نظریه‌پرداز جمهور ناب | هم‌میهن


با نزدیک شدن به سومین سالگرد درگذشت آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی، همچنان در محافل سیاسی و عقیدتی اظهارنظرهایی درباره نظریه‌های ایشان به گوش می‌رسد و در این میان شاید یکی از مهم‌ترین و ویژه‌ترین بحث‎ها بر سر نظرات او به موضوع جایگاه صندوق رای و خواست مردم در نظر او بازگردد. به همین مناسبت، به برخی از مهم‌ترین محورهای بیان‌شده توسط وی در کتاب‌هایش اشاره شده است:

محمدتقی مصباح یزدی

«نظریه سیاسی اسلام»
چاپ اول: 1378

جمهوری، نفی سلطنت است. نفی سلطنت در عنوان جمهوری مطرح شد؛ یعنی سلطنت را قبول نداریم. در واقع عنوان و نقش اصلی‌اش جنبه سلبی آن است. اما جمهوری محتوایش چیست؟ محتوایش اسلام است، دو چیز در کنار هم نیست. قالب و محتواست نه دو محتوا در عرض هم. پس تعارض اصلاً معنی ندارد. ما مشرک نیستیم. ما موحدیم. یک مبنا برای دین و برای قانون بیشتر قائل نیستیم، آن خداست. بنابراین اصل اسلام است در کنار اسلام چیز دیگری نمی‌توانیم معنی کنیم و قرار بدهیم جمهوریت به معنای ایجابی آن در انقلاب اسلامی مطرح نبود. مفهوم جمهوری هیچ چیزی را نمی‌‎تواند به ما بگوید. جمهوری، نفی موروثی بودن حکومت است. وقتی حکومت، موروثی نبود، در یک خانواده نبود، در یک طبقه‌ای نبود، در یک طیفی نبود، حالا اسمش را بگذارید سلطنتی یا جمهوری یا سومی. ملاک این است که محتوایش اسلام باشد، شکلش هم موروثی نباشد.

«حکیمانه‌ترین حکومت»
چاپ اول: 1394

اگر در تصویب قوانین حکومت اسلامی، احکام ثابت اسلام رعایت نشود و قوانین مصوب برخلاف قوانین و احکام اسلام باشند، آن قوانین غیراسلامی‌اند؛ هرچند همه نمایندگان مردم به‌اتفاق‌آرا به آنها رأی داده باشند. قانونی که ضد احکام ثابت اسلام باشد، سندیت و مشروعیت ندارد... نباید ازنظر دور داشت که ولیّ امر مسلمین و هیچ منبع قانون‌گذاری دیگری، حق ندارد که بدون رعایت قواعد کلی اسلام و موازین و ارزش‌های اسلامی، به‌دل‌خواه خود، احکام و قوانین متغیر وضع کند.

...

تفاوت اصلی نظام اسلامی با دیگر نظام‌های امروزی دنیا در این نهفته است که هدف اسلام از تشکیل زندگی اجتماعی و حکومت، فقط این نیست که نان و آبی برایمان فراهم شود و خواسته‌های حیوانی‌مان تحقق یابد؛ بلکه اصل این است که ارزش‌های انسانی و الهی بر جامعه حاکم شود. بدیهی است که اگر آن ارزش‌های انسانی و الهی حاکم شد، نیازمندی‌های مادی نیز به بهترین شکل تأمین می‌شود... اگر زمانی، میان ارزش‌های معنوی و ارزش‌های مادی تزاحم درگرفت، در نگاه طرفداران نظام اسلامی، تقدم و اولویت با ارزش‌های معنوی، خداپرستی، عدالت و تحقق آرمان‌های اسلام است.

«آذرخشی دیگر در آسمان کربلا»
چاپ اول: 1379

از حدود یک قرن پیش تا به حال، چنین وانمود شده که اگر بخواهیم کار اجتماعی در قالب تشکل باشد، باید به صورت حزب باشد. از صدر مشروطیت تا به حال هم احزابی که تشکیل شده کارنامه‌های خوبی ندارند، حتی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم احزابی که تشکیل شد، چندان چنگی به دل نمی‌زد... تأکید بر این است که ما باید تشکل‌های دینی قوی داشته باشیم، اما نه با مدل غربی حزب، ما در اسلام مدل حزب نداریم. این‌ها همه از غرب است. ممکن است که از بعضی جهات محسناتی هم داشته باشد، اما جهات عیبی هم دارد که اگر روش بهتری داشته باشیم، چرا آن را انتخاب نکنیم؟ روش بومی خودمان، روش اسلامی خودمان، هیئت‌های مذهبی.

«در پرتو آذرخش»
چاپ اول: 1381

بعضی از ما تصور می‌کنیم رأی دادن امری است که تنها به خود ما مربوط می‌شود. خیر، این چنین نیست. رأی دادن حق نیست، بلکه تکلیف است. باید در انتخابات شرکت کرد و رأی داد و باید اصلح را شناخت و به او رأی داد. مسامحه در رأی دادن جایز نیست. از سر هوس به کسی رأی دادن بازی کردن با اسلام است. باید از همین امروز درصدد تحقیق باشید و بررسی کنید که چه کسی برای اداره مملکت از دیگران اصلح است. آیا اهمیت سپردن چنین امانتی به کسی که می‌خواهد سرنوشت کشوری را در دست بگیرد، از عروس کردن یک دختر کمتر است؟ شما اگر بخواهید دختر خود را عروس کنید، آیا در مورد شخص خواستگار تحقیق نمی‌کنید؟ آیا باید به همین اندازه که چند پوستر به در و دیوار زده شود و شعارهایی داده شود، اکتفا کنید؟ رأی دادن یک تکلیف است، نه حقی که بگویید حق خودم است و به هر کس خواستم رأی می‌دهم. زمانی که رأی می‌دهید در این دنیا کسی که از شما مؤاخذه نمی‌کند؛ اما تا روز قیامت هر اثری بر رأی شما مترتب شود، شما هم در آن شریک هستید.

«پرسش‌ها و پاسخ‌ها»
چاپ اول: 1377

آنچه از روایات موجود در کتاب‌های روایی شیعی استفاده می‌شود این است که در زمان غیبت، فقیهی که واجد شرایط مذکور در روایات باشد، حق حاکمیت دارد و به تعبیر برخی روایات از طرف معصومان به حکومت نصب شده است. مشروعیت حکومت فقها زاییده نصب عام آنان از سوی معصومان است که آنان نیز منصوب خاص از جانب خدای متعال هستند. از نظر شیعه به همان معیاری که حکومت رسول‌الله مشروعیت دارد، حکومت امامان معصوم و نیز ولایت فقیه در زمان غیبت مشروعیت خواهد داشت؛ یعنی مشروعیت حکومت هیچ‌گاه مشروط به رأی انسان‌ها نبوده، بلکه امری الهی و با نصب او بوده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...