"حسن ملک‌شاهی" استاد کهنه‌کار حوزه فلسفه اسلامی که به ویژه با ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا و فصول منتزعه فارابی شناخته می‌شود، عصر روز دوشنبه در بیمارستان طالقانی تهران درگذشت.

دکتر ملک‌شاهی که مدتی به علت عارضه‌ ریوی در بستری بود، عصر دوشنبه در بیمارستان طالقانی تهران دار فلانی را وداع گفت. مراسم تشییع پیکر استاد ملک‌شاهی، ساعت 9 صبح پنج‌شنبه 22 فروردین از مقابل مسجد دانشگاه تهران به سمت بهشت زهرا (س) برگزار خواهد شد.

حسن ملک‌شاهی متولد سال 1307 در بابل بود. تحصیلات خود را در مدرسه‌های خیرات‌خان مشهد و سپهسالار تهران گذراند. دروس خارج را در نجف اشرف گذراند و درجه‌ اجتهاد را از محضر آیات عظام خویی و شاهرودی اخذ کرد.

به گزارش ایبنا، وی از سال 1352 به مدت 15 سال مدیریت گروه فلسفه‌ دانشکده‌ الهیات دانشگاه تهران را برعهده داشت و نیز استاد مدعو در دانشگاه پرینستون آمریکا بود. ملک‌شاهی پیش از آن از مجلس درس استادانی چون ادیب نیشابوری، بدیع‌الزمان فروزانفر، فاضل تونی و مهدی الهی ‌قمشه‌ای استفاده کرده بود.

از آثار وی می‌توان به «حرکت و استیفای اقسام آن»، «تهذیب ‌المنطق»، «اثولوجیا»، «السیاسته‌ المدنیه»، «ترجمه و شرح اشارات و تنبیهات ابن سینا»، «الهیات شفا» و «فصول منتزعه» ابونصر فارابی اشاره کرد. عمده آثار او در سال‌های اخیر از سوی موسسه انتشارات سروش به چاپ رسیده بود.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...