"گفت‌وگو با کافکا" با ترجمه‌ی فرامرز بهزاد پس از سه دهه دوباره منتشر شد.

این اثر که گفت‌وگوی "گوستاو یانوش" با "فرانتس کافکا" است، 33 سال پیش به فارسی برگردانده شده است.

"گوستاو یانوش" - نویسنده‌ی چک - در جوانی به دلیل همکار بودن پدرش با کافکا، بعضی وقت‌ها به اداره‌ای که کافکا در آن کار می‌کرد، می‌رفت و با او گپ می‌زد. شب‌ها صحبت‌هایی را که با این نویسنده در طول روز رد و بدل شده بود، یادداشت می‌کرد، که سال‌ها بعد این یادداشت‌ها به دست مکس برود رسید و به کوشش وی، این کتاب منتشر شد.

کتاب یادشده اولین‌بار در سال 54 با ترجمه‌ی بهزاد از سوی نشر خوارزمی منتشر شد و در سال 57 به چاپ دوم رسید و از آن زمان دیگر منتشر نشد، که حالا بعد از 30 سال دوباره منتشر شده است.

کافکا روز سوم جولای سال 1883 در یک خانواده‌ی یهودی آلمانی‌زبان در پراگ - پایتخت جمهوری چک - متولد شد و در سوم ژوئن 1924 در آسایشگاهی در منطقه‌ی "کرلینگ" نزدیک وین درگذشت. پیکر این نویسنده روز یازدهم ژوئن پس از انتقال به پراگ به خاک سپرده شد.

به گزارش ایسنا، داستان‌های کوتاه زیادی از کافکا به‌جا مانده‌اند، که از جمله‌ی آن‌ها هستند: «توصیف جنگ» (1904)، «مقدمات عروسی در ییلاق» (1907)، «تفکر» (1912)، «محاکمه» (1912)، «در تبعیدگاه» (1914)، «رییس آرامگاه» (1917)، «دیوار چین» (1917) و «پیامی از سوی امپراتور» (1919).

«محاکمه» (1925)، «قصر» (1926) و «آمریکا» (1927) هم از رمان‌های منتشرشده‌ی او هستند.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...