آنتوان چخوف

19 بهمن 1384

آنتوان-چخوف

در ضمن تحصیل به انتشار قصه­‌های طنزآمیز در مجله­‌های گوناگون دست می‌زد که بسیار زود مورد توجه قرار گرفت. همین امر موجب شد که دست از پزشکی بردارد و یکباره به ادبیات و داستان­‌نویسی بپردازد... او بی هیچگونه عبارت پردازی یا لحن ملالت بار، تسلط جهل، وحشی­گری و فقر و خرافات و میخوارگی را در روسیه بیان کرده و از فساد دستگاه حکومت و رشوه‌­خواری و به طور کلی از استبداد تزارها تصویری کامل پیش چشم گذارده است.

آنتوان پاولوویچ چخوف، Chekhov, Anton Pavlovich نمایشنامه­‌نویس و داستان‌­نویس روسی (1860-1904) در کریمه Crimee زاده شد، اجدادش از دهقانان بودند و پدرش دکانداری کم‌درآمد. چخوف کودکی را در دکان پدر و در محیطی ساده گذراند و هنگامی که خانواده در جستجوی کار بهتر به مسکو عزیمت کرد، او تنها در زادگاه خود ماند تا به تحصیلاتش ادامه دهد، پس از آن به دانشگاه مسکو رفت، در رشته پزشکی به تحصیل پرداخت و در 1884 آن را به پایان رساند. چخوف در ضمن تحصیل به انتشار قصه­‌های طنزآمیز در مجله­‌های گوناگون دست زد که بسیار زود مورد توجه قرار گرفت. همین امر موجب شد که دست از پزشکی بردارد و یکباره به ادبیات و داستان­‌نویسی بپردازد. اولین مجموعه قصه چخوف «قصه‌های گوناگون» Pestrye Rasskazy (1886)، شامل قصه‌­های کوتاه توصیفی و جاندار است آمیخته با طنز و شوخ­‌طبعی از زندگی طبقه کاسب و کارمندان اداری و خصوصیت‌های اخلاقی و روحی آنان. این قصه­‌ها چنان موفقیت و شهرتی به دست آورد که بعضی از آنها نزد عامه مردم مورد تمثیل قرار گرفت، اما چخوف پس از چندی از نوشتن قصه­‌های کوتاه و خنده‌­آور دست برداشت و توجه خود را به اعمال و حوادث و مسائل حاد زندگی مردم در انتهای قرن نوزده معطوف داشت که غباری از غم بر آن دیده می­‌شد و با لحنی انتقادآمیز همراه بود.

ادراک چخوف از نظر داستان‌پردازی با موپاسان
Maupassant، داستان‌نویس فرانسوی که چخوف برای او ستایش فراوان قائل بود، قابل قیاس است و به این ترتیب داستان او به نام «استپ» Step (جلگه‌های پهناور سیبری) (1887) قالب تازه‌­ای با خصوصیت‌های جدید در داستان‌­نویسی روسیه وارد کرد و اولین اثر مهم چخوف به شمار آمد. نویسنده خود درباره آن گفته است که این کتاب داستان نیست، بلکه دایره‌­المعارف استپ است که هر فصلی از آن خود قصه‌­ای را تشکیل می­‌دهد و در عین حال با یکدیگر ارتباط دارد. چخوف در این اثر سفر کودکی را نشان می­‌دهد که بر ارابه‌ای حامل بسته‌­های پنبه نشسته تا به شهر برود، پس به پیروی از آن ارابه‌­ران، از میان استپ می­‌گذرد و پیوسته تغییر مکان می­‌دهد. در واقع قهرمان اصلی کتاب «استپ» است که از قهرمانان زنده، جاندارتر و گویاتر است و چخوف در این اثر موفق شده است که به استپ روح انسانی بخشد و آن را چنان وصف کند که گویی مانند مردمی که از آن عبور می­‌کنند، رنج می‌­برد و مانند آنان از غم می‌نالد و از شادی می­‌خندد. سراسر داستان از تصویرهای بسیار پرارزش سرشار است.

چخوف در 1887 نمایشنامه «ایوانوف»
Ivanov را بر صحنه آورد که پس از چند شکست، سرانجام با پیروزی روبرو شد. از آن پس در زندگی چخوف حوادث برجسته‌­ای روی نداد، جز سفری به ساخالین که نشانه‌­هایی از آن در داستان‌های کوتاهی مانند «جزیره ساخالین» Ostrov Sakhalin (1891) و در «تبعید» V Ssylke (1892) دیده می‌­شود. چخوف در قحطی 1892 که جنوب روسیه را ویران کرد، در سازمان مددکاری بهداشتی شرکت کرد و پس از آن سال‌های متمادی را در ملک کوچکی که در نزدیکی مسکو خریده بود، گذراند و بیشتر آثار مشهور خود را در آنجا خلق کرد، سپس بر اثر بیماری سل به جنوب روسیه رفت و در کریمه مستقر شد و در این منطقه غالباً با نویسندگانی چون، ماکسیم گورکی و تولستوی ملاقات داشت، در 1901 چخوف با اولگا کنیپر Olga Knipper هنرپیشه تئاتر مسکو ازدواج کرد و چندی با او در آب و هوای گرم یالتا Yalta به سر برد و برای مراقبت بیشتر از مزاج رنجورش چندین بار نیز به فرانسه و آلمان سفر کرد. از آثار معروف این دوره نمایشنامه «مرغ دریایی» Chayka است در چهار پرده که در 1896 در مسکو برصحنه آمد و اولین پیروزی چخوف را در عالم تئاتر به همراه آورد. قهرمانان این نمایشنامه مردمی عادی و گرفتار ملال و افسردگی‌اند. مردمی سرخورده، زیر بار سنگین زندگی خرد شده و از عشق رانده. پس بازیگری مشهور که آرزوی نویسنده شدن و شهرت و افتخار و در نتیجه ازدواج با دختر دلخواهش را دارد، در یکی از نمایشنامه‌­هایش با شکست روبرو می­‌شود، دختر که طالب شهرت است، از وی رو برمی‌­گرداند و به دنبال نویسنده‌­ای باب روز می­‌رود و جوان که به‌هیچ‌­وجه نتوانسته است علاقه او را به خود جلب کند، دست به خودکشی می­‌زند. چخوف در این نمایشنامه از آرزوهایی سخن می­‌گوید که بر اثر عدم تناسب با قدرت شخص هرگز برآورده نمی­‌شود و موجب شکست و سرخوردگی او می‌­گردد. از نظر چخوف حتی اگر انسان برحسب تصادف به آرزوهایش دست یابد، به سبب پوچی آن خود را شکست خورده و نابود می‌­بیند.

 آنتوان چخوف

همین نکته وضع روحی مردم روسیه را در آخر قرن نوزده نشان می­‌دهد، مردمی که پیوسته در نگرانی بسر می­‌برند، ولع تازه‌­جویی دارند و از تحقق بخشیدن به رؤیاهای خود ناتوانند. درست مانند مرغ دریایی که بر بالای دریاچه پرواز می­‌کند و در لحظه‌­ای که به رؤیای آزادی دست می­‌یابد، با تیر صیاد فرو می­‌غلتد. نمایشنامه مرغ دریایی نقطه عطفی در تحول تئاتر روسیه به شمار آمد و پیروزی آن که برای چخوف امری ناگهانی بود، او را به استادی و استعداد خویش در نمایشنامه­‌نویسی مطمئن کرد. پس در 1900 نمایشنامه «عمو وانیا»
Dyadya Vanya را بر صحنه آورد که مانند مرغ دریایی پیروزی بسیار به دست آورد و اندیشه‌­ای را نمودار ساخت همانند اندیشه ایبسن درباره وظیفه هرفرد نسبت به خویش. در 1901 نمایشنامه «سه خواهر» Tri Sestry در چهار پرده به اجرا درآمد. هیچ‌­یک از آثار چخوف مانند این نمایشنامه، مذلت و مسکنت عظیم روسیه را در آخر قرن نوزده پیش چشم نمی‌­آورد. سه خواهر که تا حدی از جاذبه زنانه برخور دارند، در شهرستان کوچک و خاموش و ملالت­‌باری به سر می­‌برند و با وجود اختلافهای فکری و روحی هدف مشترکی دارند و آن رفتن به مسکو و هرگز بازنگشتن به شهر کوچک خویش است. در این میان هنگی از ارتش به شهر آنان وارد می­‌شود. ورود افسران وضع شهر و از جمله وضع خواهران را تغییر می­‌دهد و آمد و رفت آنان به خانه این سه خواهر ایشان را به زندگی در شهر خود بیشتر پایبند می­‌سازد، هریک با افسری آشنا می­‌شود و از نور امید دل خود را روشنی می­‌بخشد، افسوس که این رستاخیز پایدار نیست، سپاهیان احضار می‌شوند و افسران ناچار به ترک شهر می­‌گردند و در نتیجه سرنوشت سه خواهر به تنهایی غم‌انگیز قبل بازمی‌­گردد. از آن پس سفر به مسکو از یادشان می­‌رود و جز تسلیم به سرنوشت راه دیگری برایشان باقی نمی­‌ماند. چخوف در این نمایشنامه تحمل و تسلیم بشر را نتیجه بدبختی و تیره‌­روزی می­‌داند.

نمایشنامه «باغ آلبالو»
Vishneviy sad آخرین نمایشنامه چخوف در سال مرگش انتشار یافت که مانند سایر نمایشنامه‌­های او از حوادث برجسته و پیچ و خم‌های داستانی خالی است. تنها حال روحی قهرمانان است که محیط تازه­‌ای پدید می‌­آورد. باغ آلبالوئی که پر از درخت و گل است و پرندگان پیوسته بر آن نغمه‌­سرایی می­‌کنند و مورد علاقه فراوان مالکان است، بر اثر دگرگونی‌های زندگی و وضع نامساعد مالی باید خراب شود تا زندگی مالکان را از ورشکستگی نجات دهد. در این اثر وداع حزن­‌انگیز با همه اصالت‌های طبقه زارع که محکوم به نابودی است، دیده می­‌شود. نمایشنامه باغ آلبالو با موفقیت بسیار در تئاتر هنری مسکو بر صحنه آمد. چخوف همچنان برتعداد داستان‌های خود می‌­افزود که غالبا به سبب آنکه نمودار حال و اوضاع مردم زمان خود بود، از محبوبیتی روزافزون نزد عامه مردم برخوردار می‌­گردید.

داستان «زندگی من»
Moya Zhizn (1896) حاکی از احساس تلخ و بدبینی است که پیوسته در نظر چخوف به امید به آینده همراه بوده است. داستان «اتاق شماره شش» Palata No 6 (1892) از قویترین داستان‌های چخوف به شمار می‌­آید و مربوط به سال‌هایی است که پس از قتل آلکساندر دوم، دگرگونی شدیدی در وضع اجتماعی روسیه پدید آمد و فقر و تیره‌­روزی همه‌­جا را فرا گرفت. چخوف که ترسیم کننده این وضع و این تیره‌­روزی است داستان اتاق شماره شش را بر این زمینه قرار داده است و اتاق بیمارستانی را در شهرستانی نشان می­‌دهد که به صورتی کثیف و بی­‌نظم با چند بیمار روانی به حال خود رها شده و جز نگهبانی که گاه با مشت بیماران را به سکوت وا می‌دارد، کسی به فکر آنان نیست. تنها پزشک شهرستانی که از تنگ نظری و نادانی همشهریانش نفرت یافته، از این اتاق و بیمارانش دیدن می­‌کند، با یکی از بیماران که پیوسته گمان می­‌کند مورد تعقیب قرار گرفته است، آشنا می­‌شود و غالب اوقات را با او به بحث و گفتگو می­‌گذراند، اما سرانجام این پزشک درستکار نیز از طرف حاکم شهر به بیماری روانی منسوب می‌­گردد و در همان بیمارستان بستری می­‌شود. در این اثر ترک مطلق اراده در همه شکل توصیف می‌­گردد.

آنتوان چخوف

چخوف در «قصه یک ناشناس»
Rasskaz Neznakomova (1893) یکی از زندگیهای پوچ و بی­‌ثمر را بیان می­‌کند و با تلخی از انحطاط اخلاقی مردم زمان و خودستایی و نخوت و بی­‌شرمی و بی­‌خیالی سخن می­‌گوید. در داستان «ملال آور» Skuchnaya Istoriya انحطاط عقل و درایت بر اثر یکنواختی کار عادی، توصیف می­‌گردد. داستان «ماژیکها» Mujiki (1897) مهمترین سندی است درباره زندگی دهقانان روسیه در اواخر قرن نوزده. چخوف بی هیچگونه عبارت پردازی یا لحن ملالت بار، تسلط جهل، وحشی­گری و فقر و خرافات و میخوارگی را در روستاها بیان کرده و از فساد دستگاه حکومت و رشوه‌­خواری و به طور کلی از روسیه تحت یوغ استبداد تزارها تصویری کامل پیش چشم گذارده است. در آثار چخوف هرگز به حوادث شدید و هیجان انگیز برنمی‌­خوریم. داستان‌ها همه از یک سلسله اعمال و وقایع کوچک جاری تشکیل شده که از سادگی کامل برخوردار است و همین سادگی و صراحت موجب نفوذش در خواننده می­‌شود. چخوف با روشن­‌بینی و دقت یک پزشک، اعمال و روحیه و زندگی روزانه مردم را مورد مطالعه قرار می‌­دهد؛ روزهایی که با خستگی، بیهودگی، تنهایی و ناامیدی به پایان می­‌رسد. نمایشنامه­‌ها نیز عاری از زرق و برق و جلال و شکوه است. تنها نکته‌­های غم‌­انگیزی که در آنها جای دارد، از زندگی سخت و خشونت‌­بار و بی­‌فرهنگی جامعه روسیه در آخر قرن نوزده حکایت می­‌کند. چخوف در این وضع غم‌­انگیز پیوسته به یافتن راه گریز و نجات امیدوار و در انتظار روز موعودی است که مردم با کوشش و تلاش خود که او به آن ایمان راسخ دارد بتوانند همه موانع را از میان بردارند. ماکسیم گورکی درباره چخوف نوشته است: «من هرگز انسانی ندیدم که چنین عمیق و چنین کامل به اهمیت کار به عنوان اساسی‌­ترین عامل در تمدن زندگی امروز پی برده باشد.»

در نمایشنامه­‌های سال‌های آخر زندگی چخوف، شفقت و عطوفت فراوانی به بشر و سرنوشتش نشان داده می­‌شود. از طرف دیگر به سبب آنکه اجدادش از دهقانان برده بوده­‌اند، وی همیشه همدردی و صمیمیتی نسبت به مردم فقیر و تحت فشار ابراز می‌­دارد. چخوف در ادبیات روسیه خالق سبکی تازه در شیوه نمایشنامه‌­نویسی و داستان­‌نویسی شده است. مکاتبات چخوف نیز از ارزش بسیار برخوردار است. آثار چخوف مورد ستایش نویسندگانی چون تولستوی و ماکسیم گورکی قرار گرفت و به طور مستقیم یا غیر مستقیم در بیشتر رمان­‌نویسان معاصر او نفوذ فراوان برجای گذاشت. چخوف از بزرگترین و برجسته‌­ترین داستان­‌نویسان واقع­‌بین روسیه در دوران قبل از انقلاب به شمار می‌­آید.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...