ویژه‌‌سالگرد

کتاب‌نیوز جایی است در وسط شهر، پلاک 35. از همان بدو تاسیس به جز یک نفر (از دوستان ضخیم حاجی!)که فهمید؛ کار چگونه است و منظورمان از شروع این کار و راه‌اندازی این سایت چیست؟!(البته امیدواریم فهمیده باشد!) تقریبا هیچکدام از ارگانهای دولتی و غیر دولتی فرهنگی و غیر فرهنگی، ریالی کمکمان نکردند و به بهانه‌های مختلف پیچاندندمان.

وزارت ارشاد هم گفت اگر می‌خواهید "اورت" کمکتان کنیم باید خبرگزاری بزنید که رییس‌مان گفت: عمرا. وقتی پرسیدیم چرا؟ گفت؛ "اینطوری باشد؛ کتابهای مزخرف و بعضا ضد مبانی‌مان را که کم هم نیستند، باید توی بوق کنیم، تا ملت بخوانند!"

اصولا در کتاب‌نیوز، ارزشهای مشخص و اعتقادات معینی وجود دارد که از همان ابتدا خیلی‌ها با دیدن سایت متوجه شدند و در سایتهایشان نوشتند: " کتاب نیوز سایتی‌ حرفه‌ای است، اما آنطور که از نوشته‌هایشان معلوم است جهت‌گیری خاصی دارند!" و به همین علت هم از خیر ثبت سایت به عنوان خبرگزاری گذشتیم.


آقای رئیس

رییس و صاحب امتیاز و مدیر مسوول سایت. معروف به نفس، عزیز دل، و دیگر القابی که عاری از هر گونه پاچه‌خواری است! اگر یک روز به سایت آمدید خواستید بدون معرفی ایشان را بیابید، همان است که همیشه می‌خندد. کمی هم موی جلوی سرش ریخته و به زور عصاره‌ی سبوس برنج سعی در نگه‌داشتن باقی‌اش دارد. حاجی علاوه بر اینکه مسوول کتاب نیوز است بابای حنانه هم هست! و به احتمال زیاد یکی از علت‌های تلاش برای جلوگیری از بی‌مویی زودرس، آبروی حنانه باشد. که فردا همکلاسی‌هایش نگویند: "حنانه این کچله که اومده درستو بپرسه باباته؟!"

انتقاد پذیر است البته به شرطی که بتوانیم قانعش کنیم که فلان کاری که در حال انجامش است اشتباه است و الا … فاذا عزمت فتوکل علی الله و الله یعصمک من الناس. هر کاری را یک‌بار بیشتر نمی‌گوید، یا حداکثر دوبار. اگر انجام دادی که هیچ، ندادی دیگر نمی‌گوید، می‌گذارد وقت مقتضی!

خیلی کم می‌نویسد. بیشتر وقتی می‌نویسد که یک قضیه به نظرش خیلی مهم باشد. یادم هست یک بار برای یک بابایی جوابیه نوشت، بنده‌ی خدا نزدیک بود تا ابد نوشتن را کنار بگذارد!

آقای برادر
بیشتر تیتر یک‌های سایت را می‌زند. دبیر صفحه‌‌ی یک روزنامه. طنز نویسی‌اش معرکه است. یک بار که یکی از نوشته‌هایش را در اتوبوس می‌خواندم، طوری ‌خندیدم که ملت فکر کردند؛ دیوانه‌ام. قبلا دبیر سرویس معارف یکی از این سایتهای دولتی بود که به خاطر بعضی نوشته‌هایش در نقد یکی از دولتی‌ها، عذرش را خواستند! چند وقت پیش هم کلاه کاسکت موتورش را دزد برد. همانقدر که برای دزدیده شدن کلاه کاسکت درپیت و قراضه‌اش ناراحت شد، برای آن موضوع هم ناراحت شد!

آقای مبارک
دانشجوی فوق لیسانس علوم سیاسی. بچه‌ی بالا شهر، مرفه از نوع با دردش! بیشتر پیراهن‌های راه‌راه ریز دارد با رنگ‌های روشن. سر سفره کمتر حرف می‌زند و بیشتر توجهش به سفره است. همیشه هم یک بلیط دوسره‌ی قطار به مقصد مشهد در کیفش پیدا می‌شود. زیرا که چند ماهی است ازدواج کرده و همسرش هم ساکن مشهد. کافی است دلش بگیرد، به بهانه‌ی خرید ماست هم که شده می‌رود بیرون. یک ساعت بعدش زنگ می‌زند که خداحافظ من دارم می‌رم مشهد!
با حفظ سمت سردبیر سایت 1404 هم هست. برای آشنایی بیشتر بروید ببینید، متوجه می‌شوید؛ این برادر ما چه مرد شریفی است؛ WWW.IRANe1404.COM

آقای عینکی
عزیز دل برادر! از آن طلبه‌هایی که به درد اسلام و مسلمین خواهد خورد. ان‌شاءالله!
کلی از این آدم‌های معروف در حوزه ادبیات و مخصوصا تاریخ را می‌شناسد که من حتی اسمشان را هم نشنیده‌ام. محجوب است و در مواقع شرم گوشهایش سرخ می‌شود. یک بار هم قرار بود با ستاد استهلال ماه رمضان برود ماه را ببیند که نشد! و چه خوب شد که نشد، چون ماشینی که قرار بود سوار شود، سقوط کرد در دره! رفته بود، معلوم نبود چه کسی می‌خواست "این لیست" ارائه کند.
خیلی کم می‌نویسد. خودش می‌گوید قلمم خیلی رسمی است و دارد تلاش می‌کند غیر رسمی‌اش کند!
اگر سلام کند و جوابش را ندهی بار دوم سلام می‌کند. اگر باز هم جواب ندادی بلند‌تر می‌گوید:
ــ سلام پرت کردیم جناب ...

خانم علوی
اصلیتشان بر می‌گردد به خطه‌ی سرسبز گیلان و اینطور که در وبلاگشان نوشته بودند، احتمالا از اقوام میرزا کوچک‌خان جنگلی هستند. عرق ملی‌شان بالاست! البته این کشف (بالا بودن عرق نسبت به شمال) نزدیک بود به قمیت کوبیده شدن گوشی تلفن بر سرم تمام شود. اینطور هم که از نوشته‌هایشان معلوم است، به قلم
جلال آل احمد علاقه دارند. دانشجوی رشته‌ی جامعه شناسی هستند و قل خانم امیدوار. به نقاشی کشیدن سر جلسات سایت علاقه‌ی وافری نشان می‌دهند و البته اس ام اس بازی.

باقی بماند برای سال بعد.

دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...