چاپ دوم رمان «استاد شمشیرباز» [The Fencing Master] اثر آرتور پرز ریورته [Arturo Pérez-Reverte Gutiérrez] با ترجمه مرجان یشایایی منتشر شد.

استاد شمشیرباز» [The Fencing Master] اثر آرتور پرز ریورته [Arturo Pérez-Reverte Gutiérrez]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، آرتور پرز ریورته هر چند نویسنده سرشناسی است، اما خوانندگان ایرانی او را کمتر می‌‌شناسند. وی، متولد 1951، رمان‌نویس و روزنامه‌‌نگار اسپانیایی است که از سال 1973-1994 به عنوان خبرنگار جنگی شبکه تلویزیونی اسپانیا کار کرد و از سال 2003 عضو آکادمی سلطنتی اسپانیا است. رمان‌‌های ریورته که محل وقوع آنها اسپانیا یا منطقه مدیترانه است، اغلب تاریخی و مربوط به دوره استعمار هستند. او در رمان‌‌های خود داستان‌‌های چندلایه و پر از توطئه را با وقایع تاریخی اسپانیا در هم می‌‌آمیزد و همراه با داستانی جذاب و پر اوج‌ و فرود، شمایی از اسپانیای در حال گذار به دوران مدرن را به خواننده ارائه می‌‌دهد. اسپانیایی که در آن سنت‌‌های کهن در جدالی سخت با ارزش‌‌های جدید هستند.

داستان «استاد شمشیرباز» مربوط به وقایع تاریخی علیه سلطنت در اواخر قرن نوزدهم است. این کتاب برشی از تاریخ پر افت و خیز اسپانیا را به تصویر می‌‌کشد که در آن سلطنت ملکه ایزابل دوم در سال 1866 دستخوش ناآرامی های سیاسی است و گروه‌‌های جمهوری‌خواه سعی در سرنگون کردن سلطنت دارند. نبردی که دامنه‌‌های آن تا قرن بیستم هم کشیده شد و در جنگی که 3 سال از 1936-1939 طول کشید، با شکست جمهوری‌خواهان سلطنت در اسپانیا پایدار ماند.

در کتاب «استاد شمشیرباز» زندگی شخصی یک استاد شمشیربازی تصویر شده که تلاش می‌کند شمشیربازی را به عنوان یک فن دفاعی شرافتمندانه در برابر سلاح‌های آتشین زنده نگه دارد. زندگی استاد شمشیرباز که همواره خود را از سیاست دور نگه می‌‌داشته، به‌رغم میل شخصی‌‌اش با شورش‌‌های ضدسلطنت در اسپانیای اواسط قرن نوزدهم میلادی پیوند می‌‌خورد.

این کتاب اولین بار در سال 1988 به چاپ رسید. مردی سال‌خورده و تنها به نام «دون جیم استرولا»، برجسته‌ترین استاد شمشیربازی در مادرید است که از طریق آموزش به پسران اشراف، درآمدی نه چندان زیاد را در «عصر تفنگ و گلوله» کسب می‌کند. در تابستان داغ سال 1868 و در حالی که شایعاتی درباره شورش احتمالی و کناره‌گیری اجباری «ملکه ایزابل دوم» به گوش می‌رسد، «دون جیم» با زنی زیبا و جوان به نام «آدلا اوترو» آشنا می‌شود که دستمزدی دو برابر حقوق معمولش را به او پیشنهاد می‌کند تا «دون جیم»، حرکتی بسیار دشوار با شمشیر را به او آموزش بدهد. «دون جیم» در ابتدا نمی‌پذیرد که زنی را به عنوان شاگرد خود در نظر بگیرد، اما اطلاعات وسیع «آدلا» از شمشیربازی و جای زخم اسرارآمیز و کوچکی در گوشه لبش، نظر «دون جیم» را عوض می‌کند. مدت زیادی نمی‌گذرد که استاد به شاگرد جدید خود علاقه‌مند می‌شود.

«همیشه بر این باور بود که به هر مردی باید فرصت داد تا ایستاده بمیرد. اکنون که نوید آینده تنها در کهنسالی، اندامی تحلیل‌رونده، خاموشی تدریجی در نوان‌خانه‌ای یا شلیک تپانچه‌‌ای از سر نومیدی است، او، دن جیم استرولا، استاد شمشیرباز آکادمی علوم نظامی پاریس، فرصت دارد تا سرنوشت را به مبارزه بخواند و خودخواسته به استقبال آنچه برود که دیگران به دلیل ترس از آن می‌گریزند.»

چاپ دوم رمان «استاد شمشیرباز»، نوشته آرتور ریورته، با ترجمه مرجان یشایایی، در 245 صفحه و با قیمت 100 هزار تومان، امسال از سوی نشر ماهریس روانه بازار کتاب شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...