را گرفت و به پسرک داد و کتابی با خود آورد: تاریخ بیهقی. و به من گفت: «تو پنج ریال دیگر بابت این کتاب به این آقا بدهکاری. هر وقت پول پیدا کردی به او بده.» عصر رفتیم منزل شاهرخ و نشستیم به خواندن تاریخ بیهقی که معلوم بود شاهرخ با آن آشناست. سپس پول بیشتری به پسر ناخلف می‌دادیم و برایمان سیاست‌نامه، شاهنامه، خمسه نظامی و امثالهم از کتابخانه‌ی ابوی می‌آورد. می‌رفتیم خانه‌ی ما و آنجا باهم سرگرمِ خواندن و درس و فحص می‌شدیم.

زهره ترابی

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...