رمان «خوش‌شانس» نوشته نیکلاس اسپارکس با ترجمه زهرا تابشیان توسط نشر خزه منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش مهر، نیکلاس اسپارکس از یک سوی در این رمان، سرخوشی و سبکبالی نویسندگان مدرن امریکایی را روایت کرده و از سوی دیگر، ساختار و درونمایه‌ قصه‌های کلاسیک را رعایت کرده و به موضوعاتی چون نبرد خیر و شر و دست تقدیر پرداخته است. او از محبوب‌ترین نویسندگان زنده‌ دنیاست که همه‌ آثارش در فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویورک تایمز قرار دارد.

رمان‌های اسپارکس به ۵۰ زبان ترجمه شده و بیش از ۱۰۵ میلیون نسخه از آنها در کشورهای مختلف، به فروش رسیده است. اما بین آثار این نویسنده، چهاردهمین رمانش یعنی «خوش‌شانس»، جایگاه ویژه‌ای دارد و علاوه بر استقبال از سوی عامه‌ مخاطبان، به مذاق منتقدان و اهالی جدی ادبیات خوش نشسته است.

رمان «خوش‌شانس» داستان سربازی آمریکایی در جنگ عراق است که در کشاکش مواجهه با مرگ، به شکلی اتفاقی عکس زنی زیبا را پیدا می‌کند و همین عکس، سرنوشت او را به گونه‌ای دیگر رقم می‌زند.

ترجمه فارسی این‌کتاب با ۳۵۲ صفحه و قیمت ۴۵هزار تومان منتشر شده است.

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...